ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
همچین که فارغ التحصیل میشی، همچین که جزو قدیمیا میشی، همچین که کم کم اسمت از لیست فعالین حذف میشه، همچین که دیگه تو عکسهای دسته جمعی، اکثریت جدید میشن و تو دیگه نمیشناسی و میشه گفت همچین که از عکسهای دسته جمعی حذف میشی ...
حس می کنی که بوی کهنگی و نا گرفتی و وقت خداحافظیت رسیده.
آخرین نمره ی لیسانسم چهل روز پیش اومد و این یعنی تمام.
بدو بدو های اکرانها، پوستر زدن ها، جلسه ها، پنج شنبه ها، مسئولیت ها و خیلی چیزهای دیگه – منطقاً- تمام.
ولی اگر من آدم منطقیی بودم، این دلناز نبودم. به هر حال من دوست دارم باز هم باشم و فعال باشم. همین. :)
بنده و آقای فرامرزی -دبیر وقت کانون- در حال چانه زنی برای گرفتن مجوز اکران با آقای صالحی زاده - مدیر آن زمان.
تصویر متعلق به مستند کانون است.