کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

دو دلیجان؛ روبه‌روی هم - فورد و تارانتینو


"دلیجان" به عبارتی "پدرجد" تمامی وسترن‌های تاریخ سینما محسوب می‌شود. تا پیش از ساخت آن، به فیلم‌های وسترن به‌عنوان محصولات تجاری و پول‌ساز نگاه می‌شد و منتقدین آن‌ها را ازنظر هنری چندان جدی نمی‌گرفتند. جان فورد هم شهرت و اعتبار نسبی خود را نه به‌واسطه وسترن‌های پرشمارش، بلکه از صدقه‌سر معدود آثار درام خود به دست آورده بود. لیکن "دلیجان" آن‌چنان فیلم خوش‌ساخت و کاملی بود که فراتر از تحسین منتقدان، هم جایگاه هنری فورد را به‌عنوان یک هنرمند مؤلف در انتهای دهه سی میلادی مستحکم‌تر نمود، هم جان وین را به ستاره نوظهور هالیوود تبدیل کرد و مهم‌تر از همه، وسترن را به‌عنوان یک ژانر قابل‌اعتنا و برجسته هنری تثبیت کرد (معروف است که اورسن ولز برای ساخت "همشهری کین"، چهل‌وپنج بار به تماشای دلیجان نشست). سیل فیلم‌های وسترن در سه دهه بعدی که با حضور بزرگ‌ترین ستاره‌ها و توسط برجسته‌ترین فیلم‌سازان هالیوودی ساخته می‌شدند، حاکی از جریان سازی این اثر ماندگار تاریخ سینماست. بدین ترتیب شاید بتوان هر فیلم وسترنی را وامدار و الگو گرفته دلیجان دانست. اما شباهت‌های فراوان و کم‌سابقه تازه‌ترین اثر تارانتینو با دلیجان، فراتر از ادای دین، یک ارجاع بزرگ و هدفمند است که کارکرد محتوایی تعیین‌کننده‌ای در مضمون مورداشاره نهایی اثر دارد. اما این شباهت‌ها – و البته تفاوت‌ها – در چیست؟

  

شباهت‌ها

اصل ماجرا

مهم‌ترین شباهت "هشت پلشت" با فیلم فورد، مشخصاً موقعیت‌ها و شخصیت‌هایی است که در بستر آن‌ها قصه شکل می‌گیرد. سال‌های پایانی قرن نوزدهم و پس از جنگ داخلی آمریکا، یک دلیجان که تعدادی مسافر دارد و به‌سوی مقصدی روان است، مسیر بین راه و مهمان‌خانه (ها) ی بین راه که محل توقف دلیجان است، اصلی‌ترین مکان‌هایی هستند که نقاط عطف و لحظات دراماتیک فیلم در آن‌ها رقم می‌خورد. پردازش شخصیت‌ها، رابطه بینشان و شرح عقبه زندگی و انگیزه هریک از آن‌ها از سفر به مدد دیالوگ‌ها و کنش‌های آنان درون دلیجان برملا می‌گردد. مهمان‌خانه (ها)ی بین راه نیز محل رخداد حوادثی است که به بروز عمل‌گرایی برخی کاراکترها و به سبب آن تغییر و تحول در شخصیت‌ها و روابط درون‌گروهی آن‌ها می‌انجامد. تارانتینو در فیلم آخر خود از بازیگوشی در توالی روایت قصه کاسته است و گرچه بازهم ساختار فیلم کلاسیک نیست و همچنان چند فلش بک و فلش فوروارد هستیم، اما "هشت پلشت" نسبت به آثار قبلی او سرراست‌تر روایت می‌شود و همین سیر، فیلم را به ساختار کلاسیک و خطی دلیجان نزدیک‌تر می‌کند.

دیگر موارد

شباهت‌های موردی بین دو فیلم پرتعدادند؛ اولین موردی که شاید از همان نمای آغازین در هر دو فیلم به چشم می‌آید، قاب تصویر و اسکوپ فیلم‌هاست. جان فورد با استفاده از تصویربرداری با نمای باز و عمق میدان بالا، تلاش کرد تا تصاویر باشکوهی ثبت کند و مفاهیم فیلم خود را هرچه بیشتر قابل‌تعمیم سازد. بااین‌حال، در آن زمان هنوز تکنیک تصویربرداری وایداسکرین و دوربین‌های 70 میلی‌متری (که تصاویر فیلم را بسیار عریض می‌کند) وجود نداشت. امکانی که اما در اختیار تارانتینو بود تا نماهای عظیم‌تری از پهنه دشت و مناظر بیرونی فیلم تهیه کند. بنابراین دو اثر ازنظر تصویری بسیار نزدیک به هم هستند.

مورد دیگر، طرح ماجرای جنگ داخلی آمریکاست که در گفتگوهای بین کاراکترها در داخل دلیجان صورت می‌گیرد. گرچه این مسئله در دلیجان در حد یکی-دو اشاره باقی می‌ماند و در هشت پلشت شرح و بسط بیشتری می‌یابد، اما به دلیل تأثیر در محتوای نهایی این فیلم‌ها، نکته مهمی محسوب می‌شود. به‌علاوه اشاره کاراکترها به آبراهام لینکلن که در اولی دکتر بون و مهمانخانه‌دار نخست در نیروهای تحت فرمان او در جنگ حاضر بوده‌اند و در دومی سرگرد مارکوئیس وارن فراتر از جنگیدن در ارتش لینکلن، نامه‌ای از او به همراه دارد و سرگرد ادعا می‌کند که با او "دوست مکاتبه‌ای" بوده است.

آخرین نکته مهم، نقش مهم و برجسته موسیقی متن در هر دو فیلم است که البته المان برجسته اکثر آثار ژانر وسترن نیز محسوب می‌شود. موسیقی زیبا و حماسی ریچارد هیگمن در دلیجان و موسیقی متفاوت و خلاقانه انیو موریکونه در هشت پلشت، هردو در فضاسازی‌های متفاوت هردو فیلم به یک اندازه تأثیرگذارند.

از سایر شباهت‌های دلیجان و هشت پلشت (مانند طنز موقعیت و کلامی، دیالوگ‌های آهنگین و مسجع، نحوه ورود ساموئل جکسون و والتون گاگینز به قصه و همراهی با دلیجان در دومی که کاملاً مشابه ورود جان وین در اولی است، میزانسن مشابه سکانس‌های مهمان‌خانه و ...) می‌گذریم و می‌پردازیم به آنچه فیلم تارانتینو را از اثر فورد متمایز می‌کند.

تفاوت‌ها

اصل ماجرا

هشت پلشت در کنار شباهت‌هایش به دلیجان، دارای تفاوت‌های فراوانی در فرم و محتوا با فیلم مذکور است که اصلی‌ترین و مهم‌ترین آن‌ها، سرنوشت و فرجام شخصیت‌های فیلم است. فیلم فورد اساساً گردهمایی کاراکترهایی است که هریک نماینده‌ای از طیف‌های مختلف جامعه آن روز آمریکا هستند. نه نفر که غالب آن‌ها افرادی مطرود و به‌ظاهر ناهنجار هستند که در جامعه ظاهرالصلاح متمدن جایی ندارند. لیکن در طول سفر و وقوع رخدادهای مختلف، طینت پاک و سالم آن‌ها آشکار می‌شود و درنهایت با عمل‌گرایی قهرمانانه در پرده سوم و بحران حمله سرخپوستان، موفق می‌شوند دلیجان را (که با تفاسیر بالا به‌وضوح نمادی از سرزمین آمریکاست) به‌سلامت به مقصد برسانند؛ شخصیت‌هایی که در ابتدا چنددستگی آشکار دارند و روابط میان آن‌ها سرد به نظر می‌رسد. اما درون دلیجانی که در هوای گرم صحرا روان است، روابط بین آن‌ها نیز دوستانه‌تر می‌شود.

اما دلیجان هشت پلشت، در میان برف و بوران و سرما در حال حرکت است. شخصیت‌هایی که برای نجات جان خود به آن پناه می‌آورند (و بعد در مهمان‌خانه مینی در کنار هم جمع می‌شوند)، از همان ابتدا رابطه‌ای خصمانه و مبتنی بر تهدید و احساس شک و بی‌اعتمادی نسبت به سایرین دارند. رابطه‌ای که با پیشروی فیلم گسترش می‌یابد و در مهمان‌خانه به اوج خود می‌رسد؛ ضدقهرمان‌هایی که گرچه همچون دلیجان (و به‌مراتب شدیدتر) ناهنجار و مطرود هستند و همچون فیلم فورد کنش مند هستند، اما خبری از تحول نیست و این عمل‌گرایی را در ادامه پلیدی و تیرگی‌های گذشته خود به کار می‌بندند و مهمان‌خانه را به قتلگاه بدل می‌کنند.

دیگر موارد

تفاوت‌های دو فیلم عمدتاً در اختلاف فراوان سبک فیلم‌سازی دو کارگردان و نوع نگاه متفاوت آنان به مفاهیم مختلف ریشه دارد. البته مواردی همچون تفاوت ساختاری فیلم‌های تارانتینو عناصر ثابت آن‌ها (همچون خشونت افسارگسیخته و دیالوگ‌نویسی‌های وقیحانه و مسجع) که در تضاد با روش فیلم‌سازی و ارزش‌های اخلاقی سینمای فورد قرار دارد، واضح‌تر از آن‌اند که نیاز به توضیح بیشتر باشد.

اما اولین تفاوت بارز و مشهود، در ریتم آثار و سرعت پیشرفت فیلم است. اثر 167 دقیقه‌ای تارانتینو – به‌ویژه تا دقیقه 90 – برخلاف فیلم‌های قبلی‌اش با ریتم آرام و با سکانس‌های طولانی همراه است. اما آرامشی که در کنار نماهای پر از برف و کولاک فیلم و موسیقی رعب‌آور موریکونه حکایت از طوفان وحشتناک قریب‌الوقوع دارد و ما را تا داخل مهمان‌خانه و باز شدن زخم‌های کهنه کاراکترها در نیمه دوم فیلم همراهی می‌کند. ولی در مقابل، فیلم فورد تنها 96 دقیقه است و ریتم بسیار سریعی دارد؛ به‌طوری‌که در همان پنج دقیقه نخست اغلب کاراکترها معرفی‌شده و قصدشان از سفر مشخص می‌شود. نماها بسیار کوتاه‌اند و وقایع نیز به‌سرعت و پشت سرهم رخ می‌دهند.

تفاوت مهم دیگر در نوع نگاه دو فیلم‌ساز به مفهوم بیگانه و بیگانه‌ستیزی (به‌جز مکزیکی‌ها) است. جان فورد در دلیجان، قهرمانان خود را از میان سفیدپوستان انتخاب کرده است و سرخپوستان (همچون سایر وسترن‌های وی)، دشمن آن‌ها و به دنبال نابودی سفیدها هستند. از سیاهان اما خبری نیست و هیچ سیاه‌پوستی در فیلم دیده نمی‌شود. در معدود اشارات به جنگ‌های داخلی آمریکا (که مسئله سیاهان و برده‌داری اصلی‌ترین دلیل آن بود) هم ‌سخنی از سیاهان به میان نمی‌آید. در هشت پلشت اما جنگ داخلی و تبعیض نژادی یکی از کلیدی‌ترین موضوعات طرح‌شده در فیلم است. برجسته‌ترین کاراکتر از میان پلشت‌ها، سرگرد "مارکویس وارن" (ساموئل جکسون) افسر سابق سیاه‌پوست ارتش آبراهام لینکلن بوده است که تعداد زیادی سفیدپوست را یکجا سوزانده است. از آن میان، دو پلشت دیگر (با بازی والتون گاگینز و بروس درن) نیز از مشهورترین افراد حاضر در نیروهای جنوب آمریکا (نژادپرستان حامی برده‌داری) هستند. نفرت و کینه این دو طرف در مهمان‌خانه سر بازکرده و جرقه قتل و خونریزی را می‌زند. تارانتینو که در فیلم قبلی خود به‌صراحت علیه ظلم و تبعیض وارده بر سیاه‌پوستان موضع گرفته بود، در اینجا دیدگاه خود را کمی پیچیده‌تر ارائه می‌کند؛ با طراحی شخصیتی سرخورده از تبعیض که مجبور است خود را هوادار و دوست آبراهام لینکلن معرفی کند تا زنده بماند، اما وحشی‌گری او در کشتار خارج از جنگ سفیدپوستان، احتمال وجود میل جنون‌آمیزی به سفیدکشی در وی را تقویت می‌کند.

حاصل چیست؟

حال با تمام تفاسیر بالا و کنار هم گذاشتن شباهت‌ها و تفاوت‌ها میان این دو فیلم می‌توان به نتایج جالبی رسید. کوئنتین تارانتینو با استفاده از موقعیتی شبیه "دلیجان" و البته با کدهای متفاوت، در جهت معکوس فیلم فورد حرکت می‌کند و صریح‌ترین و تلخ‌ترین مفاهیم را در اثر خود می‌گنجاند (که در سینمای او بسیار کم‌سابقه است). به‌واقع هرچقدر در اثر فورد کاراکترهای به‌ظاهر نامتعارف فیلم – بدون توجه به اختلافات - با کمک هم و همدلانه از بحران‌ها عبور می‌کنند و دلیجان را از خطر مرگ و نابودی (که بسیار محتمل به نظر می‌رسید) نجات می‌دهند، به همان اندازه در هشت پلشت کاراکترهای فیلم برای آن‌که زنده بمانند و از مهلکه طوفان جان به درببرند، یکدیگر را نابود می‌کنند. درواقع "دلیجان" اثری است حماسی درباره ملت آمریکا که باآنکه جمع اضداد است و آدم‌های به‌ظاهر تمام‌شده زیادی دارد، اما با کمک همان‌ها و البته به مدد نیروی فزاینده امید (نگاه کنید به سکانس تولد نوزاد به کمک دو انسان مطرود که گویی تبلور آن است) خطرات را به‌سلامت پشت سر می‌گذارد. هشت پلشت اما گویی فیلمی است پیشگویانه درباره سرنوشت شوم ملتی که کینه‌ها و دشمنی‌ها منجر به نابودی آن می‌شود. فیلمی انتقادی درباره آینده آمریکا.

البته یک نکته را فراموش نکنیم؛ 9 هم‌سفر "دلیجان" حین جدال با نیروهای سرخپوست جرونیمو، دقیقاً جایی فشنگ تمام می‌کنند که به قلمرو نیروهای ارتش رسیده‌اند. پس آمریکایی باید کمی هم شانس داشته باشد! مضاف بر اینکه شاید اگر تعداد پلشت‌های فیلم تارانتینو به‌جای هشت، نه نفر بود، یک یا چندتایشان سالم از درب مهمان‌خانه بیرون می‌رفتند و به Red Rock می‌رسیدند. بنابراین آن یک نفر که با خود خوش‌شانسی هم بیاورد، کیست؟

محمدامین مبینی
کافه سینما

خرداد

منبع

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد