ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
شاید بهترین فضا برای یک آهنگساز را داستانهایی از جنس سانست بولوار در اختیار بگذارند؛ فضایی که در آن میشود چندین و چند حس قوی انسانی را جستوجو کرد و برای آنها موسیقی نوشت. ترس، وحشت، عشق، حقارت، افول، شیدایی و... احساساتی که بهخوبی به آهنگساز این امکان را میدهند که بتواند صحنه را با موسیقیهایش بیاراید. حالا در سانست بولوار وقتی حرف از افول یک ستاره است، ساخت موسیقی از یک جهت راحتتر و از یک طرف سختتر است چرا که وقتی پای چنین احساسات انسانیای مطرح میشود و داستان روی سقوط آزاد یک ستاره - حالا میخواهد در سینما یا در ورزش یا هر جای دیگری باشد - میچرخد کار آهنگساز سخت است. دلیل اصلیاش هم این است که همهی احساسات یک ستارهی رو به افول یا زوالیافته را میشناسند و میتوانند تصور کنند که او در حال رنج کشیدن است و از سویی ممکن است برای بازگشت به روزهای طلاییاش دست به هر کاری بزند. کم نبودهاند فیلمهایی که درباره این ستارگان ساخته شدهاند و اتفاقاً خوب که توجه کنید اگر آن فیلم، فیلم موفقی از آب درآمده باشد حتماً موسیقیاش هم محبوب شده است. نمونهاش همین سنتوری خودمان که قطعات موسیقیاش یکجورهایی از خود فیلم هم معروفتر شدند. موسیقی سانست بولوار هم از همین دسته است. موسیقی تحسینشدهای که هنوز شنیده میشود و برای آهنگسازش، فرانتس وکسمن جایزهی اسکار سال ۱۹۵۰ را به ارمغان آورد؛ آهنگسازی که بیش از نیم قرن پیش از دنیا رفت و همچنان قطعات موسیقی فیلمش مثل ربکا، پنجره عقبی یا عروس فرانکنشتاین شنیده میشوند.