ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
سامورایی اولین فیلم او بود که دیدم. در اوایل سالهای هفتاد به شکل گستردهای در هنگ کنگ نمایش داده شده بود و خیلی زود آلن دلون به یک ستاره محبوب در آسیا تبدیل شد. ما دلون را در «روکو و برادرانش»، «زیر آفتاب سوزان» دیده بودیم. سامورایی او را میان مخاطب عام به محبوبیت رساند.
در حقیقت، نسل کامل خورههای سینما را تغییر داد. تا پیش از سامورایی، تماشاگران در هنگ کنگ از کلیف ریچارد، الویس پریسلی و فیلمهای هنرهای رزمی لذت میبردند. زندگی سهل و ممتنع به نظر میآمد. زمانی که سامورایی نمایش داده شد به هر حال با چنان استقبالی میان جوانان روبه رو شد که سبک زندگی آنها را کاملا دگرگون کرد. سامورایی روی مد هم اثر گذاشت. برای مثال خودِ من، تقریبا هیپی بودم، موهایام را بلند کرده بودم... پس از تماشای سامورایی، تصمیم گرفتم موهایم را مانند آلن دلون کوتاه کنم شروع به پوشیدن پیراهنهای مردانه سفید و کراوات سیاه کردم.
همچنین سامورایی ما را با ژانپیر ملویل آشنا کرد. وقتی اولین بار سامورایی را دیدم برای من مثل شوک بود. تکنیک و سبک روایی خونسردانهٔ او به طرز شگفت آوری تازه بود. احساس کردم فیلمی گنگستری میدیدم که یک جنتلمن آن را ساخته بود. قبل از آن دوران در صنعت سینمای هنگ کنگ کار کرده بودم. فیلمهای تجربی میساختم اما ابتدا دستیار کارگردان چانگ چن بودم. سینمای فرانسه تاثیر زیادی روی نسل من داشت به خصوص فیلمهای موج نوی ایی فرانسوا تروفو، گدار، کلود شابرول و ژاک دمی. قبل از نمایش سامورایی فقط میتوانستیم فیلمهای فرانسوی را در دایره سینماهای هنری تماشا کنیم. چترهای شربورگِ دمی، زر آفتاب سوزان رنه کلمان، ژول و ژیم ِ تروفو یادم هست...
بعد ملویل سر رسید.
نقطه اشتراک من و ملویل عشق به فیلمهای قدیمی گنگستری آمریکایی است.
هرچند ملویل اساسا فیلمهای گنگستری میساخت، تفاوت میان فیلمهای او و
فیلمهای آمریکایی آن دوران رویکرد هوشمندانهٔ او به این ژانر بود. اگرچه
فیلمهای آمریکایی به همان روش بسیار خونسردانه فیلمبرداری میشدند،
فیلمهای ملویل همواره واکنش عاطفی ما را بر میانگیزند. ملویل زمانی که
داستان را روایت میکند خویشتندار است و به نظرم این خصیصه بینظیر است.
در فیلم هایم زمانی که میخواهم احساسی را منتقل کنم؛ همیشه از نماهای
فراوان؛ نماهای اکستریم کلوزآپ که گاهی با حرکات دالی ترکیب میشود؛
استفاده میکنم. ملویل برعکس به روشی ایستا فیلمبرداری میکرد؛ اجازه
میداد بازیگران نقشآفرینیهای خود را انجام دهند، بنابراین فرصت میداد
تماشاگران رویدادهای تک تک صحنهها را تمام و کمال تجربه کنند. در نتیجه
فیلمهای او هم به لحاظ روانشناختی و هم هوشمندی بینهایت تماشاگر را
درگیرمی کنند.
شیفته روشی هستم که ملویل فرهنگ خود را با فلسفه شرقی میآمیخت. به همین دلیل تماشاگر هنگ کنگی از فیلمهای او خیلی استقبال میکرد. ملویل اغلب از ضرب المثلهای شرقی در تیتراژ اول فیلمهایش استفاده میکرد. او فلسفه چینیها را بهتر از مردمان کشور من میفهمید. فکر میکتم به دلیل دیدگاه انسانی او که ریشه در سنت شرقی دارد با فیلمهای ملویل ارتباط برقرار میکنم. شخصیتهای ملویل قهرمان نیستند؛ انساناند. در دنیای گانگسترها، باید از قوانین اطاعت کرد اما آنها به قواعد اخلاقی پایبند میمانند که یادآور شوالیههای دوران باستان است. در فیلمهای ملویل، خط باریکی میان خیر وشر وجود دارد. شخصیتهای او غیرقابل پیش بینی هستند. هرگز نمیدانید حرکت بعدی آنها چیست. اما همواره جذابیت و هیجان زیادی ایجاد میکنند. شما نمیتوانید از هیچ نوع فرمول، استانداردهای اخلاقی برای ارزیابی قهرمانهای ملویل بهره بجویید.
جف کاستلو (آلن دلون) در سامورایی من را به یاد یک شخصیت کلاسیک چینی
قرون وسطی میاندازد. او قاتلی بسیار مشهور، فقیر، وحشی و بیریشه بود که
برای کشتن شاه استخدام شده بود. این آدم کش هرکاری که از دستش برمی آمد
برای دوستان خود انجام میداد؛ حتی برای دشمنانش. در این داستان؛ آدم کش
برای نجات جان دوست خود موفق به قتل پادشاه نمیشود و در پایان داستان
مانند سامورایی به قتل میرسد.
اعتقاد دارم رابطهای که با فیلمهای ملویل برقرار کردم باید به این
واقعیت هم برگردد که من به شدت تحت تاثیر اگزیستانسیالیسم دهههای پنجاه و
شصت هستم. از نظر من ملویل اگزیستانسیالیست است، چنانچه شما تنهایی
شخصیتهایی را که ایو مونتان در «دایره سرخ» و آلن دلون در «سامورایی»
میبینید.، هیچ کس به آنها اهمیت نمیدهد، هیچ کس نمیداند کی هستند؛
آنها شخصیتهایی تنها، باسرنوشتی تراژیکاند که غرقه در طی وطریق درونی
خویش شدهاند.
البته تاثیر دیگر ملویل از تراژدی یونان است که در فیلمهای من هم اثر
داشتهاند. شخصیتهای فیلمهای من، نظیر کاراکترهای ملویل؛ غمگین، تنها و
تقریبا بریده از واقعیت هستند. همواره در پایان داستان میمیرند. اما علی
رغم سرنوشت تراژیک شخصیتهای ملویل؛ من عقیده ندارم که او بدبین بود. با
اوصافی که شخصیتها خونسرد و آرام و مستقل به نظر میرسند؛ آنها احساساتی
هستند و به یکدیگر اهمیت میدهند. یک نکته بینظیر درباره رابطه دوستی این
است که شما میتوانید واقعا دیگری را دوست بدارید بیآنکه احساس نیاز به
آگاه کردن او داشته باشید، هر کاری از دستتان بر میآید برای او انجام
میدهید. حتی اگر در تنهایی بمیرید و هیچ کس آن را نفهمد، اهمیتی ندارد.
کاری را که باید انجام میدادید، انجام دادهاید. شخصیتهای ملویل اینگونه
رفتار میکنند، اعتقاد دارم ملویل مردی بود که همواره به دیگران اهمیت
میداد.
از لحاظ تکنیکی عاشق روشی هستم که ملویل پیش از حادثه، کشمکش را
میسازد. دارم به آن سکانس روی پل در سامورایی فکر میکنم که آلن دلون به
ملاقات مردی میرود که قرار است به او پول بدهد اما همه ماجرا یک تله است.
هر دو روی پله انتظار میکشند. به سوی هم قدم برمی دارند و واقعا هیچ
اتقاقی رخ نمیدهد. اما یک حس خطر در این صحنه جریان دارد که بینظیر است.
ناگهان ملویل به یک نمای واید کات میکند که شما صدای تیر میشنوید و
دوباره به صورت آلن دلون کات میزند که زخمی شده است. در سکانسهای کلاسیک
ژانر از این گونه، معمولا شما چیدمان متفاوتی همراه با یک هفت تیرکشی بزرگ
در ته داستان دارید. ملویل ترجیح میدهد که به روشی تقریبا شاعرانه و بسیار
متین آن را اجرا کند.
همیشه تلاش کردهام از ملویل تقلید کنم. حتی در اولین فیلمم، اژدهای جوان
– یک فیلم کونگ فویی- سعیام بر این بود که با ایجاد حس رومانتیزم تلخ از
رویکرد ملویل به شخصیتها استفاده کنم که بندرت در ژانر کونگ فو پیدا
میشود. پس از اژدهای جوان خواستم فیلمهای بیشتری به سبک و سیاق ملویل
بسازم. اما استودیوها ازم خواستند کمدی بسازم.
تا اینکه شانس ساختن «یک فردای بهتر» در سال ۱۹۸۶ برایم مهیا شد و واقعا
توانستم از سبک و تکنیک ملویل بهره بگیرم چرا که با ژانر فیلم- یک تریلر
شهری معاصر- همخوانی داشت. شالوده نقش آفرینی چو یون-فت، سبک، ظاهر و حتی
نحوه راه رفتن او را براساس آلن دلون در سامورایی ساختم. در هنگ کنگ مردان
بارانی نمیپوشند، بنابراین دیدن این مدل پوشش چو یون-فت غافلگیر کننده
بود. درسراسر فیلم پر از اشارات ملویلی است.
در «یک فردای بهتر»، یک نمای طولانی دارد که چو یون-فت برای آدم کشی
وارد رستوران میشود. او ابتدا در کریدور هفت تیر میکشد سپس وارد اتاق
میشود و مردی را میکشد. کل فضای این سکانس متاثر از سامورایی است به خصوص
لحظهای قبل از کشته شدن آلن دلون در باشگاه شبانه که او میخواهد به
خواننده شلیک کند و تفنگی بیفشنگ حمل میکند.
نزدیکترین فیلمهایی که به آثار ملویل در کارنامهام دارم بیشک قاتل،
Hard Boiled، و گلولهای در سر است. باید بگویم که قاتل ملویلیترین فیلم
من است. البته یک بخش کامل در سکانس افتتاحیه از سامورایی استفاده کردم:
متاثر از صحنهای که آلن دلون وارد باشگاه شبانه میشود و در حالی که
خواننده وارد اتاق میشود به او نگاه میکند. در سال ۱۹۸۸-۱۹۸۹ در دوران
تور تبلیغاتی قاتل؛ یادم میآید به رسانهها گفتم که قاتل ادای دینی است به
ملویل. خیلی حیرت زده شدم که تقریبا هیچ کس نه او را میشناخت و نه از
سامورایی شنیده بود. حیرت بیشترم از نسل جوانی بود که ملویل را
نمیشناختند.
حالا ملویل چهره مشهور جدیدی است چون کسانی مانند کوئنتین تارانتینو و من
اغلب از او حرف میزنیم. هربار که به یک جشنواره سینمایی میروم، همیشه به
اسم ملویل اشاره میکنم. حدس میزنم که نسبت به او کنجکاوی برانگیختهام.
زمانی که برای قاتل به تور دور آمریکا رفتم؛ شگفت زده شدم که خورههای فیلم
آمریکایی درباره ملویل زیاد میدانستند.
هرکسی که فیلمهای ملویل را تماشا کند پی خواهد برد که چقدر با فیلمسازان
آمریکایی تفاوت دارد. او کارگردانی بسیار روحانی با بینشی ناب بود.
ملویل بعد از هیچکاک جدی ترین کارگردان سینماست
کاملا درسته
ملویل بعد از هیچکاک و هیچکاک بعد از کوپریک
نه دیگه اشتباه میکنی کوبریک بعد مسعود ده نمدی