کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

یک اظهار پشیمانی

تا من باشم دیگه رو حرف منتقدای ایرانی حساب نکنم !

من قبل از این بنا به جو سازی هایی که خیلی از منتقدا و خیلی از دوستام در مورد فیلم "در دنیای تو ساعت چند است" داشتند , یک پست در وبلاگ گذاشتم که این این فیلم رو پشنهاد کردند , شما هم برید ببینید .

دو شب پیش به صورت اتفاقی رفتم کوروش, رفته بودم فیلم جدید ویم وندرس رو ببینم (یه اتفاق بسیار خوب افتاده , یه سری از فیلم های خوب خارجی خریده شدن و دارن نمایش میدن اونا رو , هنوز برای دانلود هم نیومدن ) نمیدونم چرا یه باز رفتم این رو دیدم .

حالا پیشنهاد میکنم اگه شما هم میخاید یه فیلم عاشقانه آبکی , افسانه ای و بی خود ببینید یا اینکه میخاید پولتون رو تو جوب آب بریزید برید این رو ببینید .


اکران در دنیای تو ساعت چنده؟ / درخواست کمک

تا صبح سه شنبه سنجاق است



پست از طرف آقای شالیکار: 


سلام دوستان گرامی
از اونجایی که در ارتباط با پروژه "در دنیای تو ساعت چنده"، من رابط بین کانون خودمون و انجمن اسلامی بودم ؛ میخواستم از دوستان خواهش کنم هر کسی که میتونه توی بلیت فروشی و انتظا مات به ما کمک کنه با من تماس بگیره.
البته باید عرض کنم که همون طور که خودتون میدونید این کار، کار کانونی نیست و فقط یک درخواست رفاقتیه از جواد شالیکار برای استفاده از تجربه ای که بچه های کانون دارن. 
لطفا تماس بگیرید 09113114535

نظر مسعود فراستی در مورد بهترین فیلم فجر امسال

مسعود فراستی مثل سال گذشته جشنواره امسال رو هم سفارشی و دولتی و بدون ایده و حتی غیر سینمایی توصیف کرد . حتی فیلم های بحث برانگیزی رو مثل شیار 143 , ماهی و گربه , محمد , رخ دیوانه , عصر یخبندان , اعترافات ذهن خطرناک من , روباه , ... رو بسیار بد میدونه . ولی سال گذشته یه استثنا قایل شد و فیلم عصبانی نیستم رو نسبت به سینمای ایران خوب برشمرد . امسال هم به گفته خودش ما فقط یک فیلم خوب در فجر داشتیم :

در دنیای تو ساعت چند است .

یک فیلم کوچک عاشقانه , یک عشق یک طرفه ولی باورپذیر و دوست داشتنی .

در هجمه این همه تنش و عصبیت، بزهکاری، خیانت و فساد و خل‌بازی فیلم‌های این جشنواره، در دنیای تو...، غنیمتی است کمیاب که به کل از این جشنواره و سینمای مریضش جدا می‌ایستد و چه خوب.
تنها فیلم جشنواره است که وقتی از سینما بیرون می‌آییم  - بویژه که باران هم نم‌نم می‌بارد– حالمان خوب می‌شود و حس نرم انسانی‌ای داریم. این، اولین فیلم نوستالژیک  زنده – نه مرده - عاشقانه سینمای پس از انقلاب است که اصلا بد نیست. می‌توانست بهتر باشد. کمی قصه کم دارد: قصه حمید، قصه علی و فرهاد و...
یادآوری‌هایش، گاهی مخدوش است و معلوم نیست خاطره از نگاه کیست.
فیلم زمان ندارد. می‌توانست متعلق به 20سال پیش باشد یا 20سال آینده. این، خوب نیست. هر چه زمان‌مندتر و مکان‌مندتر، بهتر و ملموس‌تر.
خانه، کوچه و خیابان از کار در آمده‌اند؛ بازار رشت اما گاهی توریستی شده.
بازی مصفا، خیلی خوب است و اندازه. حاتمی هم به فیلم می‌خورد.
پایان فیلم درست است و متناسب؛ بدون اداهای رایج. تدوین خوب نیست و بعضی حرکت‌های دوربین.
موسیقی اما خوب است و دل انگیز که به فیلم و فضای نوستالژیک آن می‌آید. چه ترکیب خوبی از موسیقی کلاسیک با محلی و چه ترانه قشنگی در آخر فیلم. آفرین به کریستف رضاعی.