"دلیجان" به عبارتی "پدرجد" تمامی وسترنهای تاریخ سینما محسوب میشود. تا پیش از ساخت آن، به فیلمهای وسترن بهعنوان محصولات تجاری و پولساز نگاه میشد و منتقدین آنها را ازنظر هنری چندان جدی نمیگرفتند. جان فورد هم شهرت و اعتبار نسبی خود را نه بهواسطه وسترنهای پرشمارش، بلکه از صدقهسر معدود آثار درام خود به دست آورده بود. لیکن "دلیجان" آنچنان فیلم خوشساخت و کاملی بود که فراتر از تحسین منتقدان، هم جایگاه هنری فورد را بهعنوان یک هنرمند مؤلف در انتهای دهه سی میلادی مستحکمتر نمود، هم جان وین را به ستاره نوظهور هالیوود تبدیل کرد و مهمتر از همه، وسترن را بهعنوان یک ژانر قابلاعتنا و برجسته هنری تثبیت کرد (معروف است که اورسن ولز برای ساخت "همشهری کین"، چهلوپنج بار به تماشای دلیجان نشست). سیل فیلمهای وسترن در سه دهه بعدی که با حضور بزرگترین ستارهها و توسط برجستهترین فیلمسازان هالیوودی ساخته میشدند، حاکی از جریان سازی این اثر ماندگار تاریخ سینماست. بدین ترتیب شاید بتوان هر فیلم وسترنی را وامدار و الگو گرفته دلیجان دانست. اما شباهتهای فراوان و کمسابقه تازهترین اثر تارانتینو با دلیجان، فراتر از ادای دین، یک ارجاع بزرگ و هدفمند است که کارکرد محتوایی تعیینکنندهای در مضمون مورداشاره نهایی اثر دارد. اما این شباهتها – و البته تفاوتها – در چیست؟
با آن میمیک عجیب و غریب و منحصر به فرد، با آن لحن طناز و بازی درخشان، والتر ماتائوی بزرگ را باید یکی از بهترین های تمام ادوار دانست. بازیگری که هم بیلی وایلدر او را بپسندد و هم دان سیگل او را به عنوان نقش اول فیلم خود انتخاب کند، قطعا نمی تواند آدمی عادی باشد با استعدادی معمولی. او هم چون زوج هنری خود جک لمون، با شروع جنگ جهانی دوم در ارتش آمریکا به خدمت پرداخت. محل خدمت او نیروی هوایی بود و سمت اش بی سیم چی. بعد از اتمام جنگ وارد کارگاه های بازیگری نیواسکول شد و زیر نظر اروین پیسکاتور کارگردان آلمانی قرار گرفت. مثل اکثر بازیگران آن دوران او هم کارش را با تئاتر و استندآپ کمدی آغاز کرد. ستاره اقبال والتر ماتائو در دهه 50 درخشیدن گرفت. جایی که توانست در نقش یک مربی ورزش در فیلم «میستر پیپرز»(1952) حاضر شود. البته آن زمان از اسم لئونارد الیوت استفاده کرد. در سال 1955 در مقابل برت لنکستر در فیلم «اهل کنتاکی» حضوری موفق داشت. در عین حال برایش مهم نبود که همزمان با سینما در سریال های تلویزیونی هم حاضر شود. مثلا در «ساعت یازدهم» و «دکتر کیلدر» به ایفای نقش پرداخت که هر دو نقش به یاد ماندنی بودند.
ادامه مطلب ...
برگمن طی همکاری با«انستیتوفیلم سوئد»به تماشای 150 فیلم انتخابیاش نشسته.فیلمها توسط یک کامیون به خانۀویلاییاش در جزیرۀ فارو تحویل داده میشوند و او در سالن سینمای ویژهاش به تماشای آنها مینشیند.
به صورت آیینی به نمایش فیلمها میپردازد.خصوصا در تابستانها که اعضای خانوادهاش کنارش هستند.هر روز ساعت سه بعد از ظهر فیلمی بر اساس برنامۀ از پیش تعیین شده توسط برگم روی پرده میرود وفرزندان و نوههای پر شمارش کنار او به تماشا مینشینند.صدها فیلم دیگر از گوشه و کنار دنیا به دستش میرسد که برخی را میبیند.وخیلیها را نه.در آرشیو خصوصیاش حداقل چهار صد فیلم سی و پنج میلی متری ونزدیک به 4500 نوار وجود دارد که از آن به عنوان یکی از غنیترین مجموعههای خصوصی نام برده میشود.
ادامه مطلب ...
_پیش مقدمه سوالی است که شاید خودش پاسخ بقیه سوالها را به نوعی بدهد و یا در جهت برخی از آنها باشد. میخواهم بدانم وقتی به کشور من ایران آمدید با چه واکنشی در درونتان مواجه شدید؟ چقدر چیزی را که نسبت به زنان و مردان ایرانی در ذهن متصور بودید شبیه به چیزی است که در این چند روز که ایران بودید دیدید؟
کامپونیلی: ابتدا باید بگویم که احترام زیادی برای سینمای ایران قائل هستم. آثار سینمای ایران بسیار نزدیک به فیلمهای سینمایی ایتالیایی است. البته شاید به دلیل این است که نوع زندگی و فرهنگشان نیز شبیه به هم است. وقتی به کشور ایران آمدم و برای اولین بار در خیابانهای این کشور قدم زدم آنچه که دیدم با چیزی که در اخبار ایتالیا درباره این کشور شنیده بودم بسیار متفاوت بود.
«ریچارد لینکلیتر» که پیش از این با ساخت سه گانه «پیش از طلوع / غروب / نیمه شب» خود در فواصل زمانی 9 ساله ما را شگفت زده کرده بود، اینک باز هم ایده گذر زمان را دستمایه خلق آخرین اثر خود «بچگی» (Boyhood) قرار داده است. در پروژه ای که ساخت آن دوازده سال به طول انجامیده، تماشاگر بزرگ شدن بچه ها و پا به سن گذاشتن والدین آنها را به چشم بر روی پرده سینما می بیند و گاهی حتی می تواند در یک چشم بر هم زدن شاهد تغییر رفتاری شخصیت ها باشد، مثل تغییراتی که نشان از پا نهادن شخصیت به یک دوره سنی خاص دارند. اما ساخت یک پروژه دوازده ساله چطور ممکن می شود؟ امروز سری به منابع مختلف زده ایم تا بتوانیم جواب این سوال را از خود «لینکلیتر» بشنویم، و ببینیم ایده اولیه «بچگی» از کجا شکل گرفت و چطور پرورش پیدا کرد.
یک سال زمان برای نوشتن یک سکانس
ابتدا به سراغ ویدیوی مصاحبه ای از «ریچارد لینکلیتر» می رویم که در آن از پروسه ساخت «بچگی» صحبت می کند. او در این ویدیو به ما می گوید پس از ضبط نماهای مربوط به سکانس هر سال، تا سال بعد فرصت داشته تا روی تدوین نماهای گرفته شده کار کند و ضمنا به این فکر کند که سال بعد در زندگی شخصیت اصلی فیلمش «میسون» چه اتفاقاتی می افتد و به این ترتیب فیلمنامه مربوط به سکانس های سال بعد را کامل کند. او همچنین عنوان می کند که با بزرگتر شدن «الار کولتران» بازیگر شخصیت «میسون» گاهی از او درخواست می کرده تا بعضی از دیالوگ هایش در زندگی واقعی را برای کارگردان یادداشت کند تا بتواند از آنها در فیلمنامه استفاده کند. فیلم کامل مصاحبه را ببینید:
عصر روز سه شنبه (هجدهم اسفند ماه) در مراسمی به پاس نکوداشت چهار دهه فعالیت مستمر و تاثیرگذار هنرمند نامآشنا و گرانقدر استاد «پرویز پرستویی» در خبرگزاری فارس برگزار میشود. این مراسم با نام «ستاره شرقی» و با حضور هنرمندان عرصه سینما و تلویزیون و نیز مسئولین فرهنگی برپا میگردد. به همین مناسبت نگاهی داریم به بخشی از زندگینامه خودنوشت این بازیگر صاحب سبک. متنی که در ادامه میخوانید منتخبی از کتاب «ستاره بی نقاب؛ من پرویز پرستویی» است که در آن این ستاره شرقی به بیان خاطرات و سرگذشت کودکی خویش با زبانی بی پیرایه و صریح پرداخته است:
دریافت جایزه اسکار در مراسم اسکار که هرساله برای صنعت فیلم و سینما برگزار میشود بزرگترین دستاوردی است که میتواند در زندگی یک بازیگر اتفاق بی افتد. اما در پروسه دریافت جایزه یک مشکل بزرگ وجود دارد و آنهم صحبت کردن پس از دریافت جایزه بر روی صحنه است. حال تصور کنید در بزرگترین لحظه زندگی یک هنرمند پس از گرفتن جایزه اسکار بر روی صحنه که صدها میلیون نفر در حال تماشای مراسم آن هستند باید صحبت کند و احساسات خود را در مقابل گرفتن یکی از بزرگترین جوایز صنعت فیلم و سینما ابراز کند.
بازداشتگاه 17 فیلم خوبی است . ده سال زود تر از فرار بزرگ ساخته شده و اکثر المان هایی که در فرار بزرگ میبینیم در بازداشتگاه 17 وجود دارد . و چون بیلی وایلدر آن را ساخته طبیعتا با یک فیلم قصه گو مواجهیم .
اما در باره لامپ نکته جالبی کشف کردم . همه معتقدند که William Holden جاسوس است. اما حقیقت چیز دیگری است . William Holden به دنبال کشف راز نحوه جاسوسی جاسوس اصلی است که سایه چراغ (وقتی چراغ به سیم خود گره زده شده است یعنی پیامی وجود دارد) را روی دیوار میبیند و به آن مشکوک میشود. در نمای بعد برمیگردد و به چراغ در حال تکان خوردن نگاه میکند. اما سوال
منبع نوری که سایه ی چراغ را ایجاد میکند کجاست ؟ نور چراغ دیگری است یا نور طبیعی ؟
بلافاصله William Holden را میبینم که به چراغ نگاه میکند / در پشت چراغ هیچ منبع نوری نیست . و جالب اینکه منبع نور در این نما در محل سایه ی چراغ نمای قبل است چرا که سایه ی سر شخصیت روی ستون تخت افتاده .
همه افراد در زندگی کاری خود مرتکب اشتباهاتی می شوند. گاهی این اشتباهات به درس های بسیار ارزشمندی بدل می شوند. رابرت کی بگز از سایت fstoppers نیز به این مهم باور داشته و از این رو سراغ شماری از عکاسان برجسته رفته تا بزرگترین اشتباهات آن ها و ارزشمندترین درس هایی که گرفته اند را جویا شود. در ادامه این مطلب لنزک از شما عزیزان برای مطالعه این تجربیات ارزشمند دعوت می کنیم.
دوربین های پیشرفته جدید کامپکت و DSLR اغلب قابلیت مقاومت در برابر سرما (freeze-proofing) دارند، اما تا وقتی که در یک منطقه بسیار سرد زندگی نکنید (یا عمدا آن را در فریزر نگذارید) عملا قادر به تست این ویژگی نیستید. عکاس سوئیسی الساندرو دلا بلا این کار را با دوربین دی اس ال آر کانن خود انجام داده است. در تصویر فوق دوربین او را در حین عکاسی در دمای فوق العاده پایین مشاهده می نمایید. در ادامه این مطلب لنزک ماجرا را بیشتر برایتان شرح خواهیم داد و شاهد ویدیو تایم لپسی که او از عکس های این شب سرد ساخته خواهید بود.
ادامه مطلب ...
از دهه 60 میلادی به بعد با ظهور نگرش های مختلف و متفاوت، نظریه فیلم دچار تحولات فراوانی شد. ظهور نظریه های چپ و از طرفی دیگر بارورتر شدن نظریه های کلاسیک سینمایی به واسطه حضور تئوری مولف و انسانگرایی ساختارگرایانه، به مفهوم نقد و تحلیل فیلم کمک های فراوانی و آن را وارد مرحله بلوغ کرد.
1. “In Praise of Love” (2001, Jean-Luc Godard)
2. “No Home Movie” (2015, Chantal Akerman)
3. “Like Someone In Love” (2012, Abbas Kiarostami)
4. “The World” (2004, Jia Zhangke)
5. “Hill of Freedom” (2014, Hong Sang-soo)
آخرین انیمیشن اکران شده ی کمپانی سونی با قصه ی اوریجینالش توانست توجه مخاطبان را به خود جلب کند. زوتوپیا نه دنباله است، نه مقدمه و نه بازسازی یک شاهکار قدیمی و کلاسیک. براساس هیچ یک از وقایع تاریخی هم ساخته نشده و یکی تلفیق اصیل است.(برگرفته از همشهری جوان، شماره 556)
من واقعا از تماشای زوتوپیا لذت بردم، داستان آرمانشهر حیوانات که شخصیت اصلی آن «جودی هاپس» خرگوشی است که خلاف جهت یک خرگوش عمل می کند و علی رغم جثه ی ریزش می خواهد پلیس شود. شخصیت ها به خوبی پرداخته شده و منطق داستانی در اتفاقات مختلف برقرار است. به طوری سازندگان این انیمیشن به جزئیات دقت کرده اند که حتی برای تحقیقات درباره اندام حیوانات از باغ وحش دنیای حیوانات در دنیای والت دیزنی دیدن کردند تا از نزدیک با شیوه زندگی آنها آشنا شوند.
زوتوپیا مخاطبش را به هیچ وجه دست کم نگرفته است و او را با ماجراهای تازه غافلگیر می کند.
پیشنهاد می کنم زوتوپیا را ببینید!
نمیدونم این یادداشت به دست عوامل فیلم robocop محصول 2014 میرسه یا نه . ولی امیدوارم بچه ها همت کنن برسونن.
حالا من با بدنه ی فیلم کار ندارم که همه آنچه ما از روبوکاپ در ذهنمان داشتیم را شست و برد اما سکانس ابتدایی فیلم که مثلا گزارش زنده ای از تهران است قابل بررسی موشکافانه ای است که سعی میکنم به گوشه هایی از اشکالات این سکانس اشاره کنم.
داداش گلم. اون عزیزی که اون سر دنیا نشستی و قرار بوده تهران رو بازسازی کنی. آخه گلابی، کله پاچه طبقه ی دوم ؟ باشه داداش. طبقه دوم. اسم نداره ؟ قشنگ تابلوئه نه کله میدونی چیه نه پاچه. داداش کلپچ بره سفید مثلا یا کلپچ میرزا . کلپچ خالی که نمیشه. حالا از اونم بگذریم عزیز من لامپ مهتابی سبزش کو؟ این تابلویی که تو گذاشتی بیشتر تابلو خیاطی های طبقه دوم بازار رضاست تا کله پاچه های تهران.
بیش از هفده سال از مرگ استنلی کوبریک میگذرد و در این مدت بارها و بارها پرده از حقایق ریز و درشت زندگی شخصی و حرفهای فیلمساز فقید امریکایی برداشته شده است. با این حال، دوست و دستیار قدیمی او به تازگی در گفتوگویی اعلام کرده کوبریک درست قبل از مرگش تصمیم گرفته بود علاوهبر ساخت درامی جنگی با محوریت جنگ جهانی دوم، اولین فیلم کودک کارنامهاش را هم با اقتباس از قصه پینوکیو جلوی دوربین ببرد.
ادامه مطلب ...
استیو مککری در سال 1950 در فیلادلفیا متولد شد و در دانشگاه پنسیلوانیا به تحصیل در رشته سینما پرداخت. مک کری عکاسی خبری را به صورت حرفهای از جنگ شوروی در افغانستان آغاز کرد.
وی با چاپ عکس یک دختر افغان در مجله National Geography به شهرت جهانی رسید؛ تصویری که عنوان "فراموش نشدنی ترین عکس" را به خود اختصاص داد و چهره دختر را تبدیل به مشهورترین عکس روی جلد در تمام انتشارات ماه جون 1985 کرد.
این عکس همچنین در بروشورها، پوسترها و تقویمهای کمکهای بینالمللی مورد استفاده های مکرر قرار گرفت. هویت "دختر افغان" برای 15 سال پنهان بود تا اینکه مککری نام او یعنی "شربت گول" را به همه معرفی کرد. این عکس تبدیل به جنجالیترین تصویر شد و در اندازه های بزرگ و تعداد انبوه به چاپ رسید و نیز توانست مدال طلای مسابقه رابرت کاپا را به خاطر بهترین گزارش تصویری از آن خود کند.
ادامه مطلب ...