کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

نقد فیلم Swiss Army Man - مرد سوئیسی

در این مطلب کمدی Swiss Army Man، یکی از بهترین فیلم‌های امسال را بررسی می‌کنیم.

«مرد سوئیسی» که اشاره به چاقوی چندکاره‌ی‌‌‌ سوئیسی دارد، یکی از بهترین و عجیب‌‌ترین فیلم‌های ۲۰۱۶ و حتی سال‌های اخیر سینماست. خیلی کم پیش می‌آید به فیلمی برخورد کنیم که با جسارت و خلاقیت سازندگانش ما را در موقعیت غیرمنتظره‌‌ی قرار دهد و کاری کند که نفس تازه‌ای به دور از دنباله‌های پرتعداد هالیوودی و فرمول‌های تکرارشونده‌ی فیلم‌های استودیویی بکشیم. بعد از عاشقانه‌ی «آنومالیسا» که درباره‌ی مردی گرفتار در میان آدم‌هایی با چهره و صدای یکسان بود و علمی‌-تخیلی «خرچنگ» که به مسئله‌ی عشق در دنیایی می‌پرداخت که انسان‌ها در صورت مجرد بودن تبدیل به حیوان می‌شدند، حالا «مرد سویسی» نیز ایده‌ی داستانی دیوانه‌واری را رو کرده است. به‌طوری که حتی ممکن است در نگاه اول آن را جدی نگیرید: داستان درباره‌ی مرد جوانی به اسم هنک است که در یک جزیره‌‌ی دورافتاده گرفتار شده است. او در حال آماده شدن برای خودکشی است که ناگهان متوجه بدن بی‌حرکتی در ساحل می‌شود. هنک به این مرد که از قضا هری پاتر خودمان است نزدیک می‌شود و سعی می‌کند او را احیا کند. اما فقط یک مشکل وجود دارد. جنازه‌ی هری پاتر که هنک او را در ادامه مانی می‌نامند، مشکل جدی گوارشی دارد‍!

 

ادامه مطلب ...

ویم وندرس

ارنست ویلهم وندرس (Wim Wenders) در سال ۱۹۴۵ در دوسلدورف آلمان به دنیا آمد

وی در رشته فلسفه در دانشگاه دوسلدورف و پزشکی در دانشگاه فرایبورگ آلمان تحصیل کرده و در سال 1966 به پاریس رفت و در رشته نقاشی وارد دنیای هنر شد. 

ادامه مطلب ...

سرگئی آیزنشتاین

 

او در٢٣ژانویه ١٨٩٨ در ریگا پایتخت لتونی به دنیا آمد. پدرش یک معمار آلمانی و سرمعمار شهر ریگا بود و مادرش یک مسیحی ارتدکس بود. او در ۷ سالگی به همراه مادرش به پترزبورگ آمد. تنها فرزند خانواده بود و تنها همدمش در دوران کودکی زنی بود که از او پرستاری می‌کرد. در ۶ سالگی و در سفری که با پدر و مادرش به پاریس داشت برای اولین بار با سینما آشنا شد. از همان کودکی به نقاشی علاقه زیاد داشت و تا پایان عمر هم این علاقه از بین نرفت. در ۱۱ سالگی پدر و مادرش از هم جدا شدند، مادرش پترزبورگ را ترک کرد و او توسط بستگان پدرش بزرگ شد. در ١٩١٥ (۱۷ سالگی) به خواست پدرش به انستیتو مهندسی عمران شهر پتروگراد وارد شد تا شغل پدرش را پیش بگیرد اما در طی دوران تحصیل ساعات فراوانی را در سالن تئاتر و سینما گذراند.
 
ادامه مطلب ...

خلق دیو مؤنث

شاید بهترین فضا برای یک آهنگ‌ساز را داستان‌هایی از جنس سانست بولوار در اختیار بگذارند؛ فضایی که در آن می‌شود چندین و چند حس قوی انسانی را جست‌وجو کرد و برای آن‌ها موسیقی نوشت. ترس، وحشت، عشق، حقارت، افول، شیدایی و... احساساتی که به‌خوبی به آهنگ‌ساز این امکان را می‌دهند که بتواند صحنه را با موسیقی‌هایش بیاراید. حالا در سانست بولوار وقتی حرف از افول یک ستاره است، ساخت موسیقی از یک جهت راحت‌تر و از یک طرف سخت‌تر است چرا که وقتی پای چنین احساسات انسانی‌ای مطرح می‌شود و داستان روی سقوط آزاد یک ستاره - حالا می‌خواهد در سینما یا در ورزش یا هر جای دیگری باشد - می‌چرخد کار آهنگ‌ساز ‌سخت است. دلیل اصلی‌اش هم این است که همه‌ی احساسات یک ستاره‌ی رو به افول یا زوال‌یافته را می‌شناسند و می‌توانند تصور کنند که او در حال رنج کشیدن است و از سویی ممکن است برای بازگشت به روزهای طلایی‌اش دست به هر کاری بزند. کم نبوده‌اند فیلم‌هایی که درباره این ستارگان ساخته شده‌اند و اتفاقاً خوب که توجه کنید اگر آن فیلم، فیلم موفقی از آب درآمده باشد حتماً موسیقی‌اش هم محبوب شده است. نمونه‌اش همین سنتوری خودمان که قطعات موسیقی‌اش یک‌جورهایی از خود فیلم هم معروف‌تر شدند. موسیقی سانست بولوار هم از همین دسته است. موسیقی تحسین‌شده‌ای که هنوز شنیده می‌شود و برای آهنگ‌سازش، فرانتس وکسمن جایزه‌ی اسکار سال ۱۹۵۰ را به ارمغان آورد؛ آهنگ‌سازی که بیش از نیم قرن پیش از دنیا رفت و هم‌چنان قطعات موسیقی فیلمش مثل ربکا، پنجره عقبی یا عروس فرانکنشتاین شنیده می‌شوند.

  ادامه مطلب ...

دو دلیجان؛ روبه‌روی هم - فورد و تارانتینو


"دلیجان" به عبارتی "پدرجد" تمامی وسترن‌های تاریخ سینما محسوب می‌شود. تا پیش از ساخت آن، به فیلم‌های وسترن به‌عنوان محصولات تجاری و پول‌ساز نگاه می‌شد و منتقدین آن‌ها را ازنظر هنری چندان جدی نمی‌گرفتند. جان فورد هم شهرت و اعتبار نسبی خود را نه به‌واسطه وسترن‌های پرشمارش، بلکه از صدقه‌سر معدود آثار درام خود به دست آورده بود. لیکن "دلیجان" آن‌چنان فیلم خوش‌ساخت و کاملی بود که فراتر از تحسین منتقدان، هم جایگاه هنری فورد را به‌عنوان یک هنرمند مؤلف در انتهای دهه سی میلادی مستحکم‌تر نمود، هم جان وین را به ستاره نوظهور هالیوود تبدیل کرد و مهم‌تر از همه، وسترن را به‌عنوان یک ژانر قابل‌اعتنا و برجسته هنری تثبیت کرد (معروف است که اورسن ولز برای ساخت "همشهری کین"، چهل‌وپنج بار به تماشای دلیجان نشست). سیل فیلم‌های وسترن در سه دهه بعدی که با حضور بزرگ‌ترین ستاره‌ها و توسط برجسته‌ترین فیلم‌سازان هالیوودی ساخته می‌شدند، حاکی از جریان سازی این اثر ماندگار تاریخ سینماست. بدین ترتیب شاید بتوان هر فیلم وسترنی را وامدار و الگو گرفته دلیجان دانست. اما شباهت‌های فراوان و کم‌سابقه تازه‌ترین اثر تارانتینو با دلیجان، فراتر از ادای دین، یک ارجاع بزرگ و هدفمند است که کارکرد محتوایی تعیین‌کننده‌ای در مضمون مورداشاره نهایی اثر دارد. اما این شباهت‌ها – و البته تفاوت‌ها – در چیست؟

  ادامه مطلب ...

walter matthau

با آن میمیک عجیب و غریب و منحصر به فرد، با آن لحن طناز و بازی درخشان، والتر ماتائوی بزرگ را باید یکی از بهترین های تمام ادوار دانست. بازیگری که هم بیلی وایلدر او را بپسندد و هم دان سیگل او را به عنوان نقش اول فیلم خود انتخاب کند، قطعا نمی تواند آدمی عادی باشد با استعدادی معمولی. او هم چون زوج هنری خود جک لمون، با شروع جنگ جهانی دوم در ارتش آمریکا به خدمت پرداخت. محل خدمت او نیروی هوایی بود و سمت اش بی سیم چی. بعد از اتمام جنگ وارد کارگاه های بازیگری نیواسکول شد و زیر نظر اروین پیسکاتور کارگردان آلمانی قرار گرفت. مثل اکثر بازیگران آن دوران او هم کارش را با تئاتر و استندآپ کمدی آغاز کرد. ستاره اقبال والتر ماتائو در دهه 50 درخشیدن گرفت. جایی که توانست در نقش یک مربی ورزش در فیلم «میستر پیپرز»(1952) حاضر شود. البته آن زمان از اسم لئونارد الیوت استفاده کرد. در سال 1955 در مقابل برت لنکستر در فیلم «اهل کنتاکی» حضوری موفق داشت. در عین حال برایش مهم نبود که همزمان با سینما در سریال های تلویزیونی هم حاضر شود. مثلا در «ساعت یازدهم» و «دکتر کیلدر» به ایفای نقش پرداخت که هر دو نقش به یاد ماندنی بودند.
  ادامه مطلب ...

گفتگو با اینگمار برگمان : ولز قلابی است ، فیلم های گدار بی محتوا است



برگمن طی همکاری با«انستیتوفیلم سوئد»به تماشای 150 فیلم انتخابی‌اش نشسته.فیلم‌ها توسط یک کامیون به خانۀویلایی‌اش در جزیرۀ فارو تحویل داده می‌شوند و او در سالن سینمای ویژه‌اش به تماشای آن‌ها می‌نشیند.
به صورت آیینی به نمایش فیلم‌ها می‌پردازد.خصوصا در تابستان‌ها که اعضای خانواده‌اش کنارش هستند.هر روز ساعت سه بعد از ظهر فیلمی بر اساس برنامۀ از پیش تعیین شده توسط برگم روی پرده می‌رود وفرزندان و نوه‌های پر شمارش کنار او به تماشا می‌نشینند.صدها فیلم دیگر از گوشه و کنار دنیا به دستش می‌رسد که برخی را می‌بیند.وخیلی‌ها را نه.در آرشیو خصوصی‌اش حداقل چهار صد فیلم سی و پنج میلی متری ونزدیک به 4500 نوار وجود دارد که از آن به عنوان یکی از غنی‌ترین مجموعه‌های خصوصی نام برده می‌شود.

 

ادامه مطلب ...

چطور می توان فیلمی ساخت که ضبط آن دوازده سال به طول می انجامد


«ریچارد لینکلیتر» که پیش از این با ساخت سه گانه «پیش از طلوع / غروب / نیمه شب» خود در فواصل زمانی 9 ساله ما را شگفت زده کرده بود، اینک باز هم ایده گذر زمان را دستمایه خلق آخرین اثر خود «بچگی» (Boyhood) قرار داده است. در پروژه ای که ساخت آن دوازده سال به طول انجامیده، تماشاگر بزرگ شدن بچه ها و پا به سن گذاشتن والدین آنها را به چشم بر روی پرده سینما می بیند و گاهی حتی می تواند در یک چشم بر هم زدن شاهد تغییر رفتاری شخصیت ها باشد، مثل تغییراتی که نشان از پا نهادن شخصیت به یک دوره سنی خاص دارند. اما ساخت یک پروژه دوازده ساله چطور ممکن می شود؟ امروز سری به منابع مختلف زده ایم تا بتوانیم جواب این سوال را از خود «لینکلیتر» بشنویم، و ببینیم ایده اولیه «بچگی» از کجا شکل گرفت و چطور پرورش پیدا کرد.

یک سال زمان برای نوشتن یک سکانس

ابتدا به سراغ ویدیوی مصاحبه ای از «ریچارد لینکلیتر» می رویم که در آن از پروسه ساخت «بچگی» صحبت می کند. او در این ویدیو به ما می گوید پس از ضبط نماهای مربوط به سکانس هر سال، تا سال بعد فرصت داشته تا روی تدوین نماهای گرفته شده کار کند و ضمنا به این فکر کند که سال بعد در زندگی شخصیت اصلی فیلمش «میسون» چه اتفاقاتی می افتد و به این ترتیب فیلمنامه مربوط به سکانس های سال بعد را کامل کند. او همچنین عنوان می کند که با بزرگتر شدن «الار کولتران» بازیگر شخصیت «میسون» گاهی از او درخواست می کرده تا بعضی از دیالوگ هایش در زندگی واقعی را برای کارگردان یادداشت کند تا بتواند از آنها در فیلمنامه استفاده کند. فیلم کامل مصاحبه را ببینید:

   ادامه مطلب ...

من «پرویز پرستویی» یک روستایی روستایی زاده‌ام

عصر روز سه شنبه (هجدهم اسفند ماه) در مراسمی به پاس نکوداشت چهار دهه فعالیت مستمر و تاثیرگذار هنرمند نام‌آشنا و گرانقدر استاد «پرویز پرستویی» در خبرگزاری فارس برگزار می‌شود. این مراسم با نام «ستاره شرقی» و با حضور هنرمندان عرصه سینما و تلویزیون و نیز مسئولین فرهنگی برپا می‌گردد. به همین مناسبت نگاهی داریم به بخشی از زندگینامه خودنوشت این بازیگر صاحب سبک. متنی که در ادامه می‌خوانید منتخبی از کتاب «ستاره بی نقاب؛ من پرویز پرستویی» است که در آن این ستاره شرقی به بیان خاطرات و سرگذشت کودکی خویش با زبانی بی پیرایه و صریح پرداخته است:

  ادامه مطلب ...

stalag 17 فیلم خوبی است اما درباره لامپ سوال دارم

بازداشتگاه 17 فیلم خوبی است . ده سال زود تر از فرار بزرگ ساخته شده و اکثر  المان هایی که در فرار بزرگ میبینیم در بازداشتگاه 17 وجود دارد . و چون بیلی وایلدر آن را ساخته طبیعتا با یک فیلم قصه گو مواجهیم .

اما در باره لامپ نکته جالبی کشف کردم . همه معتقدند که  William Holden  جاسوس است. اما حقیقت چیز دیگری است . William Holden به دنبال  کشف راز نحوه جاسوسی جاسوس اصلی است  که سایه چراغ (وقتی چراغ به سیم خود گره زده شده است یعنی پیامی وجود دارد)  را روی دیوار میبیند و به آن مشکوک میشود. در نمای بعد برمیگردد و به چراغ در حال تکان خوردن نگاه میکند. اما سوال



منبع نوری که سایه ی چراغ را ایجاد میکند کجاست ؟ نور چراغ دیگری است یا نور طبیعی ؟

بلافاصله William Holden  را میبینم که به چراغ نگاه میکند / در پشت چراغ هیچ منبع نوری نیست .  و جالب اینکه منبع نور در این نما در محل سایه ی چراغ  نمای قبل است چرا که سایه ی سر شخصیت روی ستون تخت افتاده .



ادامه مطلب ...

کوبریک قصد داشت «پینوکیو» را بسازد


بیش از هفده سال از  مرگ استنلی کوبریک می‌گذرد و در این مدت بارها و بارها پرده از حقایق ریز و درشت زندگی شخصی و حرفه‌ای فیلمساز فقید امریکایی برداشته شده است. با این حال، دوست و دستیار قدیمی او به تازگی در گفت‌وگویی اعلام کرده کوبریک درست قبل از مرگش تصمیم گرفته بود علاوه‌بر ساخت درامی جنگی با محوریت جنگ جهانی دوم، اولین فیلم کودک کارنامه‌اش را هم با اقتباس از قصه پینوکیو جلوی دوربین ببرد.
  ادامه مطلب ...

لیام نیسن با کمدی سیاه می‌آید

لیام نیسن ستاره اصلی مجموعه فیلم‌های اکشن «ربوده‌شده» در جدیدترین پروژه سینمایی هانس پتر مولان فیلمساز 60 ساله نروژی ایفای نقش خواهد کرد. این پروژه، بازسازی نسخه نروژی فیلم موفق «به ترتیبِ ناپدید شدن» (In Order of Disappearance) ساخته خود مولان است که اولین‌بار در سال 2014 با بازی استلان اسکارشگارد بازیگر معروف سوئدی روی پرده رفت.


به گزارش «سینیوروپا»، هانس پتر مولان فیلمساز نروژی قصد دارد به زودی نسخه انگلیسی‌زبان کمدی سیاه «به ترتیب ناپدید شدن» را جلوی دوربین ببرد. این کمدی موفق، اولین‌بار در بخش مسابقه اصلی شصت و چهارمین جشنواره فیلم برلین به نمایش درآمد و در 12 جشنواره بین‌المللی دیگر نیز روی پرده رفت. کیم فاکس اوکسان فیلمنامه‌نویس دانمارکی نگارش سناریوی فیلم اصلی را برعهده داشته است.
 
ادامه مطلب ...

دی کاپریو کاندیدای حضور در نقش مولانا!



دیوید فرانزونی فیلمنامه نویس برنده اسکار در حال نوشتن فیلمنامه‌ای از زندگینامه مولانا است و در عین حال با انتقاد روبه رو شده چون می‌گوید دوست دارد دی کاپریو این نقش را بازی کند.این فیلمنامه نویس که فیلمنامه ‌«گلادیاتور» را نوشته چندی پیش به استانبول سفر کرد تا با محققان و کارشناسان زندگی مولانا ملاقات کند و بتواند با تکمیل فیلمنامه ساخت آن را سال آینده کلید بزند.
 
ادامه مطلب ...

طولانی ترین فیلم سینمایی


اَندرس وِبِرگِ سوئدی در حال تولید طولانی‌ترین فیلم تاریخ سینماست؛ فیلمی که با شکستنِ رکوردِ «عصرِ جدید، برای همیشه» که فیلمی ۲۴۰ ساعته بود و در سال ۲۰۱۱ ساخته شد در کتاب رکوردهای گینس نام خود و سازنده‌اش را ثبت خواهد کرد. طولِ زمانِ این فیلمِ سوئدی که قرار است در سال ۲۰۲۰ میلادی به نمایش درآید ۷۲۰ ساعت یعنی ۳۰ روز است! به گزارش گاردین این فیلمساز سوئدی که در طول ۲۰ سال فعالیت فیلمسازی‌اش سابقۀ ساخت ۳۰۰ فیلم کوتاه را داشته است این فیلم را آخرین فیلم خود معرفی کرده است. نام این فیلم «آمبیانس» است و فضایی سوررئال و انتزاعی‌ـ‌ذهنی دارد که به دنیای خواب و خیال مانندِ شخصیِِ فیلمساز مربوط می‌شود. کارگردان این فیلم گفته که دو ترِیلِرِ دیگر را هم از این فیلم منتشر خواهد کرد: یکی به مدت ۷ ساعت و ۲۰ دقیقه در سال ۲۰۱۶ و یکی به مدت ۷۲ ساعت در سال ۲۰۱۸، تا مخاطبانش را برای ماراتونِ ۷۲۰ ساعتی‌ای که بدون محاسبۀ زمان‌های خواب ۳۰ روز مخاطبان را در سالن سینما نگه خواهد داشت آماده کند.
 
ادامه مطلب ...

عادات عجیب پنج کارگردان مشهور

استنلی کوبریک
استنلی کوبریک، از کارگردان‌هایی است که هم منتقدان سینما دوستش دارند و هم کسانی که تفریحی فیلم می‌بینند. فیلم‌هایش عمیق هستند و پیچیده، اما این باعث نمی‌شود بینندگان با فیلم‌هایش ارتباط برقرار نکنند. برخلاف بسیاری از کارگردان‌ها که فیلم‌هایشان را در یکی، دو ژانر می‌سازند، کوبریک در ژانرهای مختلفی فیلم ساخته و موفق هم بوده است. فیلم‌های او به سنگ محک بدل شدند و فیلم‌سازهای بعد از کوبریک از روی دست او تقلید کردند یا سعی کردند راه او را ادامه دهند. او فیلم جنگی ساخته است: «راه‌های افتخار» و «غلاف تمام فلزی». یک فیلم علمی خیالی بسیار مهم ساخته؛ «٢٠٠١: یک ادیسه فضایی». فیلم کمدی سیاه آینده‌نگر ساخته؛ «پرتقال کوکی». «درخشش»؛ به نظر بسیاری یکی از بهترین فیلم‌های ژانر وحشت است و «دکتر استرنج‌لاو» از مهم‌ترین کمدی‌های تاریخ سینما  است. او دو فیلم تاریخی ماندگار کارگردانی کرده یعنی «اسپارتاکوس» و «بری لیندن» که دومی را مارتین اسکورسیزی، بزرگ‌ترین فیلم تاریخ سینما توصیف کرد. فیلم آخرش «چشمان باز بسته» هم یکی از بهترین تصویرهای بحران زناشویی است. کوبریک چطور به این موفقیت و این قله رفیع در سینما رسید؟ با کمال‌گرایی. گفته می‌شود کار با هیچ کارگردانی به دشواری کار با کوبریک نبوده و از طرفی هم کمال‌گراترین و وسواسی‌ترین کارگردان تاریخ سینما بوده. معروف است که کوبریک مرد خانواده بوده و بسیار مهربان، اما کسانی که با او همکاری کرده‌اند، می‌گویند او سر صحنه، بسیار بداخلاق بوده و اصلا ملاحظه کسی را نمی‌کرده است. او هرگز از بازیگران تعریف نمی‌کرده (یا حداقل اغلب بازیگرانی که با او کار کردند، این‌طور می‌گویند) و مثلا کرک داگلاس که دو فیلم با کوبریک کار کرده، گفته کوبریک اصلا اهل سازشکاری نبوده و غروری غیرقابل‌کنترل داشته و همیشه نگاه خودش را مهم‌ترین نگاه در قبال فیلم می‌دانسته و کمتر به‌نظر کسی اهمیت می‌داده است. کوبریک جدا از اینکه در تمامی مراحل ساخت فیلمش از نوشتن گرفته تا تدوین، موسیقی و جلوه‌های ویژه دخالت می‌کرده، بیش از هر چیزی به‌دلیل برداشت‌های متعددش برای یک نما، معروف یا به‌عبارتی بدنام بوده. مثلا او در «درخشش»، شلی دووال را مجبور کرده یک نما را ١٢٧ بار بازی کند یا از اسکاتمن کروترز، بازیگر پیر همین فیلم خواسته یک صحنه را ١٤٨ بار تکرار کند. استرس سر صحنه فیلم‌برداری «درخشش» آن‌قدر زیاد بوده که شلی دووال بعدا گفت در جریان ساخت فیلم موهایش شروع به ریختن کردند. درباره دخالت کوبریک در مراحل تولید فیلمش هم قصه زیاد است، او عادت داشته وارد اتاق تدوین و طراحی صدا شود یا حتی وارد سالن‌های سینما می‌شده تا مطمئن شود فیلمش را با نورپردازی درست پخش می‌کنند. حتی وقتی قرار بوده فیلم‌هایش را در کشورهای غیرانگلیسی‌زبان نشان دهند او شرط می‌گذاشته که بر انتخاب دوبلور و ترجمه فیلمنامه هم کنترل کامل داشته باشد. جالب است که از زمان مرگ او دیگر هیچ‌کدام از فیلم‌هایش دوبله نشدند.

  ادامه مطلب ...

Clint Eastwood



در سال 1998 بخاطر فعالیت های هنری اش از کشور فرانسه نشان سزار دریافت کرد
در زمانی که در ارتش خدمت می کرد بعنوان مربی شنا مشغول به کار بود
گفته می شود در زمان کارگردانی به جای کلمه های " اکشن " یا " کات " می گوید " اوکی " !
همسرش " دینا ایستوود " قبلا یک خبرنگاردر ایالت کالیفرنیا بود

بازیگر مورد علاقه اش " جیمز کاگنی " است

  ادامه مطلب ...

تیتراژ های تولیداتمان ، Saul Bass و دست

در احوالات  Saul Bass غور میکردم دیدم  تیتراژ و عنوان بندی در تولیدات کوتاه کانون کمی مغفول است. یعنی تنها به نوشتن با فونت های عادی (گاها ریز و بد رنگ) روی پس زمینه ای تیره و یا نمایی ثابت از فیلم بسنده میکنیم. به تیتراژ فیلم "جبر" فکر میکنم که از گرافیک کامپیوتری استفاده نکنم و تماما تیتراژ را فیلمبرداری کنم. به ایده ی یک دست فکر میکنم یا چیزی شبیه آن . کف دست ها ی مختلف اسامی عوامل  را بنویسم و بعد از دست ها فیلم بگیرم. یا نمیدانم شما بگویید. تنها مطمئنم که از فونت کامپیوتری برای تیتراژ استفاده نخواهم کرد.



سال باس (1996 – 1920) از نخستین طراحانی است که همزمان در سه حوزه تیتراژ، نشان تجاری و پوستر سینما فعال بود. تاثیر باس در گرافیک سینمای جهان انکارناپذیر است. او طراح پوستر یا عنوان‌بندی فیلم‌های مطرحی مثل «روانی» و «سرگیجه» ساخته آلفرد هیچکاک، «اسپارتاکوس» ساخته استنلی کوبریک، «خارش هفت ساله» ساخته بیلی وایلدر، «کارمن جونز»، «بانی لیک گمشده»، «مرد بازو طلایی» و «تشریح یک قتل» ساخته اتو پره‌مینجر، «دنیای دیوانه دیوانه دیوانه دیوانه» ساخته استنلی کریمر و «رفقای خوب»، «کازینو» و «تنگه وحشت» ساخته مارتین اسکورسیزی است.
 
ادامه مطلب ...

Stanley Kubrick



مجموعه 28  عکس کمتر دیده شده   از استاد مسلم سینما استنلی کوبریک.

 

ادامه مطلب ...

اسب وحشی (Mustang 2015 )

«اسب وحشی» یکی از نامزدهای بهترین فیلم خارجی‌زبان اسکار ۲۰۱۶ بود که داستان دردناک پنج خواهر ترکیه‌ای را در مقابله با تعصبات فرهنگی محل زندگی‌شان روایت می‌کند. 

mustang

 

ادامه مطلب ...

یورگوس لانتیموس

درونِ آمبولانسی که با شتابِ زیاد در خیابان‌های آتن پیش می‌رود، زن جوانی بر روی یک برانکارد خوابیده است؛ مبهوت، خون‌آلود و بی‌حرکت، با لوله‌ی اکسیژنی در بینی. این صحنه‌ای در آغازِ آلپ است که به دلیل کمبودِ اطلاعاتِ پس‌زمینه، تماشاگر را گیج و سردرگم‌ می‌کند. مردی بهیار که گویی خارج از قابِ تنگ و ثابتْ این پا و آن پا می‌کند، به زن می‌گوید که به­ طرزِ بدی مصدوم شده­ و به «احتمالِ زیاد» خواهد مرد. در چنین موقعیتِ اضطراری‌ای که آدم انتظار دارد از چیزهایی مثلِ حقوقِ واپسینِ بیمار، احتمالِ آلرژی‌های کُشنده و یا حتا اهدای عضو بشنود، مرد بلافاصله بیانِ تشخیصِ ناخوشایندش را ادامه می‌دهد و از بیمار می‌پرسد: بازیگرِ محبوبش کیست؟ زن نمی‌تواند صحبت کند و مرد اسم‌های مختلفی را پیشنهاد می‌کند و از او می‌خواهد که هرکدامشان که درست بود علامتی بدهد، «برد پیت؟ جانی دپ؟». شاید عجیب به نظر برسد اما این‌ها در ادامه اطلاعاتی حیاتی خواهند ­بود. 

ادامه مطلب ...

سینما هنوز زنده است!





واقعا چه احساس خوبی است وقتی که از دست فیلمهای رایج سینما خسته شده‌ای و مُدام چیز نویی را جستجو می‌کنی اما نمی‌یابی و به ناگاه، فیلمی که همیشه انگار فکر میکردی حوصله‌ی دیدنش را نداری، توجه‌ات را جلب می‌کند؛ آنرا می‌بینی و در‌عین حال که کارگردانش را آدمی روانی (به معنای واقعی) می‌پنداری اما چنان در دنیایی که همین آقای کارگردان برایت ساخته غرق می‌شوی که حتی دوست داری در آن خفه شوی! حتی اگر جان سالم هم به در ببری، پس لرزه‌های این دنیایِ به‌غایت عجیب و غریب، شما را به این ‌راحتی‌ها ول نمی‌کند. ... و این است تجربه‌ی شخصی من از فیلمِ 2 ساعت و 41 دقیقه‌ایِ گاسپار نوئه یعنی «وارد خلاء شو».
ادامه مطلب ...