کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

سه سال پیش در چنین روزهایی

همین آخرین روزای اسفند بود...آخرین روزای زمستون...از دانشکده که می اومدم بیرون گز می کردم  میرفتم دانشکده الهیات نمایشگاه کتاب خانم حنانی بود.کتابا رو مرتب می کردم و یه ذره می خوندم و بیشتر بو می کشیدمشون و بعد یه تک پا می رفتم تالار مولوی اکرانهای کن آقای صفایی بود.سر تا سر استند های کارگردانای خفن رو گذاشته بودن که من فقط کیارستمی و عینک دودیشو می شناختم.بلیتی می فروختیم و عکسی می نداختیم و بعد ،میرفتم نگارخونه.دم کانون.سنگریزه ها زیر کفشم صدا میداد.نمایشگاه عکس آقای فرامرزی بود.کل نگار خونه رو بندهای کنفی کشیده بودن و عکسای بچه ها از دانشجویی و برف رو گیره زده بودن بهش.جلسه ها رم میذاشتیم اونجا.

بیچاره یه تخته هم درست کرده بود مراجعین نظرشونو بنویسن.همه ش با یادداشت های خودمون پر شد :دی


من خودم به شخصه هر روز به این سه تا پروژه سر می زدم.تور کانون گردی و دانشگاه گردی بود همزمان.اون روزا خیلی هم خسته میشدیم.همه بچه ها.اما چه روزای پر فعالیت و خوبی بودن....یه دفه کانون بودم که خانم حنانی اومد و چند تا کار به من سپرد و رفت دانشکده(حقوق می خوند).به من گفته بود به انتشاراتی سروش  زنگ بزنم و چی بگم و... استرس داشتم و فکر می کردم از پسش بر نمی آم.تا اینکه خودش اومد.نرفته برگشت.کلاسش کنسل شده بود.چقدر خوشحال شدم. بعد نشست به حساب و کتاب.به من هنوز می گفت خانوم شاه توری.اما من صاف بش زل می زدم و می گفتم سارا.همون روزا بود که پایه های یه دوستی سه ساله بنا شد.سر این که: "خانوم شاه توری این روزا رو نگاه کن ببین کی می تونی بیای بالا سر کتابا وایسی" .با همین یه جمله.از پس این یکی کار بر می اومدم.با خانم محبوبی هم همون روزا دوست شدم.

خلاصه بتون بگم.سال 90 شهید بهشتی رم ما تموم کردیم.

الانم خوشحالم شماها یه همچین روزایی دارین.


همچنان از پشت میز کار-دوستتون دارم.

27فروردین91

اینم اون عکس معهود.از روز تگرگ  دانشگاه و جلسه ی نگارخونه.همون که قولشو داده بودم.نظر های پایین پست رو هم گذاشته م .فقط با اجازتون اسم ها رو ویرایش کرده م.بازم ازین دست عکس های منتشر شده و نشده دارم که اگه بچه های خوبی باشید میذارم.

(بله همونطوری که در ادامه مشاهده می کنید من زبون صفحه م فارسیه حالا دس بندازید )


 

ادامه مطلب ...

اولین روزهای زمستان

سلام

خیلی هاتون شاید من رو نشناسید.از بچه ها شنیده ام کانون خیلی عوض شده.این نوشتن من هم شاید حرکت درستی نباشه (از نظر اساسنامه ای حکم یادداشت گذاشتن عضو قدیمی چیه؟ :)))) )اما دلم تنگ شده بود خب.نمی دونستم از چه طریق دیگه ای می تونم مطمئن باشم حرفم رو همه می بینید.


هر چی هوا سرد تر میشه دل من بیشتر برای کانون و فعالیت داشتن توش تنگ میشه.اصلا سرمای هوا برای من معنی دیگه ای پیدا کرده.انگشتام که یخ میزنه دلم هوای پوستر زدن می کنه.بس که  تو اون سرما پوستر چسبوندیم.با چسبهای یخ زده.هر وقت حتی توی کاپشنم هم یخ می کنم عجیب دلم جلسه های یخبندون کانون رو میخاد.همه دور تا دور توی آلاچیق می نشستیم و زیپای کاپشنا رو تا آخر می کشیدیم و چونه هامونو فرو می کردیم توی یقه مون.می لرزیدیم و برای کانون تصمیم می گرفتیم.بعدم بر می گشتیم توی کانون چوبی مون،توی کانکسمون دور اون بخاری کوچولوئه جمع می شدیم.الان که یه سقف درست و حسابی بالا سرتونه و راحت به جای بزرگتر دسترسی دارین.

یاد اون روزا بخیر....

دعوام نکنین که این پست رو گذاشتم.بیاین برام کامنت بذارین که من بیام بخونم و فکر کنم هنوز کانونی هستم.(کانونی که هستم ینی فکر کنم هنوز دانشجو ام)

من از پشت میز کارم اینا رو می نویسم.همه تونو دوست دارم.



پی نوشت: جدیدن یه کلید هم از محل کارم بهم دادن.یه روزایی زودتر بیام در رو باز کنم.همه ش فکر می کنم چرا درباز کن کانون نشدم یه بارم که شده؟

به یاد سوم خرداد آن سال

امروز سالروز آزاد سازی خرمشهره.روزی که مردم از خوشحالی با اشک شوق تو خیابونا شیرینی پخش میکردند.چقد دلم الان یه همچین چیزی میخاد. که همه ی مردمو خوشحال کنه. 

و خاستم یادی بکنم از اکران دوست داشتنی و خاطره انگیز ؛آخرین روهای زمستان؛ در سیزدهم اسفند سال پیش. 

جای هر کی هم نبود خالی.

یک روز از خجالت آرشیو در میاییم

 

 چند تا تو ضیح(اضافه شده در۱۹ اسفند): دارم سعی می کنم براتون روون و واضح بنویسم و ادبی نوشتن سختمه. 

فکر می کنم اصلا صبر کنیم ببینیم مسئول آرشیو چی میگه. هان؟با این صحبتایی که شد اصلا لیست نوشتن از فیلم ها هم باشه با مسئول آینده.

 

آقای رضایی کاملا بدون مقدمه پرسیدن که لیست نداریم از فیلمامون..نه؟ 

کاملا صادقانه گفتم که خیر.وبعد شروع کردم به ردیف کردن بهانه های مختلف که آقا من مگه چند ساعت وقت میکردم بیام بشینم پا کامپیوتر؟ میدونین چند تا فیلم داریم اصلا؟ میدونین من چند واحد داشتم ترم قبل اصلا؟ 

 

بعدش گفتم در اولین فرصت این کار رو خواهیم کرد با خانوم عسگری و اینجا بود که ایشون اضافه کردن که فیلم تکراری داریم آخه.گفتم خب لطف کنن حالا که دیدن پاک کنن.اصلا الان که نشستن اونجا از همون فولدری که جلوشون بازه شروع کنن به لیست نوشتن.(مگه به جایی برمی خوره؟) 

گفتن الان باید برن ولی پیشنهاد می کنن که فیلمای اصلی رو پاک کنیم که دوازده گیگ نفس بکشه هارد.گفتم نمی دونم واللا. 

در اینجا آقای پشت مشهدی که کنار آقای رضایی ساکت نشسته بودن گفتن از بعضی از فیلمای آرشیو حجم کمشو دارن که با تشویق من اون حجم بالا ها رو پاک کردن و نسخه ی خودشون رو کپی کردن. 

دسشون درد نکنه. 

خانوم عسگری میخاستن بیاان این دو هفته اخیر رو .دوبارش رو یادمه کامپیوتر کلا درگیر بود.رویش و بعدشم اکران آخرین روزهای زمستان.چرا خبری هست ازشون آقای شکوری.من خبر دارم ازشون.یکشنبه ها می تونن بیان فقط ولی .منم هستم.دوشنبه بعد ازظهرشو ولی تنها ام. 

میخام لیست بنویسیم و این ها

فردا با کامپیوتر کسی کاری داره ایا؟ 

من و ماها عسگری داریم.به قول آقای شکوری داریم آفیش می کنیم فردا ظهر رو.برای اینکه  دقیق باشیم: فردا دوازده -یک حدودا :)



خب من چکار کنم جور نشد که با هم بیاییم.یک ناهماهنگی پیش اومد

کار ناتموم من

من هنوز یه لیست درست نکردم از فیلمای کانون با ذکر جایی که هستن برای آیندگان. 

موضوع این پست هم در حقیقت گزارش آینده ی فعالیت میباشد.نخندید لدفن.

من هم میخاستم فریاد بزنم

 بسکه "ساکن خانه چوبی" حسین لیالستانی مزخرف بود.دیگه سعی کردم از روی ذوق حرف نزنم.با خوندن چند تا از پست های شما دوستان کمی حسودیم هم شد و تصمیم گرفتم دقیق تر ببینم و خلاصه تر و تخصصی تر از فیلم حرف بزنم.   

امیرحسین آرمان(اصلا اسمش یادم نی تو فیلم) دانشگاه رو ول کرده اومده توی روستا که از اونجا بره جبهه.خواهر زاده ی دوست داشتنیش و زنشو به بهونه ی چهار روز رفتن به جبهه راضی می کنه.اما دیگه بر نمیگرده.بعدمعلوم میشه دو روز تو سرد خونه بوده(!) و میخاستن خاکش کنن که می فهمن نبض داره.اسمشم جز ایرانیا نبوده چون نمی تونسته حرف بزنه و فکر میکردن عراقیه! 

بعد بر میگرده خونه در حالی که حافظه شو از دست داده و به طرز مضحکی هر کی باش حرف میزنه میگه میخام ببینمتون.همین تموم شد. 

صحنه های جنگی فیلم هم در حد بازیهای رایانه ای مسخره هست.در نتیجه به هیچ چی نگاهی نداره.

فیلمنامه  : آشغال و غیر منطقی 

شخصیت ها: روی هوا.دخترک جدایی نادر ازسیمین که حالا دوسال بزرگتر شده یک برادری داشت که تا سه چهارم فیلم وجود نداشت.یعنی مترسک بود.اصلا اسمشم ملوم نبود. 

تدوین: بیخود تر.هر وقت تصویر میرفت یک سکانس بیمورد تر اضافه تر دیگه میومد.کاملا بی ربط 

کارگردانی و بازیها: افتضاح.هر دفه دختره بغض میکرد میخاستم بزنمش.بزنم تو ددهنش. 

کلا پیام فیلم چی بود: هیچچی. 

حیرون پالتوی دختره بودم تو سال شصت و سه.تو جنگ.در نتیجه طراحی لباس: بیخود 

 

واقعا اینطور فیلما با روان آدم بازی میکنن.هیچ چیز دیگه ای نمی تونه انقد به من حس مورد توهین قرار گرفتن بده!

می افتی تو حوض نقاشی

فکر کنم دیگه همه خلاصه این فیلم رو بدونن.شهاب حسینی و نگار جواهریان دو زوج خل وضع و عاشقی هستند که یه پسر سالم دارن.چقدر رفتارا و کاراشون شیرینیه.چقدر حرف زدنشون بامزه و صادقانه س.چقدر بغض کردنای رضا قشنگه.اما پسرشون اونا رو مایه آبرو ریزی میدونه.قهر کرده.رفته از خونه. 

مریم هر شب کتلت درست می کنه.و رضا هر شب تعریف  میکنه و میگه چقد خوشمزه شده.مریم بلد نیست پیتزا درست کنه. 

چقدر رضا مریم رو دوس داشت.آدم فکر میکنه معلولا دل ندارن آخه! 

خلاصه که خیلی خیلی دوست داشتنی بود این فیلم . 

:) 

فرزند چهارم

درباره جنگ سومالی و کمک به جنگ زده و ها و گیر افتادن تو بیابون با یه بچه شیر خوار... 

از فیلم های survive ای خوشم نمیاد اما چه ققد خوشرنگ بود!

ابرهای ارغوانی با الهام از تابلوی جیغ اثر ادوارد مونش

حالا شاید چون من چل دقیقه ی اول فیلم رو از دست دادم(که در نهایت دیدم اصلا مهم نیست) -و آقای دم در هم گفت امیدواره به تیتراژ فیلم برسم-صلاحیت نظر دادن نداشته باشم اما در این حد می تونم بگم که عوامل تمام تلاششونو کرده بودن اما اصلا موفق نبودن به نظر من.اینکه میخاستن تهران رو به قول هانیه توسلی چاه نشون بدن اصلا خوشم نیومد.یعنی از مدل نشون دادنشون خوشم نیومد. 

 هانیه توسلی گویا از خونه فرار کرده بود اومده بود تهران راه میرفت توی خیابون و ادبی حرف میزد برا خودش. از تهران ما گله میکرد.اینکه ابرهای ارغوانیش مث پتک توی سر آدمن(!!) تو این آلودگی تو ابرا رو از کجا دیدی آخه!!

در کل فیلم بیمزه ای بود که هیچ چنگی به دل نزد و به نظر من هم این ضعف فیلم های ایرانیه که از هرجاش شروع کنی هیچی رو از دست ندادی چون من از حرفای هانیه توسلی که دوره میکرد و تو اون ده ثانیه تفکرش که همه چی رو به یاد آورد کل داستان فیلم تا اون جا رو فهمیدم.

 ایده ی خیلی تکراری ای بود!

 

 پ ن ۱: من بدون هیچ ایده ای و کاملا خوشحال وارد سالن سینما شدم و نفسی که تازه کردم تازه اسم فیلم رو از خانم بغلدستی پرسیدم.

 

پ ن ۲: نشستم تیتراژو کامل دیدم.حیف نباشه! تابلو ی جیغ بود. 

پ ن ۳: تهران بامداد خیلی هم با صفا و بیگناه به نظر میرسه.تا حالا ساعت چار صبح از ترمینال جنوب برگشتین خونه؟:) 

معذرتخواهی

بخاطر سوتفاهمی که پیش امده بود من اومدم و ازتون گلایه کردم که چرا اسم فیلمایی که بر میدارید رونمی نویسید... 

یه حبه قندو آفریقا سر جاشون هستن و من بدینوسیله از دوستان عذر خواهی می کنم.دیگه تا مطمئن نشدم عصبانی نخواهم شد.

دو دوست ناشناسی که دو تا از فیلمای ایرانی توی کمد رو برداشتن

دوستان عزیز خواهشمندم فیلمایی که از توی کمد برمیدارید اسماشونو تو اون دفتر مشکی کوچیکه که توی اون جعبه قفلدارس بنویسین از در شفافشم معلومه قشنگ.نگید ندیدیم.مگه اون برای دکوره اونجا؟! 

من الان باید از همه بپرسم خب؟

برای مسئول آینده آرشیو

سلام 

خدمت شما که عارضم از این به بعد فیلم جدیدی خواستید اول به خانم جانی پور بگید چون مثل اینکه یه آرشیو فیلم توی خونه دارند و اگر نداشتن اون فیلمو با یکی از آقایان قدکساز یا قربانی یا موسوی یا فرامرزی تماس بگیرید. 

دو تا فولدر موقت هم مونده که هنوز مرتب نشده.باقی می مونه برای ماها عسگری.بعد از صحبتی که با ایشون داشتم میگم که ایشون آماده اند و ایشاللا که آماده تر هم میشند و اصلا من هستم که هر توضیحی خواستند بهشون بدم.یعنی میخام بگم از من در اوایل مسئولیتم خیلی آماده تر هست. (برای عده ای از دوستان سو تفاهم شده بود.من هستم اما در سمت ام ابقا نمیشم)

 با تشکر

در راستای مسئولیت آرشیو

سلام 

میخاستم هفته ای که میاد بعد از نشستن سر آرشیو و کار کردن و توضیحاتی که به معاونم میدم آرشیو رو بسپرم بهش.مثل اینکه یکشنبه ظهر روزیه که خیلیا کار دارن با کامپیوتر.اگر امکانش هست اجازه بدید این یکشنبه رو من کار کنم با ماها عسگری.چون بعد وارد فرجه ها و تعطیلی میشیم و من واقعا نمی تونم اونموقع به هیچچی دیگه فکر کنم. 

در راستای گزارش فعالیت 

با تشکر از محمد فرامرزی راد و محسن قدکساز و علیرضا موسوی به خاطر دانلود ها(توی فولدر موقت رو دسکتاپن فیلما) 

 

 

مرتب کردن چند تا فولدر مونده.امیدوارم یکشنبه بتونم مرتبشون کنم با معاونم.  

راستی درباره پیشنهاد آقای موسوی..من دیدم از کارگردانای خوب فیلم خیلی هست توی آرشیو اما مرتب نشده بودند فقط.بعد خیلی بیشتر دیدم که فیلم های جدید برای بچه ها مهم تر بوده. 

صرفا دارم نظرتونو می پرسم.فیلم جدید (با ریت قابل قبول در آی ام دی بی)در اولویته یا فیلم از کار گردان معروف و خوب؟

با من حرف نزن(درباره فیلم یکی میخاد بات حرف بزنه)

خیلی بلد نیستم با اصطلاحات سینمایی احساسم رو از دیدن این فیلم بیان کنم.یه خنده ندیدم من تو این فیلم.چرا دختره یه چند باری نیمچه لبخندی زد از حق نگذریم اما در کل فیلم تلخی بود.کامم تلخ شد.همش بغض و گریه و دعوا.حر فای گنده گنده بار هم کردن (آدم ای این فیلم هر چی میخواهند بهم میگویند.میزنم تو دهنت.مثلا). و گریم افسرده ی ناراحت آنا نعمتی تو چش آدم.به من سردرد عارض شد اصلا.بس که دندونامو بهم فشار دادم تا این چیزهایی که میدیدم فقط بگذرند.یعنی چی خب؟آنانعمتی میرود به شوهر سابقش بگوید که بیا رضایت بده اعضای بچه ای که شونزده سال نذاشتم ببینیش رو پیوند بزنیم.اما آدرسی ازش ندارد.میرود سراغ زنی که با شوهرش در ارتباط بوده و هست(!) که خیلی شیک هم میگوید که خبری ازش ندارد.همه ی روابط انسانی مزخرف !!

اون ارتباط مشکوک دختر قهرمان پیوند اعضای فیلم رو هم با دندانپزشکش یه کم بیشتر باز میکردن واقعا ممنون میشدیم.کلی غیر قابل توجیه بود.(میرفتم آهوی پیشونی سفیدو میدیدم بهتر بود بخدا)  

بازیهاشون خوب بود ولی.

یکتا ناصر مثلا کرمانی بود.مثلا خونوادشو تو زلزله از دست داده بود(ما نمی دونیم زرند کرمان یا بم) یه جا یه دیالوگ تاثیر گذارگفت یه لحظه موندم .همونطوری که رو زمین و وسط خاک ها به شیون مشغول بود با یه صدای سوزناک گفت:  

نمیگذرم از کسی که نجاتم داد...آخه وقتی همه خونواده م مردن...من بمونم که چی؟ 

(همه اینا رو با لهجه کرمانی تصور کنید که دل آدم بیشتر ریش میشه اصلا.ببینید چی کار میکنن با آدم!!) 

یه لحظه گفتم چرت نگو دیگه.یه ذره بیشتر که فکر کردم گفتم بش حق دادم.داشتم باش همدردی میکردم. 

کلا آدم خوبه تک و تنها اصلا بره سینما یه وقت وسط دادو دعوا و گریه های نقش اول فیلم گریه ش هم گرفت راحت تکیه بدهد و گریه ش را بکند .چه کاریه آخه؟ 

خلاصه ما هم تبلیغاشو دیدیم گول خوردیم.آخه یه جورایی از آخر به اول نشون داد.کلی جذبم کرده بود.

یک اطلاع رسانی

خدمت شما که عارضم* ما کل یکشنبه رو لازم نداریم.خواستم اطلاع رسانی کرده باشم.آقای شکوری هم کار دارن و کار ما فوقش یک ساعت یک و ساعت و نیم طول بکشه فوقش. 

بدونید. 

 

 

* یکی از استادای من خیلی میگه خدمت شما که عارضم

اولین جرقه های نیاز به مسئولیت کانکسم یادم میاد

ما داشتیم میر فتیم جشنواره فیلم کوتاه.پارسال اواخر مهر.بعد آقای فرامرزی که اونموقع هنوز دبیر نبودند موندند تو کانکس که در کانکس باز باشه. 

یه کاغذم روی در چسبونده بودن  که توش با ماژیک قرمز نوشته بود: در صورت بسته بودن در کانکس با این شماره تماس بگیرید: 

شماره آقای فرامرزی

روزای یکشنبه ظهر

سلام. 

من و معاونم این موقع از هفته رو با خاطری آسوده می تونیم به کارمون برسیم کللن(ینی بعدش کاری نداریم یا کلاسی چیزی که نتونیم بریم) 

لطفا حمایت و همکاری خودتون رو در امر خلوت کردن دور کامپیوتر نشون بدین. 

باتشککر 

 

 

راستی من باب گزارش فعالیت 

یه مستند و یه فیلم سینمایی بچه ها خواسته بودن با همکاری دوستان دانلود شد.یک فیلم دیگه م بود جزو پیشنهاد های آقای عطارپور(قتل در قطار سریع السیر شرق) در دست دانلوده. 

به بقیه فیلما هم ترتیب اثر داده میشه آخه این مدت دوستان درگیر امتحانات میان ترم بودند. 

سیدی و دی وی دیهای تو قفسه هم مرتب شده(قرار بود به درخواست مسئول کانکس کارم که تموم شد یه گردگیری هم بکنم قفسه رو که من برنتابیدم)

خب یک تلفنی ایمیلی از خودتون بذارید تو کامنتا

دوستانی که گفتن برا دانلود میشه رو کمکشون حساب کرد

گفته بودم که

بچه ها قبلشم بتون گفته بودم.یه سایت درست درمون معرفی کنید که پسورد نخواد و رایگان باشه.باز هم دست آقای موسوی درد نکنه یه چند تایی گفتن.توی این فیلم های جدیدی که هم که ریختید توی آرشیو یه چند تایی از همین کارگردانان معروف بودند.نمی گم زیاد.تک و توکی. 

فیلم های جدیدی که دوستان لطف کردن و ریختن توی درایو پروگرامزه.فولدری به نام آرشیوموقت.خب چون جا نداریم اینا به همین حالت آرشیو موقت میمونن اما من شورتکات شونم میذارم سرجایی که باس باشه.گفتم که اگه خواستید یه راست برید برید سر فیلمایی که قبلن نبوده کجا برید.یه چند تا جدیدشم دبیرمون ریختن که من گذاشتمش تو همون درایوی که گفتم.اصن یه آیکون میذارم رو دسکتاپ وصلش می کنم به جاهای خالی درایو ها که اگه فیلم خوبی داشتید.ترجیحا از همون کارگردانان بنام بریزید همونجا. 

آقای گلخندان اون مستنده رو هم گفتم به آقای همت زاده. 

ولی تا سایت خوب پیدا نکنیم دو تا راه هست.یا خودتون برید دنبال فیلمایی که میخواید یا صبر کنید.

مسئولین مالی کانون

مسئول مالی پروژه نمایشگاه کتاب و مسئول مالی کانون در حال حساب و کتاب

مدیراجرایی:سارا حنانی

هفته سوم اسفند نود 

دانشکده الهیات و ادیان 

ادامه مطلب ...

کاشکی درباره کوین صحبت کرده بودیم!*

دهم اردیبهشت نود و یک-تالار ازهرا دانشکده مدیریت  

اکران و نقد روانشناختی  باید درباره کوین صحبت کنیم.  

مدیر اجرایی:مجید ارشادی 

 

ادامه مطلب ...

از آرشیو گفتن..

من و معاونم طی یک حرکت حماسی دست در دست هم دادیم به مهرو فولدرای آرشیو موقت ورک استیشن یک ودو و عطار رو مرتب کردیم.

چیزهایی که مونده:

دوتا فولدر درایو پابلیک و لرنینگ و فولدر عظیم درایو پروگرامز

بسی تاثیر گذار.همینو بگم فقط

زندگی تو این دنیا وحشتناکه و وحشتناک تر از اون اینه که کسی رو به وجود بیاریم و فکر کنیم که اون خوشبخت تر از ما میشه.

ادامه مطلب ...