کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

ساتیاجیت رای، مردی که سینمای هند را متحول کرد



ساتیاجیت رای، مهم ترین فیلم ساز هندی و یکی از موثرترین کارگردانان تاریخ معاصر سینما است. چه کسی در دهه ۳۰ و ۴۰ فکرش را می کرد که هنرمند جوانی که کار گرافیکی انجام می داد و در کلکته زندگی می کرد و گاهی به زبان بنگالی فیلم نامه می نوشت، تبدیل به یکی از تحسین برانگیزترین فیلم سازان جهان شود؟وقتی فیلم های رای در دهه ۵۰، در غرب به نمایش درآمدند، طرفداران وفاداری در میان فیلم بین های آمریکایی پیدا کردند.

  


خود فیلم ساز هم چهره محبوبی بود: جوانی لاغر و بلند قد با موهای سیاه مجعد و چهره ای سرسخت اما خوشایند که در جشنواره های بین المللی فیلم به عنوان فیلم سازی شناخته می شد که همه اعتبار و آبروی یک قاره کهن در زمینه فیلم سازی بود. رای از خانواده ای روشنفکر و هنرمند می آمد که برای نسل ها در غرب بنگال زندگی می کردند. اولین کارش ویراستاری داستان های کودکان بود که اولین فیلمش «pather panchali» را هم با الهام از روی کتاب کودکی به همین نام نوشت. این کتاب را که بعدها دیدم متوجه شدم رای چه هوش سرشاری داشته. کات های زیبا، ترکیب های منحصربه فرد اما ساده و بازی گرفتن فوق العاده از کسانی که بیشترشان نابازیگر بودند.

از همان ابتدای فیلم سازی اش، رای خودش فیلم نامه هایش را می نوشت. طراحی صحنه هم برعهده خودش بود و خیلی زود حتی شروع به آهنگ سازی برای فیلم هایش هم کرد. سال ۱۹۹۲ از طرف آکادمی اسکار جایزه یک عمر دستاورد هنری را دریافت کرد اما بیماری به وی اجازه سفر به آمریکا را نداد و از خانه اش در کلکته با مهمانان کداک تیاتر صحبت کرد. کمی بعد در همان سال به دلیل بیماری درگذشت. این گفت وگویی جذاب با یکی از پیشگامان نه فقط سینمای هند، که کل قاره آسیاست.

شما بیشتر از ۲۰ سال است که فیلم می سازید. موضوعات فیلم هایتان تنوع زیادی داشته اند: از خانواده های فقیر روستایی بگیرید تا زندگی تجاری و پرزرق و برق شهری و حضور بریتانیایی ها در هند. اما همه این فیلم ها در هند ساخته شده اند. هیچ علاقه ای ندارید که فیلمی هم در خارج از کشورتان بسازید؟

راستش واقعا تمایلی به فیلم سازی خارج از هندوستان ندارم. پیشنهادات زیادی هم به من شد که همه را رد کردم. اگر چه برایم اهمیتی ندارد که با بازیگران آمریکایی کار کنم. در حقیقت وقتی حدود ۱۰ سال پیش به هالیوود آمدم برای پروژه ای بود که در بنگال فیلم برداری می شد ولی به یک بازیگر آمریکایی نیاز داشت. اما من خارج از هند کار نخواهم کرد. من ریشه های عمیقی در کشورم دارم. مردم ام را بهتر از هر کس دیگری می شناسم. و قطعا آنها را خیلی بیشتر از مردم آمریکا یا انگلستان می فهمم.

من به اتفاقاتی که می افتد خیلی سریع به شیوه هندی واکنش نشان می دهم. حتی می خواهم موضوع را از این هم فراتر ببرم و بگویم که من همه چیز را به شیوه بنگالی می گویم. چون فکر می کنم که هند بیشتر شبیه یک قاره است و هر کدام از ایالت هایش مانند کشوری با فرهنگ و مذهب و آداب و رسوم و حتی زبان خودشان هستند. ممکن است همه آنها پیوندهای ظریف ناگفتنی با هم داشته باشند اما در ظاهر حداقل همه ایالت هایش با هم متفاوتند. شما می توانید از هیمالیا به سمت صحرا بروید. به راحتی خودتان حرف مرا متوجه می شویم. هنوز چیزهای زیادی باقی مانده که می توانم درباره کشور خودم بگویم. ساخت یک فیلم اندیشه، زمان، انرژی و پول زیادی می خواهد و خب من سال هاست که در این صنعت هستم ولی هنوز موفق نشده ام همه حرف هایم را بزنم.

بسیاری از سینماروها با سینمای هندی غریبه هستند، اما فیلم های شما را می شناسند و شما را به عنوان یکی از پیشگامان سینمای هند تحسین می کنند. شما چه واکنشی به این موضوع نشان می دهید؟

ما صنعت فیلم سازی داریم که به دوره سینمای صامت برمی گردد. فکر می کنم اولین فیلم بلند هندی در سال ۱۹۱۲ ساخته شد اما اولین فیلمی که به طور کلی در هند متولد شد یک فیلم کوتاه است که سال ۱۹۰۵ ساخته شده است. یعنی در هند حتی از همان زمان هم صنعت فیلم سازی وجود داشته است. شما در غرب سال ۱۹۲۸ اولین فیلم های ناطق تان را ساختید و ما در هند سال ۱۹۳۰. حتی پیش از فیلم «pather panchali» که من ساختم و در کن جایزه گرفت، فیلم های هندی دیگری هم بودند که در جشنواره های اروپایی جایزه گرفتند. اما فکر می کنم فیلم های من اولین فیلم های هندی بودند که پخش وسیعی در غرب داشتند.

شما از ژان رنوآر به عنوان یکی از فیلم سازانی نام برده اید که تاثیر زیادی روی شما گذاشته است. چطور این اتفاق افتاد؟

در دهه ۴۰ من تعدادی از فیلم های آمریکایی رنوآر را دیدم. اولین فیلمی که از او دیدم، «جنوبی» بود. به تدریج بقیه فیلم هایش هم به دستم رسید و همه را تماشا کردم. درباره آثار فرانسوی اش هم خوانده بودم و با نقاشی های پدرش، آگوست رنوآر هم آشنا بودم. بعد در سال ۱۹۴۹ رنوآر برای پیدا کردن لوکیشن هایی برای فیلم «رودخانه» به کلکته آمد.

او آگهی در روزنامه منتشر کرد تا از بازیگران برای انجام نقش های مختلف تست و مصاحبه بگیرد. آن روزها من در کار تبلیغات بودم و آژانس تبلیغاتی که من در آن کار می کردم به هتل محل اقامت رنوآر خیلی نزدیک بود. یک روز بی مقدمه سراغش رفتم و خودم را به عنوان دانشجوی سینما معرفی کردم. می خواستم او را خیلی خوب بشناسم. او معمولا شب ها بیکار بود و من هم اغلب شب ها به او سر می زدم. بعدها او را برای بازدید از لوکیشن فیلم هایش همراهی کردم برای اینکه من نواحی اطراف شهر را خیلی خوب می شناختم. مکالمات ما خیلی روشنگرانه بود.

با هم درباره فیلم ها حرف می زدید؟

درواقع همیشه هم درباره فیلم و سینما صحبت نمی کردیم. من دانشجوی نقاشی هم بودم درنتیجه درباره کارهای فوق العاده پدرش با هم حرف می زدیم و درباره آدم هایی مانند ویلارد و سزان(نقاش های معروف). عادت داشتیم درباره ادبیات و موسیقی هم صحبت کنیم. اما حرف زدن درباره فیلم های فرانسوی رنوآر خیلی سخت بود چون من هنوز آنها را ندیده بودم. یادم می آید که خیلی زیاد درباره «جنوبی» با هم حرف زدیم. اولین فیلمی که از او دیده بودم و او درباره دشواری هایی می گفت که در هالیوود متحمل شده است تا مردم را متقاعد کند که فیلم باید در لوکیشن های واقعی ساخته شود و نه در چهاردیواری استودیوها.

او هر چند وقت یک بار اشاراتی به فیلم سازی داشت که برای من خیلی روشنگر بود. برای مثال، به من می گفت که مجبور نیستیم که در یک فیلم چیزهای زیادی را نشان بدهیم اما همان چیزهای اندکی که در فیلم مان می آوریم باید در جزئیات کاملا دقیق و درست باشند. او دائما روی جزئیات و ارزش و اهمیت آنها در فیلم تاکید می کرد. ما در اطراف شهر رانندگی می کردیم و او یک دفعه داد می زد: «آنجا را نگاه کن.» و مثلا به یک کپه موز یا درخت چنار اشاره می کرد. «این بنگال است. آن درخت نخل کوچک، اینها جوهر اصلی بنگال برای من هستند.»

همیشه تلاش می کرد که جزئیات محیط را ببیند و درک کند. چیزهایی که احساس می کرد روح و جوهره و ویژگی های محیط هستند و او کم کم علاقمند می شد که از آنها در فیلمش استفاده کند. آن تاثیر حرف های رنوآر هنوز هم در من باقی مانده است چون خود من هم خیلی طرفدار جزئیات هستم.

آیا سر صحنه فیلم برداری فیلم هایش هم حضور داشتید؟

متاسفانه من کار خودم را داشتم و نمی توانستم سر صحنه فیلم برداری اش بروم. یکشنبه ها البته می رفتم تا شیوه کارش را ببینم. بعد هم از طرف محل کارم به انگلستان فرستاده شدم. در انگلستان بود که بالاخره فیلم های فرانسوی رنوآر را هم دیدم. فیلم هایی که پیش از آنکه ببینم شان درباره شان با فیلم ساز بحث و گفت وگو کرده بودیم.

حرف هایی که با هم زدیم برایم خیلی خیلی مهم بود. من یک فیلم بین حرفه ای بودم و ما کلوب فیلم خودمان را در کلکته داشتیم. در ذهنم به این فکر افتاده بودم که کارم را عوض کنم چون از کار تبلیغات خسته شده بودم. به رنوآر گفتم که درباره فیلم ساختن چه ایده ای در سرم دارم و او گفت: «خب پس چرا یک فیلم نمی سازی؟» برایم خیلی جالب بود. وقتی از انگلستان برگشتم یک طرح اولیه نوشتم و دنبال تهیه کننده گشتم و این طوری بود که فیلم ساز شدم.

آیا از فیلم سازان هندی هم در کارهایتان تاثیر گرفتید؟ بخصوص در فیلم های اولیه که ساختید.

تاثیرات هند در کارهای من خیلی ربطی به فیلم های هندی ندارد. اما قطعا کارهای اولیه ام، خیلی تحت تاثیر ادبیات هند بودند چون اصلا از روی دو رمان اقتباس شدند و خیلی از جزئیات فیلم ها هم به همان کتاب های برمی گشت. قبل از اینکه شروع به فیلم ساختن کنم، مدتی تئوری فیلم سازی خواندم. با فیلم های آمریکایی آشنا بودم. فکر می کردم که چیزهای زیادی یاد گرفته ام.

اما وقتی سر صحنه فیلم برداری با مشکلات روبه رو شدم، بخصوص در کنترل بازیگران هندی، وقتی از پشت دوربین به همه چیز نگاه می کردم، می دیدم که همه آن تئوری ها خیلی هم به دردبخور نیستند. برای اینکه شیوه و سبک و تکنیک من باید از مواد و مصالحی که در اختیار دارم سرچشمه بگیرد. یکی از چیزهایی که خیلی در فیلم سازی ام تاثیر داشت، نقاشی هندی بود. این تاثیر مستقیم نبود اما همان بحث نگاه به جزئیات بود. در اشعار و داستان های هندی نگاه بصری خیلی قوی وجود داشت.


منبع

نظرات 2 + ارسال نظر
طغیون پنج‌شنبه 2 اردیبهشت 1395 ساعت 00:09

مرسی مجتبی جاان
استفاده کردیم

محمدمهدی رسولی جمعه 3 اردیبهشت 1395 ساعت 08:57

مردی ک طلاهای زنش رو برای فیلم ساختنش فروخت

واقعا یک همچین مردی خادم و عاشق سینماست
ولی مرد زندگی نمیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد