کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

قدردانی هرچند کوچک . . . یا این پست در پاسخ مهدی قربانی نیست . . .

خیلی وقت بود دلم می خواست در رابطه با کانون مطلبی بنویسم امروز با خوندن پست محمدمهدی قربانی مُصر شدم که با وجود سفر کاری و برنامه ها حتما بنویسم!

این پست در مورد استفاده مزایایی ست که یک تشکل دانشگاهی مثل کانون فیلم و عکس دانشگاه شهیدبهشتی می تواند به 

یک عضو بدهد . . .


و اما بعد . . .   

خوش ندارم که دوباره تکراری بنویسم.پست های اولیه من رو که تشریف ببرید ملاحظه کنید در مورد شور و اشتیاق یک جوانکی مثل من در مورد پیوستن به این تشکل هست . . . روزی که من وارد کانون شدم اصلا فکر نمی کردم آینده کاری من انقدر با این کانون گره بخورد . . . نمی دونم برای جبران اینکه پای من به اینجا باز شد چه کاری برای خدا انجام بدهم؟!

. . .

این روزها من به انجمن سینمای جوان قم زیاد دعوت می شم...جایی که مشق الفبای فیلمسازی رو همونجا شروع کردم...وقتی وارد اونجا می شم می بینم یه سری دختر و پسرهایی که تازه دارن دوره فیلمسازی می گذرونن یا به تازگی دوره شون تموم شده من رو می بینن و با محبت و لطف فراوان به من لقب استاد یا تصویربردار نمونه می دن که به آدم حس فسیل بودن می ده و صدالبته که حقیقتا من لایقش نیستم . . . کلی با ذوق و شوق جلو میان و با من گرم صحبت می شن . . . کلی سوالای مختلف از کارهایی که تصویربرداری کردم،از نوع نورپردازی و تجربه هایی که تو کارها داشتم می پرسن می پرسن . . . تو این حرفا یه بحثی که خیلی گل درشت شده شیوه کار من تو فیلم"کشتن مرغ مقلد" هست.مدام از پلان های مختلفش می پرسن.حرکت ها،زاویه ها،لنزها . . . نمی دونید با چه ذوق و شوقی به حرفای من گوش می دن . . . نمی تونم کتمان کنم چه حس خوبی دارم!


فلاش بک:

من یکی از ضعیف ترین شاگردها در دوره ی فیلمسازی انجمن سینمای جوان بودم.معدل مدرکم هم 16/72 بود به گمانم.رتبه متوسط.سر کارهای همدوره های خودم که همسطح خودم بودند من رو بعنوان مدیرتولید که در حقیقت مسئول ریختن چای و جمع کردن پوست موزها بود می بردند.حس خوبی نبود.یه جورایی غرورم شکسته می شد اما مجبور بودم...

مجبور بودم کار یاد بگیرم.اگر یاد نمی گرفتم در همین سطح باید باقی می ماندم و عطای فیلمسازی و هنر را به لقایش می بخشیدم . . . کم کم کم کم بعد از کلی شاگردی و دزدی علم و فن و تجربه ی کارگردان و تصویربردار و صدابردار و تدوینگر توانستم یک تصویربردار کوچک که نیم نگاهی پرامید به آینده دارد بشوم . . .

. . .

قصه ی آشنایی من با عباس شکوری رو هم تقریبا همه می دونید و اگرم نمی دونید به پست"جنازه ای آویزان از یک سبیل" سری بزنید . . .

همکاری من با کانون ادامه پیدا کرد تا نقطه ی عطف کارنامه تصویربرداری من که همانا فیلم"کشتن مرغ مقلد"بود.این فیلم مورد توجه خیلی از همکاران و دوستان و هنرجویان قرار گرفت.دیپلم افتخار بهترین تصویربرداری اولین جشنواره ی سینمای جوان قم رو از داوران کشوری گرفت که یکی از اونها سید روح الله حجازی کارگردان فیلم زندگی خصوصی آقا و خانم و میم بود...

من از کنار این کار کلی معروف شدم و به همکاری در پروژه های خیلی بزرگی دعوت شدم.اینها همه از صدقه سر وجود کانون می دونم و تا همیشه ای ک حیات باشه من به کانون و اعضاش مدیونم و تک تک شون مورد احترام قلبی من هستن... از اولین تا آخیرین عضو

خلاصه ک این فیلم اسم و رسم فراوانی برای من دست و پا کرد . . . و این اعتبار چیزی نبود جز کارگردانی شخصی مثل عباس شکوری که خودش تحت هنر دست زیبا و کمک جلوه های ویژه علی محیط که اوهم با طراحی صحنه فوق العاده خوب سعید چراغعلی بیشتر کارش به چشم می آمد و کمک کلی آدم دیگه مثل مدیریت تولید همیشه خوب پریسا جهانی پور و 

بقیه افراد مثل رضا یوسف دوست،مژده بشیری،نیلوفر مردیها،محمدکاظم فاضلی،امیرعباس حیدری،مسعود زرگر،سعید ایزدی،محمد شفیعی،سیدوحید نمازی،فاطمه توفیقی و فردین قاسمی و بقیه به ثمر رسید...

من از کنار این کار کلی معروف شدم و به همکاری در پروژه های خیلی بزرگی دعوت شدم.اینها همه از صدقه سر وجود کانون می دونم و تا همیشه ای ک حیات باشه من به کانون و اعضاش مدیونم و تک تک شون مورد احترام قلبی من هستن... از اولین تا آخرین عضو...

فلاش فوروارد:

اما اینهمه آدم خوب چطور تونستن با هم انقد خوب کار کنن؟؟!

این اتاق کوچک اما پر از اتفاق و فعالیت و دوستی و محبت و عشق که اسمش کانون فیلم هست همه ی ما رو دور هم جمع کرده که تا الان کلی افتخار جمع کردیم.به قول مژده بشیری کلی توش بزرگ شدیم.کلی خندیدیم.شاید گریه هم کردیم . . .

کلی احساساتی شدیم . . . عاشق شدیم . . . رفیق شدیم . . . همکار شدیم . . . کار یاد گرفتیم . . . کلی با آدمای کوچیک و بزرگ هنر نشست و برخاست کردیم . . . هرجا بودیم دلمون پر می زد برا همین یه وجب جایی که سهم مون هست اما حق مون نیست!

اینا بخاطر این کانونی بود که عباس شکوری نامی سنگ بناش رو گذاشت و امروز با کمک همه مون رسیده به اینجا . . .

. . .

این بی معرفتیه که بخوایم با کنایه از کانون ایراد بگیریم!هیچ سیستمی بی عیب و نقص نیست.اما دلیل نمی شه بخواهیم از ریشه اون رو زیر سوال ببریم . . .

همه ی این فنونی که یاد گرفتیم که خیلیامون داریم باش کار می کنیم و ازش حتی پول در می آریم بدون کانونی که بخوایم توش جولان بدیم و معرفی بشیم امکان پذیر بود؟

کیه ک ندونه هزینه ی یادگیری عکاسی و فیلمبرداری و مونتاژ و کارگردانی و . . . الان سر به فلک کشیده . . . جوری که همه استطاعتش رو ندارن . . . اما اینهمه عضو تحت لوای کانون اینهمه کار یاد گرفتن که اگر عرضه!داشته باشن می تونن کلی باش پول دربیارن...

کانون هیچوقت منتی سر کسی نذاشته . . . اما نمک خوردن و نمکدان شکستن این روزا مثل اینکه خیلی باب شده . . .

حرفم با اون کسایی هست که فک می کنن تو کانون آماج حمله بقیه قرار می گیرن:

کسی به زور به کانون وارد نشده که قرار باشه به زور باقی بمونه . . . قانون و اساسنامه و بند و تبصره ای که براش روزها،بلکه ماهها و سالها وقت گذاشته شده و نوشته شده تخطی پذیر نیست و نخواهد بود!اگر با عضوی برخورد می شه می تونه بره اساسنامه و قانون رو که خیلی راحت در دسترس همه هست رو بخونه تا بفهمه که تو کانون بی دلیل روبروی کسی نمی ایستن . . . اگر قصد ماندن دارید باید طبق شیوه نامه و اساسنامه رفتار کنید و اگر هم میل به رفتن که کانون و کانونیان برای شما آرزوی پیروزی دارن . . . اما بدونید که شما اولین هایی نیستید که کانون رو ترک می کنید و آخرین ها هم نخواهید بود.خیلی از شما مثلا بزرگ تر ها رفتند و آب از آب تکان نخورد مضاف براینکه تو دل همه شون این بود که تو تهرون خیابون ولنجک تو دانشگاه شهیدبهشتی ساختمون امور فرهنگی یه اتاق کوچولو هست که هروقت بخوان فیلم بسازن بیان از بچه های بامعرفت و بی ریای اونجا استفاده کنن و یا اگر از ناملایمتای زمان خسته شدن یه عده آدم باصفا همیشه برای رفع خستگیای اونا انرژی دارن . . .

رفتم از کانون فیلم حق مسلم شماست اما ما اعضای کانون فیلم و عکس دانشگاه شهیدبهشتی با پایداری و همدلی در برابر همه رنج ها

در کانون رو همیشه باز نگاه خواهیم داشت . . .


و من الله توفیق 


نظرات 12 + ارسال نظر
مریم حیدری جمعه 11 اردیبهشت 1394 ساعت 13:19

چه پست خوبی بود واقعا ...ممنون بسیار

طغیون جمعه 11 اردیبهشت 1394 ساعت 14:08

فدایه تو اوس مهدی..

سمانه سرداری جمعه 11 اردیبهشت 1394 ساعت 14:15

خیلی عالی بود,,,اون پست قدیمی رو هم خوندم,خیلی برام جالب بود....امیدوارم موفقیت ها بیشتر و بیشتر بشه

امیر حیدری جمعه 11 اردیبهشت 1394 ساعت 14:22

دروود بر تو. تو خودت جزء کسایی هستی که خیلی ها بهت مدیونن من جمله خود من. چه بی منت و توقع سر کار همه حاضر شدی و کمک کردی و کار یاد دادی و الان به جایی که سر ملت منت بزاری خاشعانه از کانون تشکر میکنی.
قدر شناسی و قدرنشناسی یعنی این عماد خان زردکوهی. نه چیزی که تو به خانم جهانی پور نسبت میدی.

زرگر جمعه 11 اردیبهشت 1394 ساعت 14:54

خیلی خوب نوشتی اوس مهدی. دمت گرم

جهان جمعه 11 اردیبهشت 1394 ساعت 15:39

عماد جمعه 11 اردیبهشت 1394 ساعت 16:52

به امیر حیدری‌ : خوشالم که خوب شناختیم . به مسیر شناختت ادامه بده دکتر

asadi جمعه 11 اردیبهشت 1394 ساعت 19:33

برخورداری جمعه 11 اردیبهشت 1394 ساعت 23:44

مرسی، مرسی

عطار شنبه 12 اردیبهشت 1394 ساعت 00:15

کارت درسته حاج مهدی
خیلی از بچه های کانون از جمله خود من به تو مدیونیم

شهسواریان یکشنبه 13 اردیبهشت 1394 ساعت 19:48

خیلی خوندنش لذتبخش بود . چه خوبه که کانون عضو متفاوتی چون شما داره :)

محمدمهدی رسولی دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت 14:56

من از دوستانی ک منو مورد محبت همیشگی قرار دادند سپاسگذارم اما هیچکس در این کانون مدیون من نیست...من کاری انجام دادم ک می دونستم باید!انجام بدم و خدا رو سپاس می گم ک منشا برکات فراوانی در زندگی من شده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد