بررسی تطبیقی فیلم مرد مرده جیم جارموش و فیلم جویندگان وسترن کلاسیک جان فورد
ادامه مطلب ...
وی در رشته فلسفه در دانشگاه دوسلدورف و پزشکی در دانشگاه فرایبورگ آلمان تحصیل کرده و در سال 1966 به پاریس رفت و در رشته نقاشی وارد دنیای هنر شد.
کارگردان : John Wells
نویسنده : Tracy Letts
بازیگران : Meryl Streep, Dermot Mulroney, Julia Roberts
خلاصه داستان : مناسبت جمع شدن اعضای خانواده به دور هم، خودکشی پدر قدرتمند خانواده بورلی وستون (سم شپرد) است.سه دختر او برای مراسم خاکسپاری پدر به خانه می آیند. بزرگترین آنها باربارا (جولیا رابرتز) به همراه همسر دور و غریبه اش بیل (ایوان مک گرگور) و مشایعت دختر 14 ساله اش جین (ابیگیل برزلین) از راه می رسد. دختر دوم ایوی (جولیان نیکلسون) متوجه می شود رابطه ی عاشقانه ی مخفیانه اش با پسرعموی بزرگش لیتل چارلی (بندیکت کامبربچ) نزدیک به فاش شدن است و ...
+ طاهره: این کفشا تو رو یاد چی میندازه ؟
- دوست طاهره: هنوز اینارو داری ؟!
+ آره...
- چقدر جنس خوب بهت دادم... ببین نوی نو مونده !...
+ بیخود شلوغش نکن... ربطی به جنس کفش تو نداره... منم که جایی ندارم برم !...
به همین سادگی
رضا میرکریمی
ادامه مطلب ...
تصویر زیر متعلق به چه فیلمی است ؟ 1953
در بازی تکمیل سکانس نوید شرکت کنید
پاسخ بازی حافظه های قبل در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...
او در٢٣ژانویه ١٨٩٨ در ریگا پایتخت لتونی به دنیا آمد. پدرش یک معمار آلمانی و سرمعمار شهر ریگا بود و مادرش یک مسیحی ارتدکس بود. او در ۷ سالگی به همراه مادرش به پترزبورگ آمد. تنها فرزند خانواده بود و تنها همدمش در دوران کودکی زنی بود که از او پرستاری میکرد. در ۶ سالگی و در سفری که با پدر و مادرش به پاریس داشت برای اولین بار با سینما آشنا شد. از همان کودکی به نقاشی علاقه زیاد داشت و تا پایان عمر هم این علاقه از بین نرفت. در ۱۱ سالگی پدر و مادرش از هم جدا شدند، مادرش پترزبورگ را ترک کرد و او توسط بستگان پدرش بزرگ شد. در ١٩١٥ (۱۷ سالگی) به خواست پدرش به انستیتو مهندسی عمران شهر پتروگراد وارد شد تا شغل پدرش را پیش بگیرد اما در طی دوران تحصیل ساعات فراوانی را در سالن تئاتر و سینما گذراند.
تصویر زیر مربوط به چه فیلمی است ؟ 1996
پاسخ بازی حافظه های قبل در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...
سریال خانه سبز(1375) _ (بیژن بیرنگ_مسعود رسام)
رضا صباحی(خسرو شکیبایی) : به نظر من یه خونه هرجایی میتونه باشه. میتونه بالای یه ساختمون بلند باشه. میتونه توی یه کوچه قدیمیکه زیر یه بازارچهست باشه. میتونه بزرگ یا میتونه کوچیک باشه. میتونه برای هرکس مفهومیداشته باشه یا هر رنگی داشته باشه. میتونه به رنگ آجر یا به رنگ شیشه و سنگ باشه. میتونه رنگ قرمز یا به رنگ...
ولی من... یعنی بهتره بگم ما، معتقدیم خونه هرچی که باشه، باید سبز باشه. بله، سبز و همیشه سبز...
برای چالشی تر کردن بازی حافظه ها ، من سال تولید فیلم مربوطه رو به عنوان راهنمایی اضافه میکنم
تصویر زیر متعلق به چه فیلمی است ؟ 1974
در بخشی از مصاحبه برگمان خواندم که
"مصاحبه گر : ظاهراً همین دیدگاه را در مورد آثار آنتونیونی دارید.
برگمان
: حقیقت این است که هرگز کارهای آنتونیونی را چندان دوست نداشتهام؛ او دو
شاهکار دارد که به کلی با کارهای دیگرش فرق دارند؛ و شما لازم نیست که خود
را بیخود درگیر سایر فیلمهایش کنید. اولی «آگراندیسمان»، که شخصا آن را
چندین بار دیده ام. و دیگری «شب». «فریاد» را روی نوار ویدئو دارم. خدای من
چه فیلم ملالآوری است! آنقدر خسته کننده است که مات میشوید."
ترغیب شدم فیلم را ببینیم. فیلمی که برگمان آن را بهترین اثر آنتونیونی میداند. فیلم را به زحمت تمام کردم و باید عرض کنم این فیلم هم به شدت ملال آور است. هفت هشت نقد بند بالا بر این اثر خواندم. سراسر تحسین این شاهکار. نقد هایی مالیخولیایی و گمشده در تعاریف هنری. تفسیر های عجیب و غریبی که مرغ پخته توی زود پز خنده اش میگیرد . اما خیالتان را راحت کنم فیلم ابتر است . فیلم تکلیف هیچ چیز را مشخص نمیکند و به این روش در سینماگری افتخار هم میکند. نیم خط قصه دارد که آن هم تعطیل است دل خوش کرده است به لحظه . تنها سکانس قابل اعتنا همان سکانس آخر بازی تنیس با توپ خیالی است.
نوئل اشوالد (Noell S.Oszvald) عکاس مجارستانی 23 ساله است که بعد از 1 سال کار با دوربین، موفق به خلق عکس های خارق العاده ای شده است. عکس های او پرتره هایی بی نظیر از خودش است!
کارگردان : David O. Russell
نویسنده : David O. Russell
بازیگران : Jennifer Lawrence, Robert De Niro , Bradley Cooper
هزینه تولید: ۶۰ میلیون دلار
محصول کشور: ایالات متحده آمریکا
کمپانی توزیع کننده : 20th Fox Century
خلاصه داستان : جوی داستان شخصیتی به همین نام است که بعد از مدتی به بنیانگذار و مادرخوانده یک امپراتوری کسب و کار خانوادگی تبدیل میشود.
کیشلوفسکی در ورشو به دنیا آمد و کودکی خود را در چند شهر کوچک لهستان گذرانید. ادامه مطلب ...
شاید بهترین فضا برای یک آهنگساز را داستانهایی از جنس سانست بولوار در اختیار بگذارند؛ فضایی که در آن میشود چندین و چند حس قوی انسانی را جستوجو کرد و برای آنها موسیقی نوشت. ترس، وحشت، عشق، حقارت، افول، شیدایی و... احساساتی که بهخوبی به آهنگساز این امکان را میدهند که بتواند صحنه را با موسیقیهایش بیاراید. حالا در سانست بولوار وقتی حرف از افول یک ستاره است، ساخت موسیقی از یک جهت راحتتر و از یک طرف سختتر است چرا که وقتی پای چنین احساسات انسانیای مطرح میشود و داستان روی سقوط آزاد یک ستاره - حالا میخواهد در سینما یا در ورزش یا هر جای دیگری باشد - میچرخد کار آهنگساز سخت است. دلیل اصلیاش هم این است که همهی احساسات یک ستارهی رو به افول یا زوالیافته را میشناسند و میتوانند تصور کنند که او در حال رنج کشیدن است و از سویی ممکن است برای بازگشت به روزهای طلاییاش دست به هر کاری بزند. کم نبودهاند فیلمهایی که درباره این ستارگان ساخته شدهاند و اتفاقاً خوب که توجه کنید اگر آن فیلم، فیلم موفقی از آب درآمده باشد حتماً موسیقیاش هم محبوب شده است. نمونهاش همین سنتوری خودمان که قطعات موسیقیاش یکجورهایی از خود فیلم هم معروفتر شدند. موسیقی سانست بولوار هم از همین دسته است. موسیقی تحسینشدهای که هنوز شنیده میشود و برای آهنگسازش، فرانتس وکسمن جایزهی اسکار سال ۱۹۵۰ را به ارمغان آورد؛ آهنگسازی که بیش از نیم قرن پیش از دنیا رفت و همچنان قطعات موسیقی فیلمش مثل ربکا، پنجره عقبی یا عروس فرانکنشتاین شنیده میشوند.