کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

قلم آشنا، کاغذ غریب: اسم من فربد است

 

صدای ضرب گرفتن می‌شنود. تمام ِشوقش را به گردنش منتقل می‌کند و سرش را برمی‌گرداند تا کسی را ببیند که پاسخ سرپایی ای می‌نماید به تنهایی‌اش: کسی که مانند او، روی دیواره‌ی مترو ضرب گرفته است و با کمی اغراغ، فقط با کمی، می‌شود گفت میل به ریتم دارد و از این لحاظ با او اشتراکِ دنیا دارد.

 

چشمانش این درمانِ سرپایی را هم توهم اعلام می‌کنند: ناجی معلولِ ذهنی است.

.

 

خب. اگه من رو یادتون نمی‌یاد بگید حتمن تکرار کنم که فربدم.

 

همه چیز از جدی شدنِ کابوسی شروع شد، که بازیگرانش به این شرح بودند:

کامنت‌های تأییدنشده و صاحبانِ کامنت‌های تاییدنشده و جوانان و من.

 

با توجه به این که خلاقیت ذهنی ِاعضا می‌تونه ادامه‌ی کابوس رو بپردازه - و البته بی‌حوصلگیِ ذهنِ راویِ من - روایتِ ادامه‌اش رو ضروری نمی‌بینم.

قرار بر این بوده که، با توجه به این که خانم وفایی، اعلام کردن که مسئولیتِ خطیر ِرهاییِ کامنت‌ها از بندِ سکوت و خفتِ پنهان ماندن، یا همون به زبانِ تخصصی "تأیید کردن" رو می‌خوان واگذار کنن، این مسئولیتِ مقدس به کسی دیگه تفویض بشه.

 

آقای تقویِ عزیز هم قبلن این مهم رو تو یک پُستی اعلام کردن، و خب، اعلام کردن.

 

اتفاق مرتبط ای که تو همین نظراتِ هرگز-منتشر-نشده تشخیص داده می‌شه، اینه که، آقای شکوری (ارادتُن علیه) پیشنهادِ این سِمتِ شریف رو به خانم محمدنژاد دادن، که متأسفانه اشتباه کردن؛ چون خانم محمدنژاد نه تنها نپذیرفتن، بلکه ناگهان تاج منشیِ کانون رو هم تسلیم کردن...(جا داره به سهم ِخودم بی هیچ لحن ِمتملقانه‌ای از ایشون تشکر کنم و بهشون "خسته نباشید" بگم؛ بی شک تاج استعاره از سنگینی ِاین مسئولیته؛ من یکی که توانِ روحیم نمی‌کشید!)

 

خلاصه برای اینکه این سِمت بیشتر از این مورد نفرین خدایانِ تاریک یونانِ باستان قرار نگیره، من اکیدن پیشنهاد می‌کنم که درباره‌ی نجات و تقبلِ این سِمت فکر کنید، و در جلسه‌ی شنبه تکلیفش رو، یک بار، و نه برای همیشه، روشن کنیم.

 

به هر حال...تماشای منظره‌ی "صفر نظر" زیر هر پستِ بلاگ، نشاط و روح تعامل و تعاون و تداوم رو از هر جوانی می‌گیره...لااقل به فکر جوان‌ها باشید...

 

مطلبِ دوم و پیشنهادِ ظاهرن‌خودمحورانه‌ی من: شنبه در موردِ اکرانِ خصوصی، یک بار دیگه مفصل صحبت کنیم. جایی شنیدم که اکرانِ خصوصی در رسوندنِ انسان به کمال سهم ِبخصوصی داره. 

پرسش و پاسخ

جناب مستطاب آقای فرازنده مهر در کامنت ها سوالی رو مطرح کردن که در حد بنز منطقی می نماید لذا بر این شدیم در ستایش روحیه پرسشگر ایشون پسنی بنا نهیم: 

اینجانب الهه وفایی بنیان گذار فقید!!! این وبلاگ می باشم..... 

زین پس در اولین گردهمایی طلاب کانون user و pass این نهاد را در اختیار عاشقان سینه چاک کانون قرار می دهم