پذیرایی ساده بالاخره اکران شد
برای اطلاع از سینماهای نمایش دهنده (ی معدودش) و سانس ها میتونین به این لینک مراجعه کنید.
شاید بد نباشه نقد الهام محمدنژاد در رابطه با فیلم رو بخونید: از اینجا
من تازه فیلم رو دیدم و الان که مطلب خانم محمدنژاد رو خوندم خیلی باهاش موافقم...
چیزی که دوست دارم در رابطه با فیلم بگم اینه که توی فیلم خیلی حس های عجیب غریبی به آدم منتقل میشه! آدم از خیلی فیلم ها حس عشق یا غم یا حتی پوچی رو میگیره...اما برای من زیاد پیش نیومده این ملغمه ی احساسات رو از یه فیلم بگیرم به اضافه ی یه حس هایی که یادم نمیاد از فیلمی گرفته باشم و اونم: تحقیر و خجالت و شرمندگیه!
اما در کل، فیلم رو دوست نداشتم
و دلم میخواست منطقش واسم روشن تر می بود...
تیتر واضحه البته
بالاخره و بعد از مشورت و بررسی کردن راه های عقلی موجود، موضوعات وبلاگ رو دستی بهشون بردم
اگه پیشنهاد یا انتقادی دارید مطرح کنید
به نظر خودم بهتره موضوع "عکس های خاص" بره زیرمجموعه ی اخبار هنری
و عنوان فراخوان های عکس هم میتونه به "بخش عکس کانون" تغییر پیدا کنه
***
پ.ن:وقتی تغییرات نهایی شدند، از نویسندگان وبلاگ میخوام که هر وقت تونستند سری به مطالبشون بزنن و مطالب بدون موضوع رو اصلاح کنند. اما نه فعلا
و اینک:
معاون مسئول ارتباطات اینترنتی:
آقای میلاد سلیمی
قرار بود من یه وقتی بذارم واسه سر و سامان دادن به وبلاگ
خب،
لطفا حتما ادامه مطلب رو بخونید که خیلی مهمه
خب،
قبلش دوست دارم یه بحث رو مطرح کنم و اون "مسئولیت زدگی" یا "مسئولیت گریزی" که شدیدا بین اعضای کانون شایع شده بنظرم!(منظورم از مسئولیت بیشتر "سِمَت" هست البته)
من از اوایل این ترم به همه ی کسانی که فکر میکردم دسترسی خوبی به اینترنت دارند اس ام اس دادم یا حضوری باهاشون صحبت کردم که کاندید معاونت بشند. توی وبلاگ هم که پست گذاشتم!
خب البته ظاهرا در اشتباه بودم و خیلی ها برخلاف تصورم دسترسی نسبتا مداوم به اینترنت نداشتند، اما مساله ی من اینه که همین دو سه نفری هم که پیدا کردم رو کلی طول کشید تا راضی کنم که بیان کاندید بشند.(جز یه نفر البته)
میدونم که حق طبیعی همه است که دلشون بخواد تو یه کاری سهیم بشند یا نه، ولی از اون جایی که می بینم همه ی مسئولین سمت ها هم به همین درد من دچار شدند خیلی احساس بدی دارم!
خلاصه که بیاین یه فکری راجع بهش بکنیم...
1.میلاد سلیمی(ایشون از ورودی های جدید کانون هستند و تنها کسی بودند که خودشون به من مراجعه کردند و گفتند که علاقمند هستند)
2.زهرا شاهتوری
3.نفر سوم هم داشتیم که از قضا همین امروز انصرافشو اعلام کرد و دیگه نداریم!
(اگر اشتباه نکنم 48 ساعت برای رای گیری وقت داریم!اگر کمتر یا بیشتره لطفا مطلعین منو در جریان بذارن)
بالاخره پس از 2 سال و اندی، فیلم "آفریقا" در شبکه ویدیویی توزیع شد.
پ.ن: برای اینکه غافلگیر نشید بگم که تورم به "آفریقا" هم نفوذ کرده و بر خلاف قیمت معمول 2500 تومنی دی وی دی ها، این 3000 تومنه.(بعد میگن نرید دانلود کنید!)
در همین بین با مشکل دیگه ای هم رو به رو شدم و اون این بود که تمام مطالب و نظرات به ساعت نیمه ی اول سال (یعنی یک ساعت جلوتر) ثبت میشد. مثلاً من ساعت 4:30 می اومدم کامنتای ساعت 5 رو تایید می کردم!!!
در این رابطه هم با پشتیبانی مکاتبه کردم که خوشبختانه این مشکل رو برطرف کردند
عجب اسم دهن پر کنی داره خداییش:))
علاقمندان به معاونت سمت مسئول ارتباطات اینترنتی در این ترم(و مسئولیت اصلی این سمت در ترم بعد) ذیل همین پست اعلام آمادگی بفرمایند لطفاً.
چند وقت پیش، با تذکر خانم جهانی پور متوجه شدم که به آرشیو مطالبمون در ماه های گذشته ی امسال دسترسی مستقیم نداریم.(یعنی وقتی مثلا روی فروردین 91 کلیک می کنیم به جای اینکه فقط مطالب این ماه رو بهمون نشون بده کل مطالب سال 91 رو نشون میده و باید صفحه صفحه عقب بریم تا به مطلب مورد نظرمون در فروردین 91 برسیم)
برای رفع این مشکل با مدیریت بلاگ اسکای مکاتبه کردم و امیدوارم رفعش کنیم...
صرفاً جهت اطلاع!
از اون جایی که تو جلسه ی هفته ی گذشته متاسفانه نشد که با ورودی های جدید راجع به وبلاگ صحبت کنم و از اون جایی که ظاهرا نتایج رای گیری داره جوری پیش میره که جلسه به روزی می افته که از این به بعد من امکان حضور ندارم
و باز هم از اون جایی که الان یک عدد علاقمند به فعالیت در وبلاگ داریم، از ایشون (آقای میلاد سلیمی) و بقیه دوستانی که علاقمند به فعالیت وبلاگی هستند می خوام که برای صحبت کردن راجع به این مقوله! روز یکشنبه ساعت 12 تا 1 در کانکس حضور به هم برسونند
آقای شکوری گفتند که در وبلاگ اعلام کنم:
ساعت 4:30 اکران برای سایر اعضا
آقای شکوری به اینترنت دسترسی نداشتند و از من خواستند که این خبر رو (که فکر کنم خیلیا منتظرش بودیم) بهتون اعلام کنم:
به احتمال قوی، در روز دوشنبه ی همین هفته گره کور در دو نوبت (برای عوامل فیلم و اعضای کانون) نمایش داده میشه.
ساعت دقیق و مکان اکران هم متعاقباً اعلام خواهد شد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شکورم:
دو ساعت پیش جلسه تمام شد و الان وقت کردم که بگم دوستان، فردا قطعی شده...
ساعتش تو جلسه تعیین شد
فکر کنم یکیش شد 4و نیم و یکیش هم 4
اشکان مدیر جلسه بود و توصورتجلسه اش خواهد گفت
درضمن، زمان دقیق رو هم توی کانون روی برد مینویسم
1.به اطلاع می رساند جشن ورودی های جدید مورخ ۳/۷/۹۱ در تالار امام علی برگزار می گردد.
2. هرگونه کار تبلیغاتی برای جشن ورودی ها اعم از چاپ بنر بروشور سی دی دراید به دلیل کمبود وقت تا تاریخ ۲۹/۶/۹۱ به امور فرهنگی جهت چاپ تحویل دهید
کپی پیست: حنّانی
تاریخ ارسال سه شنبه 28 شهریور ماه سال 1391 ساعت 17:48
ارسال کننده مسعود
متن نامه سلام بر شما
من خیلی زیاد به سینما و مخصوصا کارگردانی علاقه مندم. برا همینم دلم میخواد عضو کانون شما باشم
و هر کاری از دستم بر میاد برا کانون انجام بدم و همین طور از شما یاد بگیرم.
اقای شکوری چی کار کنم؟
کپی پیست: حنانی
بهتون توصیه میکنم اگه وقتشو دارید فیلم "زمانی برای دوست داشتن" _که تازه دی وی دی اش عرضه شده _ رو ببینید
داستان فیلم و بازیگری بعضی از بازیگرا زیاد جای ایراد گرفتن داره امــــــــــا به هیچ وجه نباید لذت تماشای بازی فوقالعادهی "علی شادمان" رو از دست داد...همون پسر بچهی فیلم "میم مثل مادر"!
نمایشگاه کتابمون به امید خدا از شنبه شروع میشه(فعلاً که حرفی از تعطیلی دانشگاه در روز شنبه نیستش)
شنبه که روز اوله بیشتر از بقیه روزا به کمک احتیاج هست تا کارا روی روال بیفته.
پوستر زدن هم داریم
و پخش تراکت
و همچنین اعلام نیاز میکنیم به دعای خیر
*دوستانی که میان پشت صندوق وایمیسن خواهش میکنم خیلی خیـــــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــی حواستون رو جمع کنید...
کوچکترین اشتباه ما توی وارد کردن کتابهای درخواستی به لیست، یعنی شرمندگیمون موقع تحویل کتاب و بدنام شدن کانون و دردسر دوبارهی خرید و رفت و آمد به انتشارات و ...
پس دستورالعملی که میذارم واستون رو دقیق بخونید و بیاین اون چند ساعتی که تو نمایشگاه هستیم بیشتر از اس ام اس دادن و گپ و گفت با دوستامون حواسمون رو به پروسهی خرید جمع کنیم...
مرسی از همه
** در ضمن یه کانونی واقعی حتماً از این نمایشگاه خرید میکنهپس پولهاتون رو بیارین با خودتون
از اون جا که یکشنبه روز جلسه است گفتم فعالیتها رو اعلام کنم که حق رای دارها معلوم باشند...
ادامه مطلب ...با تشکر فراوان از فعالیت فراوان آقایون:
فرامرزی
صفایی
شکوری
و خانوم محمدنژاد
همچنین راهنمایی های:
خانم ایرانی
و
آقای زارعی
در راستای نمایشگاه کتابمون
*بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم
بسم الله
دوستان میتونید به پست
مراجعه کنید و در جریان قسمت اول کار نمایشگاه قرار بگیرید
و اما بقیهی ماجراهای این نمایشگاه کتاب سرراهی در ادامهی مطلب...
ردیف | عضو | دعوت کننده | تاریخ عضویت | ||
1 | اشکان | کانون فیلم و عکس شهید بهشتی | 1390/11/24 | ||
2 | پژمان دلیاری | کانون فیلم و عکس شهید بهشتی | 1390/11/24 | ||
3 | بابک | کانون فیلم و عکس شهید بهشتی | 1390/11/17 |
دیروز بوسیدن روی ماه رو دیدم و این یادداشت رو نوشتم ولی ارتباط اینترنتیم مشکل داشت و نتونستم ثبتش کنم:
از وقتی که از سینما اومدم بیرون دارم به این فکر میکنم که راجعبه "بوسیدن روی ماه" چی میشه گفت؟
تنها چیز قطعیای که میتونم بگم اینه که این فیلم،بی شک فیلم بدی نیست اما واقعاً نمیدونم این فیلم "چه قدر خوبه؟"!کمی خوب؟یا خیلی خوب؟!
من نمیتونم از نظر مسائل تخصصی فیلمسازی فیلم رو ارزیابی کنم اما از نظر داستان،فیلم داستان خیلی سادهای داره.میشه گفت داستان "نسبتاً جدیده" اما مسلماً به بدیعی داستان "طلا و مس" نیست!در کل به نظر من، طلا و مس یه سر و گردن از بوسیدن روی ماه بهتره...
بوسیدن روی ماه خیلی خیلی ساده است.فراز و فرودهای فیلم خیلی کمه.در حد 2-3 مورد گره توی داستان فیلم هست که اون هم طولی نمیکشه که برطرف میشه ...وقتی داشتم از سالن میاومدم بیرون از چند نفر شنیدم که داشتند میگفتند دیگه وسطای فیلم یا خودشون خوابشون گرفته بوده یا بغلدستیشون سرشو تکیه زده و خوابیده! من فکر نمیکنم دیگه در این حد هم کسالتآور بوده باشه اما انکار نمیکنم که داستان خیلی خطیه!
اگه بخوام یه خلاصهی مختصر بگم داستان راجعبه دو تا خانم پیر(احترام سادات و فروغ خانوم) که در همسایگی هم زندگی میکنند و رابطهی خیلی نزدیکی با هم دارند هست.پسرای این دو نفر، هر دو مفقودالاثر هستند و جفت اینها 20 ساله که در انتظار خبری از زنده بودن یا پیدا شدن جسد بچههاشون هستند...
کنار این داستان اصلی چند تا داستان فرعی دیگه هم هست.یکی از این داستانهای فرعی که به نظر من خیلی خیلی جای کار داشته و حتی میتونسته داستان اصلی این فیلم باشه و احتمالاً به خاطر یه سری محدودیتها تبدیل شده به یه داستان حاشیهای که ما "به سختی" از روی دیالوگهای یکی از شخصیتها به سر و ته این داستان پی میبریم.داستان زنیه که همسرش مفقودالاثر شده و پدر شوهرش هنوز اعتقاد داره پسرش زنده است و این زن هم رسماً و شرعاً همسر پسرشه!و این زن در به در دنبال راهچارهایه که بتونه به پدر شوهرش این حقیقت رو بقبولونه و احتمالاً زندگی جدیدی رو شروع کنه.
فیلم کاستیهایی هم داره که بعضیاش خیلی منو آزار میداد.یعنی ما هنوز که هنوزه نمیتونیم یه عکس ساده رو جوری تغییر بدیم که باورپذیر بشه این عکس مال 20 سال پیشه؟ نه یه عکس رنگیه تو همین خیابونهای امروزی تهران؟
باورم نمیشه که با این همه ادعای پیشرفت توی این زمینه،باز هم واسه نشون دادن محیط جبهه، کلهی یه آدم امروزی رو بریده باشند و روی تنهی یکی دیگه که تو سنگره گذاشته باشند !
دیگه اینکه شخصیت نوهی احترام سادات و ارتباطش با مادرش رو خیلی اغراق شده درآوردند. (تا میخواست یه کلمه حرف بزنه بهش میگفتند: "برو درستو بخون".یعنی این جمله پرتکرارترین جملهی کل فیلم بود.هرکس از راه میرسید اینو بهش میگفت).خلاصه یه جاهاییش خیلی تو ذوق میزد.
اگه بخوام راجعبه بازیهای فیلم بگم که بازی اون دو تا خانم مسن فوقالعاده بود.یکیشون(شیرین یزدانبخش) همون خانومیه که توی "لطفاً مزاحم نشوید" توی اپیزود "حامد بهداد" بازی میکنه. اون یکی خانم رو ("رابعه مدنی" که گویا در عالم واقعیت، مادر "امیرشهاب رضویان" هست) تا به حال ندیده بودم ولی خیلی خیلی بامزه بود وخیلی خوب بازی میکرد.
بازیگرای خوب دیگهای هم بودند ولی اغلبشون زیاد فرصت ابراز وجود پیدا نکردند.مسعود رایگان همون مسعود رایگان همیشگیه که دیدیم در نقش یه مرد جاافتادهی عاقل و بالغ.
صابر ابر هم گرچه در نقش کاملاً متفاوتی نسبت به نقشهای قبلیش ظاهر شده اما بهنظرم چیز جدیدی ارائه نمیده.همون شیوهی حرف زدن همون شیوهی نگاههای سرزنش بار ...
سعید پور صمیمی هم در نقش پیرمردیه که آلزایمر داره و بهنظرم خوب بازیش میکنه.
شبنم مقدمی، شاهرخ فروتنیان، لیدا عباسی،شیدا خلیق(که توی یه حبه قند هم نقش مرضیه رو داشت) در نقش نوهی احترام سادات و ...امیرحسین رستمی!!!(که فقط توی یه صحنه اومد کباب باد زد و هرچی بیشتر فکر می کنم بیش تر احتمال می دم که نقشش کوتاه شده باشه چون خیلی خیلی بی منطق بوده آدم برای کباب باد زدن و یکی دو جمله دیالوگ بی اهمیت در روند داستان یه شخصیت خلق کنه!)
خیلی دوست داشتم میتونستم قطعیتر نظرمو راجع به این فیلم بگم اما هنوز حتی با خودم هم به تفاهم نرسیدم!فقط میدونم در کل نسبت به این فیلم حس بدی ندارم و شاید حتی یه جاهایی دوستش هم داشتم اما نه اینکه بگم منو میخکوب کرده!
بهنظرم میشه گفت این فیلم فیلم خوبی برای اکران هست.چون یه سری شرایط برای پیشبینی استقبال بالا از فیلم رو داره.کارگردانی که فیلم قبلیش موفق بوده.خود فیلم هم تا الان از نظر تماشاگران جایگاه خوبی داشته.بازی های خوب.
اما یه سری شرایط هم نداره.بازیگرای اصلیش آنچنان شناخته شده نیستند. داستان فیلم بدون شک "همه پسند" نیست.یه جاهایی میتونه حتی غیرملموس و کسلکننده هم بشه ...
در ضمن اوایل فیلم شدیداً منو یاد "یه حبه قند" میانداخت.یه جمع خانوادگی توی یه خونه قدیمی.نذری پختن.جمع شدن بچهها و نوهها و همسراشون.قربونصدقهی مادربزرگ خانواده رفتن...
خصوصاً وقتی آهنگ "بگو کجایی" هم توی یکی از صحنههای ابتدایی فیلم پخش شد دقیقاً صحنهی پخش همین آهنگ توی یه حبه قند رو برام تداعی کرد.
با دلی نامطمئن از قضاوتم راجعبه این فیلم:
والسلام.
موافقید یک بخشی از نمایشگاه رو اختصاص بدیم به عرضهی فیلم؟
خودم هنوز راجعبهش مرددم.فقط یه ایده بود که ناگهانی به ذهنم رسید.کار جدیدیه و قبلاً انجام نشده.در راستای فعالیتهای کانونه.بهنظرم تناقضی هم با نمایشگاهمون نداره.جفتش کار فرهنگیه!احتمالاً هم بخش پرطرفداری میشه خصوصاً اگه شامل تخفیف هم بشه...
اگر موافق باشید، باید با یکی دو تا از این شرکتهای پخش فیلم صحبت کنیم!
خیلی مهمه که در وهلهی اول نظرتون رو اینجا بگید تا بعداً ببینیم باید رأیگیری هم بشه یا نه...