بررسی تطبیقی فیلم مرد مرده جیم جارموش و فیلم جویندگان وسترن کلاسیک جان فورد
ادامه مطلب ...
کارگردان : John Wells
نویسنده : Tracy Letts
بازیگران : Meryl Streep, Dermot Mulroney, Julia Roberts
خلاصه داستان : مناسبت جمع شدن اعضای خانواده به دور هم، خودکشی پدر قدرتمند خانواده بورلی وستون (سم شپرد) است.سه دختر او برای مراسم خاکسپاری پدر به خانه می آیند. بزرگترین آنها باربارا (جولیا رابرتز) به همراه همسر دور و غریبه اش بیل (ایوان مک گرگور) و مشایعت دختر 14 ساله اش جین (ابیگیل برزلین) از راه می رسد. دختر دوم ایوی (جولیان نیکلسون) متوجه می شود رابطه ی عاشقانه ی مخفیانه اش با پسرعموی بزرگش لیتل چارلی (بندیکت کامبربچ) نزدیک به فاش شدن است و ...
+ طاهره: این کفشا تو رو یاد چی میندازه ؟
- دوست طاهره: هنوز اینارو داری ؟!
+ آره...
- چقدر جنس خوب بهت دادم... ببین نوی نو مونده !...
+ بیخود شلوغش نکن... ربطی به جنس کفش تو نداره... منم که جایی ندارم برم !...
به همین سادگی
رضا میرکریمی
ادامه مطلب ...
در بخشی از مصاحبه برگمان خواندم که
"مصاحبه گر : ظاهراً همین دیدگاه را در مورد آثار آنتونیونی دارید.
برگمان
: حقیقت این است که هرگز کارهای آنتونیونی را چندان دوست نداشتهام؛ او دو
شاهکار دارد که به کلی با کارهای دیگرش فرق دارند؛ و شما لازم نیست که خود
را بیخود درگیر سایر فیلمهایش کنید. اولی «آگراندیسمان»، که شخصا آن را
چندین بار دیده ام. و دیگری «شب». «فریاد» را روی نوار ویدئو دارم. خدای من
چه فیلم ملالآوری است! آنقدر خسته کننده است که مات میشوید."
ترغیب شدم فیلم را ببینیم. فیلمی که برگمان آن را بهترین اثر آنتونیونی میداند. فیلم را به زحمت تمام کردم و باید عرض کنم این فیلم هم به شدت ملال آور است. هفت هشت نقد بند بالا بر این اثر خواندم. سراسر تحسین این شاهکار. نقد هایی مالیخولیایی و گمشده در تعاریف هنری. تفسیر های عجیب و غریبی که مرغ پخته توی زود پز خنده اش میگیرد . اما خیالتان را راحت کنم فیلم ابتر است . فیلم تکلیف هیچ چیز را مشخص نمیکند و به این روش در سینماگری افتخار هم میکند. نیم خط قصه دارد که آن هم تعطیل است دل خوش کرده است به لحظه . تنها سکانس قابل اعتنا همان سکانس آخر بازی تنیس با توپ خیالی است.
کارگردان : David O. Russell
نویسنده : David O. Russell
بازیگران : Jennifer Lawrence, Robert De Niro , Bradley Cooper
هزینه تولید: ۶۰ میلیون دلار
محصول کشور: ایالات متحده آمریکا
کمپانی توزیع کننده : 20th Fox Century
خلاصه داستان : جوی داستان شخصیتی به همین نام است که بعد از مدتی به بنیانگذار و مادرخوانده یک امپراتوری کسب و کار خانوادگی تبدیل میشود.
"دلیجان" به عبارتی "پدرجد" تمامی وسترنهای تاریخ سینما محسوب میشود. تا پیش از ساخت آن، به فیلمهای وسترن بهعنوان محصولات تجاری و پولساز نگاه میشد و منتقدین آنها را ازنظر هنری چندان جدی نمیگرفتند. جان فورد هم شهرت و اعتبار نسبی خود را نه بهواسطه وسترنهای پرشمارش، بلکه از صدقهسر معدود آثار درام خود به دست آورده بود. لیکن "دلیجان" آنچنان فیلم خوشساخت و کاملی بود که فراتر از تحسین منتقدان، هم جایگاه هنری فورد را بهعنوان یک هنرمند مؤلف در انتهای دهه سی میلادی مستحکمتر نمود، هم جان وین را به ستاره نوظهور هالیوود تبدیل کرد و مهمتر از همه، وسترن را بهعنوان یک ژانر قابلاعتنا و برجسته هنری تثبیت کرد (معروف است که اورسن ولز برای ساخت "همشهری کین"، چهلوپنج بار به تماشای دلیجان نشست). سیل فیلمهای وسترن در سه دهه بعدی که با حضور بزرگترین ستارهها و توسط برجستهترین فیلمسازان هالیوودی ساخته میشدند، حاکی از جریان سازی این اثر ماندگار تاریخ سینماست. بدین ترتیب شاید بتوان هر فیلم وسترنی را وامدار و الگو گرفته دلیجان دانست. اما شباهتهای فراوان و کمسابقه تازهترین اثر تارانتینو با دلیجان، فراتر از ادای دین، یک ارجاع بزرگ و هدفمند است که کارکرد محتوایی تعیینکنندهای در مضمون مورداشاره نهایی اثر دارد. اما این شباهتها – و البته تفاوتها – در چیست؟
«ریچارد لینکلیتر» که پیش از این با ساخت سه گانه «پیش از طلوع / غروب / نیمه شب» خود در فواصل زمانی 9 ساله ما را شگفت زده کرده بود، اینک باز هم ایده گذر زمان را دستمایه خلق آخرین اثر خود «بچگی» (Boyhood) قرار داده است. در پروژه ای که ساخت آن دوازده سال به طول انجامیده، تماشاگر بزرگ شدن بچه ها و پا به سن گذاشتن والدین آنها را به چشم بر روی پرده سینما می بیند و گاهی حتی می تواند در یک چشم بر هم زدن شاهد تغییر رفتاری شخصیت ها باشد، مثل تغییراتی که نشان از پا نهادن شخصیت به یک دوره سنی خاص دارند. اما ساخت یک پروژه دوازده ساله چطور ممکن می شود؟ امروز سری به منابع مختلف زده ایم تا بتوانیم جواب این سوال را از خود «لینکلیتر» بشنویم، و ببینیم ایده اولیه «بچگی» از کجا شکل گرفت و چطور پرورش پیدا کرد.
یک سال زمان برای نوشتن یک سکانس
ابتدا به سراغ ویدیوی مصاحبه ای از «ریچارد لینکلیتر» می رویم که در آن از پروسه ساخت «بچگی» صحبت می کند. او در این ویدیو به ما می گوید پس از ضبط نماهای مربوط به سکانس هر سال، تا سال بعد فرصت داشته تا روی تدوین نماهای گرفته شده کار کند و ضمنا به این فکر کند که سال بعد در زندگی شخصیت اصلی فیلمش «میسون» چه اتفاقاتی می افتد و به این ترتیب فیلمنامه مربوط به سکانس های سال بعد را کامل کند. او همچنین عنوان می کند که با بزرگتر شدن «الار کولتران» بازیگر شخصیت «میسون» گاهی از او درخواست می کرده تا بعضی از دیالوگ هایش در زندگی واقعی را برای کارگردان یادداشت کند تا بتواند از آنها در فیلمنامه استفاده کند. فیلم کامل مصاحبه را ببینید:
دریافت جایزه اسکار در مراسم اسکار که هرساله برای صنعت فیلم و سینما برگزار میشود بزرگترین دستاوردی است که میتواند در زندگی یک بازیگر اتفاق بی افتد. اما در پروسه دریافت جایزه یک مشکل بزرگ وجود دارد و آنهم صحبت کردن پس از دریافت جایزه بر روی صحنه است. حال تصور کنید در بزرگترین لحظه زندگی یک هنرمند پس از گرفتن جایزه اسکار بر روی صحنه که صدها میلیون نفر در حال تماشای مراسم آن هستند باید صحبت کند و احساسات خود را در مقابل گرفتن یکی از بزرگترین جوایز صنعت فیلم و سینما ابراز کند.
بازداشتگاه 17 فیلم خوبی است . ده سال زود تر از فرار بزرگ ساخته شده و اکثر المان هایی که در فرار بزرگ میبینیم در بازداشتگاه 17 وجود دارد . و چون بیلی وایلدر آن را ساخته طبیعتا با یک فیلم قصه گو مواجهیم .
اما در باره لامپ نکته جالبی کشف کردم . همه معتقدند که William Holden جاسوس است. اما حقیقت چیز دیگری است . William Holden به دنبال کشف راز نحوه جاسوسی جاسوس اصلی است که سایه چراغ (وقتی چراغ به سیم خود گره زده شده است یعنی پیامی وجود دارد) را روی دیوار میبیند و به آن مشکوک میشود. در نمای بعد برمیگردد و به چراغ در حال تکان خوردن نگاه میکند. اما سوال
منبع نوری که سایه ی چراغ را ایجاد میکند کجاست ؟ نور چراغ دیگری است یا نور طبیعی ؟
بلافاصله William Holden را میبینم که به چراغ نگاه میکند / در پشت چراغ هیچ منبع نوری نیست . و جالب اینکه منبع نور در این نما در محل سایه ی چراغ نمای قبل است چرا که سایه ی سر شخصیت روی ستون تخت افتاده .
1. “In Praise of Love” (2001, Jean-Luc Godard)
2. “No Home Movie” (2015, Chantal Akerman)
3. “Like Someone In Love” (2012, Abbas Kiarostami)
4. “The World” (2004, Jia Zhangke)
5. “Hill of Freedom” (2014, Hong Sang-soo)
نمیدونم این یادداشت به دست عوامل فیلم robocop محصول 2014 میرسه یا نه . ولی امیدوارم بچه ها همت کنن برسونن.
حالا من با بدنه ی فیلم کار ندارم که همه آنچه ما از روبوکاپ در ذهنمان داشتیم را شست و برد اما سکانس ابتدایی فیلم که مثلا گزارش زنده ای از تهران است قابل بررسی موشکافانه ای است که سعی میکنم به گوشه هایی از اشکالات این سکانس اشاره کنم.
داداش گلم. اون عزیزی که اون سر دنیا نشستی و قرار بوده تهران رو بازسازی کنی. آخه گلابی، کله پاچه طبقه ی دوم ؟ باشه داداش. طبقه دوم. اسم نداره ؟ قشنگ تابلوئه نه کله میدونی چیه نه پاچه. داداش کلپچ بره سفید مثلا یا کلپچ میرزا . کلپچ خالی که نمیشه. حالا از اونم بگذریم عزیز من لامپ مهتابی سبزش کو؟ این تابلویی که تو گذاشتی بیشتر تابلو خیاطی های طبقه دوم بازار رضاست تا کله پاچه های تهران.
بیش از هفده سال از مرگ استنلی کوبریک میگذرد و در این مدت بارها و بارها پرده از حقایق ریز و درشت زندگی شخصی و حرفهای فیلمساز فقید امریکایی برداشته شده است. با این حال، دوست و دستیار قدیمی او به تازگی در گفتوگویی اعلام کرده کوبریک درست قبل از مرگش تصمیم گرفته بود علاوهبر ساخت درامی جنگی با محوریت جنگ جهانی دوم، اولین فیلم کودک کارنامهاش را هم با اقتباس از قصه پینوکیو جلوی دوربین ببرد.
ادامه مطلب ...
تبدیل تهدید به فرصت یعنی آدمیزاد بشیند بدون صدا (اسپیکر)حفره ژاک بکر را ببیند و حظ کند.
نقد فراستی در برنامه سینما کلاسیک قبل از پخش فیلم حفره
سلام. امشب آخرین اثر فیلمساز معتبر فرانسوی، ژاک بکر، را با هم می بینیم: حفره.
حفره، به نظرم، جدّی ترین و مؤثر ترین فیلم فرار از زندان است. ممکن است از آن فرار از زندان های پر از اکشنی که آدم معمولاً انتظارش را دارد، نباشد . . . که نیست. اما فیلم بسیار جدّی، عمیق، و مؤثری است. فیلم رئالیستی ای که خیلی ها، از جمله سادول [George Sadol]، منتقد و مورخ بزرگ، از آن به عنوان نئورئالیزم فرانسوی یاد می کنند.