کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

Brake 2012

فیلم  بضاعت کمی دارد. رتبه خوبی هم ندارد. اما از این جهت قابل توجه است که با همین بضاعت،  تنها با یک بازیگر آن هم در یک لوکیشن (صندوق عقب یک ماشین) قریب یک ساعت و نیم،  ما را سرگرم می کند.


IMBD

توضیحاتی در باره فیلم در ادامه مطلب

 

این فیلم هم حکایت آدمی گرفتار آمده در جایی تَنگ را به تصویر کشیده است که نمی داند چطور، چگونه و چرا در چنین مخمصه ای گرفتار شده و راه خلاصی چیست. طبیعی ست که گسترش و دوام داستان در چنین جایی در حالیکه تنها یک بازیگر وجود دارد، کار بسیار سختی ست که رفتن به سمتش کمی جرأت و جسارت می خواهد. اینکه بتوان با این امکانات کم، تماشاگر را تا پایان روی صندلی ها نشاند، بهرحال سئوال مهمی ست. مشخصه هایی که در تمام اینگونه فیلم های کلاستروفوبیایی وجود دارد، تقریباً یکسان است؛ ابتدا همیشه تنها آدمِ داستان، چشم باز می کند و خود را در جایی می یابد که نمی داند کجاست. ما هم نمی دانیم. بعد تلاش می کند تا روزنه ای باز کند که البته بی فایده است. سپس کم کم علامت هایی از حیات در آن محیط کوچک پدیدار می شود: مثلاً در اینجا یک دستگاه بی سیم که تنها راه ارتباطی آدمِ داستان با بیرون است. البته وقتی بفهمیم که بودنِ این وسیله در این مکان، دلیلی بیش از یک دستاویزِ ساده برای پیش رفتنِ داستانِ فیلم نامه دارد، طبیعتاً حضور این وسیله ی حیاتی را توجیه پذیرتر می کند. اتفاقی که در این فیلم به معنای واقعی اش رخ می دهد. توجیه وجود آن دستگاه بی سیم در آن محیط، با توجه به پایان غافلگیرکننده ی اثر، بسیار منطقی و قابل اعتناست. در ادامه ی مشخصه های یکسانِ اینگونه فیلم ها، کم کم ماجرا روشن تر می شود، همان وسیله ی حیاتی، عاملی می شود که مردِ گرفتار بتواند با آدم هایی دیگر رابطه برقرار کند و البته همیشه یکی از آن آدم ها، همسر یا نامزدش است تا در لحظات ناامیدی و استشمام بوی مرگ، لحظاتی احساسی رقم بخورد و از سنگینیِ بار آن فشار عذاب آور کم شود. کم کم به نقطه ی اوج نهایی می رسیم، جایی که مرد باید تلاش کند تا خودش را نجات دهد. عزمی راسخ برای بیرون آمدن از آن محیط. چنگ انداختن حتی به یک روزنه ی کوچک برای خلاصی. در فیلم های اینگونه ای، البته این باز شدنِ یک راه نجات برای آدمِ گرفتار، کمی اتفاقی و نه چندان منطقی جلوه می کند. همیشه در آخرین لحظات، کسی، چیزی، اتفاقی، باعث می شود مرد از آن تابوت خلاص شود. در واقع همان “دستاویز برای پیش بردن داستان”، تنها دلیلِ این اتفاقات “ناگهانی” ست. اما همین اتفاقات، در این فیلم، با اینکه ناگهانی هستند، به دلیل پایان جالبش، به هیچ وجه اتفاقی به نظر نمی رسند که اتفاقاً وجودشان ضروری و لازم هم هست! به دلیل همین پایان بندی ست که مثلاً قضیه ی موبایلی که به دست جِرِمی می افتد، یا همان دستگاه بی سیم که با آن ارتباط برقرار می کند، به هیچ عنوان ساختگی به نظر نمی رسند. اما مشکل اصلی فیلم، به نظرم پایان دومی ست که برایش در نظر گرفته اند. پایان دومی که قرار است بعد از غافلگیری اول، بیننده را حسابی شوکه کند و به او رودست بزند.

منبع

نظرات 1 + ارسال نظر
فریماه چهارشنبه 18 فروردین 1395 ساعت 15:45

فیلم جالبی به نظر میرسه .ممنون آقای قریشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد