ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
نمونه فردیگراترِ پرویز شهبازی، نعمتالله است. هر دو، دغدغههایی دارند که درصورتیکه کمتر از شاهکار تولید شوند، در گیشه شکست میخورند. لذا این دو مرد بسیار محترمند. شهبازی با آن نفس عمیق آوانگارد و عیارچهارده مالیخولیایی کم از نعمتالله ندارد هرچند نعمتالله، علاقه به فیلمسازیاش را با کارنامهی پر محصولش، بیشتر به اثبات رسانده. یک تفاوتشان در نگاه فوقالعاده افسرده و بیامید شهبازی است.
شهبازی با دربند، شروع به نیش و کنایههای ناراحت کننده به قشر پرمدعایی کرد که کسی دوست ندارد به آن اشاره کند. جوانهای مدعی رفاقت و مرام که با مدرنتر شدن زندگی اجتماعی، رفاقتهایشان جز در موقعیت استیبل معنایی ندارد. در طلا هم هرچند اصل فیلم حول محوری داستانی و شاید حتی تریلر و در کنارش عشقی دو نفره جریان دارد ولی باز هم شهبازی دست از کنایه زدن به ادعاهای این جوانان خودفریب برنمیدارد. او حتی دنبال مثبت کردن هومن سیدی یا جواهریان در مقابل دوستانشان نیست بلکه ادعای محبت و رفاقت همگیشان را زیر سوال میبرد. اساساً این مرد برای جوانان بخصوص جوانان تهرانی، نباید مرد مورد علاقهای باشد.
از معضلات طلا، یکی همین علاقهی شدید شهبازی به بیان عدهی زیادی توصیف از چنین موقعیتهای غیرهامونیکی است. به گونهای که مشخص نیست با چه خط داستانیای طرفیم. ولی حجم تلنگرها و احساسات آنقدر زیاد، آبدیت، ملموس و قطعاً آزاردهنده است که من در عین شلختگی عاشقش شدم. این شلختگی من را به یاد اعتراض کیمیایی و نسل سوخته ملاقلی پور میاندازد. فیلمهایی که معلوم است نویسندهشان از فرط هیجان در بیان حجم زیادی از اطلاعات، توان ایجاد هارمونی را از دست دادهاند.
این بار نه تنها شهبازی از معضلات اخلاقی بین رفقا میگوید بلکه شرایط بیرونیای که علت به وجود آمدن این وضعیت غیراخلاقی شده را نیز توصیف میکند. همگی در منجلابی هستند که نه تنها برای نجات خود دست و پا میزنند و برای غرق نشدن، دیگری را غرق میکنند، بلکه دوست دارند، حداقل در ظاهر، علایق اخلاقیشان را حفظ کنند و پُزِ تجدد و مدنیّت بدهند ولی درنهایت، در مقام انتخاب، چارهای جز انتخاب بقای خود در مقابل دیگری ندارند.
انتهای تکاندهندهی فیلم من را یاد استراحت مطلق انداخت. جالب اینجاست که قسمت زیادی از فیلمهای اجتماعی اخیر، به چنین پایانهای خفهکنندهای منتهی میشوند.
فیلمهای کاهانی، سیدی، روستایی، دربند، من مادر هستم، بعضی کارهای توکلی و ... در ادامهی فیلمهای فرهادی،نشان میدهد هرچه جلوتر میرویم، سینمای اجتماعی به تصویر سیاهتری از عمقِ واقعیت جامعه میرسد.