ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
میخواهم چند کلامی را دربارهٔ فیلم جدید خرس نیست - جعفر پناهی با شما در میان بگذارم که به داوریام، مهمترین و بهترین ساختهٔ سال 1401 سینمایِ مستقلِ ایران است.
جعفرپناهی در نقش خودش به روستای جُبان که حوالی مرز ایران و ترکیه است رفته تا بتواند فیلمش را از راه دور راهبری کند؛ چرا که او هم ممنوعالخروج است و هم ممنوعالکار، و نمیتواند قانوناً فیلمی بسازد و از ایران خارج شود. پاشنهیِ پیرنگ اصلی فیلم هم روی همین ماجرا میچرخد؛ ساختنِ فیلم توسط فیلمسازی ممنوعالکار.
فیلم قهرمانی را به مفهوم کلاسیکش ندارد. همه در این فیلم شکست میخورند و نکتهیِ جذاب این ماجرا هم همین است و به ریشخند گرفتنِ «هپی اندینگ»ِ درامهایِ رایج که رنگ و بویی از واقعیّت ندارند. خودمانیم از کجا این قهرمانبازیها باب شد؟ یک اَبَر انسانی که بیاید ما را نجات دهد؟ هالیوود؟ نه! خیلی پیشتر از آن، از اساطیرِ شرقیِ هندی بگیرید تا بینالنهرینِ خودمان در همین کوره میدمیدند. سینمایِ هالیوود هم بازگشتی بود به همان بهشتِ پیشاتاریخی. چون قرار بود، رویایِ آمریکایی بازگشت به زمانِ مقدّس باشد، بهشتی که از آن رانده شده بودیم. ولی بیایید برگردیم به فیلم. در کنار پیرنگ اصلی، خُردهپیرنگهایی نیز به داستان اضافه شده و آن را غنیتر ساخته است، از ماجرای اهالی روستا گرفته که به روابط جاریِ بینِ روستاییان و رسم و آیینهایِ خرافیِشان میپردازد و خُردهروایتهایی هم از شخصیَتهایِ فیلمی که دارد در ترکیه فیلمبرداری میشود و همچنین ماجرای آدمپرانها و قاچاقِ کالای ناشی از خشکسالی. تمام اینها، حول یک ملاتِ فرمالِ ساختمند میچرخد که پناهی موفّق میشود با چنین تمهیدی به خوبی این عناصر را کنار هم نگاهداری کند: مُرادم از ملات همان نشان دادنِ پدرسالاری و یا همان روابط قدرتی است که همهچیز را مایملکِ خویش میبیند، زنها را، زمین و آب و خاک و حیثیت و آزادی و قانون را.بدون آنکه درگیر شعار شود! و کار بزرگ پناهی نگاهی است که به این عناصر دارد، عناصری که از خُردترین ساختارهای جامعهی ایران تا به بالاترینش مُدام شرّ را بازتولید میکند.
از همینرو، جهاننگریِ جعفرپناهی در این فیلم به تحسین وا میداردم، او بر خلاف بسیاری، از رمانتیسیسمِ بازگشت به گذشته و حتّی بازگشت به آینده عبور میکند. دوربینِ شاهدی را به کار میگیرد که وقایع را مستندوار ضبط کرده تا در آینهای خودِ خودمان را بهِمان نشان دهد. ما همینیم که هستیم، گاهی خودمان را فراموش میکنیم، گاهی میگریزیم و نقاب میزنیم امّا جای درست را نگاه نمیکنیم، آن ساختار کژ و کوژی که به قدِ یک تاریخ درازا دارد؛ ایراد از روابط قدرتی است که ما را به بند کشیده! اشتباه نکنید، قرار نیست که بَرش عینهو آب خوردن پیروز شویم، بر این قدرتی که همهچیز ما مایملکش است، اسمش را هر چه میخواهید بگذارید، پدرسالاری، نظام سیاسی، ریش سفید و پدر و چه و چه... بله، شاید بهتر باشد همچون پناهی ترمز دستی را بکشیم و خوب، به آن چیزی که دارد برما و در ما میگذرد بنگریم. میخواهم نقل به مضمون از بکت بگویم که میگفت، ما شکست میخوریم، ولی هر بار باید بکوشیم بهتر شکست بخوریم! بله، این طبیعتِ ماجراست باید هربار بکوشیم بهتر شکست بخوریم، بهتر و بهتر!
پایان، ن.