چندتا از تر و تمیزترین دیالوگ های سینمای خودمون

این چند خط دیالوگ تر و تمیز و ناب تقدیم به دوستان جان

عباس حیدری(حبیب رضایی):حاجی مو از ای کاراتُ راضی نیستُم.از این اسلحه کشیدن رو مردم راضی نیستُم.حاجی تصدقت چرا می خوای آخر قصه رو اینجور خراب کنی؟

حاج کاظم(پرویز پرستویی):بابا به پیر به پیغمبر من اومده بودم مث ی همشهری دوتا کلمه حرف بزنم همین!این تنها سهمیه که باید به تو بدن همین!عه!

عباس حیدری(حبیب رضایی):سهم؟!از این بنده های خدا؟!کی از اینا سهم خواست حاجی؟مُ با خدا معامله کردُم نه با اینا! . . .

(آژانس شیشه ای ابراهیم حاتمی کیا 1377)

سیدرسول(بهروز وثوقی):...حالا من از تو می خوام که بگی چرا تو و دزدی!؟تو که سرکوفت می زنی!تو عملی هستی!تو اخته شدی!همه دیوارای هرچی مستراحه رو سر ما خراب کردی!به ما گفتی پیزوری!

قدرت(فرامرز قریبیان):من هیچوقت به تو نگفتم پیزوری!من فقط تو رو یاد خودت انداختم!واسه همینه که تازه یادت افتاده که من چرا با یه کیف پول و زخمی اومدم سراغ تو

سیدرسول(بهروز وثوقی): د رفیق من ما وایسادیم تو رفتی ما نخوندیم تو خوندی ما عین یه جزیره بی کس موندیم تو باهمه کس جُلت رو از آب کشیدی آخرش چی شد؟تو اونجا نشستی و ما اینجا.مگه تو کار درستی کردی؟د اگه یه مجتهدم دزدی کنه خب دزدیه دیگه!حرفم که می زنی می گن حالیت نی!بابا اگه حالیمون نی تقصیری نداریم!کسی حالیمون کرده که ما جفتک زدیم؟

(گوزنها مسعود کیمیایی 1353)

محمدابراهیم(محمدعلی کشاورز):بلکه به خواست خدا رماتیس قبلی بگیریم خلاص شیم از دست این قوم تاتارها

طلعت(اکرم محمدی):وای خدا اون روزو نیاره خانداداش

محمدابراهیم(محمدعلی کشاورز):آورده آبجی خانوم!والا آدم لخت عور از دنیا بره بعض اینه تو این ماتم سرا بشینه یکه زیاد بشنُفه از این گره گوریا!

(امین تارخ):آدم برهنه به دنیا میاد،برهنه هم از دنیا میره،هرچه سبک بار تر بهتر دنیا حکم دریا رو داره زندگی زورق آب در کشتی هلاک کشتیه!بحری بی جامه امید نجاتش بیشتره تا مسافر با اثاث...

محمدابراهیم(محمدعلی کشاورز):پس شومام بسم الله هرباترپلو!تارزان خان افلاطون!ضرب از زورخونه رفت آقا مرشد!بفرما کنسرت بده ارکسترفیلاارمونیک وی عن(منظور ویَن)

 (مادر علی حاتمی 1368)

اسی خان(داریوش ارجمند):چین و چروکی عباس آقا . . .

عباس(اکبر عبدی):واسه اینه که من یه بازنده م . . .

اسی خان(داریوش ارجمند):تو این دیار برد با اونایی که فقط و فقط از مخ شون کار می کشن یه وخ بخوای از دلت مایه بذاری سوختی . . . چقدی باختی؟!

(داوود میرباقری آدم برفی 1373)