کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

خسته ترین فروتنی که دیده بودم... / این یک نقد نیست

مقدمه:

از گروه آدم هایی که «یک سال منتظر می مونن تا ظاهرشون رو برای دیده شدن در سالن های اکران های فجر، به شکلی به شدت افراطی و حتی بعضاً خنده دار و حیرت آور تغییر بدن» که بگذریم به نظرم علاوه بر این گروه که شاید بزرگترین گروه عقده ای های فجر رو تشکیل میدن، دو گروه عمده ی دیگه هم هستن که بدجور با فجر برا خودشون کسب کلاس میکنن و سعی میکنن «دیده نشدن» و «خود کم بینی»های یک سال گذشته شون و کلاً این جور مشکلات و نیازهاشون رو ارضا کنن:

http://www.salamcinama.ir/public/images/usrUploader/postershifteshab.jpg

  گروه اول گروهی افراطی ان که اگه از گشنگی هم بمیرن باید حتماً از اول تا آخر فجر برن فیلم ها رو ببینن، بحث های مفصل کنن، برا «فیلم هایی که بیش از بقیه ادعای روشنفکری دارن» تو صف های بلند وایسن ، هیاهو کنن، از سرماخوردن تو صف های بلیط تو صفحه شخصیشون بنویسن، نظرات مبهم عجیب و غریب بدن، میتینگ بذارن، مطالب صدتا یه غازی که خودشون هم نمی فهمن بنویسن، ولی همه اش برا اینکه بگن خیلی کسی ان، خیلی خفنن، هنرمندن در حد لالیگا... ولی چیزی پشت اینهمه هیاهو نیست جز همون مشکلات روانی که گفتم...

و گروه دیگه هم کسایی ان که از اون ور بوم افتادن و اونقد افراطی ان که با «سخیف» پنداشتن این جشنواره و «پیف پیف» کردن نسبت به اسم فجر، میخوان بگن که اونقد آدمای گنده ای ان که اصلاً فازشون به فاز همچین جشنواره های درپیت و پست و سطح پائینی نمیخوره و کمه کم، مبهم ترین و غیرمفهوم ترین فیلم هایی که فقط شاید بعضی داورهای عجیب و غریب کن بهشون توجه میکنن، کمی از ذوق هنریشون رو ارضا میکنه! (همون داور هایی که آبی گرم ترین رنگ هاست رو گفتن بهترین فیلم سال!!)[1]

این مقدمه رو نوشتم که بگم، اغلبمون این گروه هایی که به شدت تو این عالم عجیب و غریب هنر پیدا میشن رو میشناسیم، و وقتی میخوایم مطلبی در مورد یه فیلم تو وبلاگ بنویسم، همش باس مواظب باشیم که جزو این جور گروه ها و درگیر جوهای «شبه هنری» نشیم!

مطلب که در مورد فیلم هایی که می بینیم می نویسیم، هدفمنده نه برای گذاشتن کلاس و وانمود کردن هنری بودن. قرارمون اینه که به رفقایی که سلیقه شون شبیه سلیقه ی ماست، فیلم هایی که دوست داریم رو برا دیدن ، و فیلم هایی که دوست نداشتیم رو برا ندیدن پیشنهاد کنیم و علت احساسمون رو باهاشون در میون بذاریم.

در مورد فجر هم که تکلیفمون روشنه. داستان، داستان انتخاب فیلم برای اکرانه... اونم مطلقاً مربوطه به منافع کانون و هیچ الزامی به اکران کشوری نداریم.

 

و حالا شیفت شب:

خسته ترین فروتن دیده شده

 

قبلاً خیلی ها از علاقه ای که به «امروز» نشون داده بودم، اظهار تعجب کردن و گفتن، وقتی تو از امروز اینقد تعریف کنی، معلومه که چقد اهل فیلم و این جور مسائلی!

ولی من همچنان وقتی به امروز فکر میکنم، مو به تنم راست میشه.

امروز هم از فیلم های سهل ممتنعی بود که تمام هنرشون به گفتن چیزی بود که نمیشه گفت. نه به تصویر، نه به بازی (البت پرستویی شاهکار بود) نه به ریتم نه به ...

و شیفت شب هم از این جور فیلم ها بود

ولی با فاصله ی زیاد از امروز

شیفت شب یه فیلم بسیار مناسب برای روزگار حال حاضر خانواده های زیرفشار اقتصادی ایرانه

یه داستان خیلی شفاف و روشن که هر روز می شنویم ولی شاید هیچکدوممون به این حد ملموس ندیده باشیم.

داستان راه ناصوابی که یه شوهر برا ترقی یه شبه ی خونواده ی کوچیکش پیش میگیره و اتفاقاً گند میزنه و کل زندگیش رو تو فشار میذاره. به هر دری میزنه تا اوضاع رو مرتب کنه، ولی می بُره. اونقد کم میاره که حتی نمی تونه برای انجام بدیهی ترین کارهایی که هر کس تو این موقعیت انجام میده، تصمیم بگیره.

شوهر و پدری که برای حفظ خانواده اش به چنان فشاری مبتلا میشه که همسرش رو کتک میزنه و دخترش رو هم ناراحت میکنه.

زندگی حال حاضر خیلی از خونواده های تهرونی که هنوز باورشون نمیشه که مجبورن برای ادامه بقا، قسمت زیادی از سطح زندگیشون رو کنار بذارن...

خلاصه که فیلم به شدت رئال بود. شاید رئال ترین فیلی که (بعد از جدایی البته) تو این چند ساله دیده ام. اونم به خاطر اینکه تو موقعیت بسیار درستی ساخته و نمایش داده شد.

کاراکتر شوهر (فروتن) شاهکار بود. نه به خاطر بازی فروتن، بلکه فقط به خاطر اینکه بازیگر این کارکتر، محمدرضا فروتن بود. فروتن با اون صدای عجیب و غریب و خسته، با اون دیالوگ گفتن های رویایی، اصلاً کاراکتر رو زنده کرده بود.

آقایی هم مثل همیشه خوب بود

کلاً بازی ها بدک نبود. مگه حضور سحر قریشی. صرف حضورش هم من رو اذیت میکنه. اصلاً به بازیش کاری ندارم!!

فیلمبرداری افتضاح بود

موسیقی خوب بود ولی جایگزاریش مشکل داشت

کارگردانی خوب نبود

فیلمنامه مشکل های عجیب و غریبی داشت و حتی کار رو گهگاه به یه کار ابتدایی تلویزیونی نزدیک می کرد

گره ها، نامتناسب و ناهمگون بود

ولی انتهای فیلم، با اون فروتن خسته، خیلی کُشنده بود.

فیلم برای اکران دانشگاه خوب نیست علتش هم اینه که به نظرم بیشتر برای زوج ها قابل درکه... اونم زوج هایی که رنج و سختی و فشار زندگی رو چشیدن.

از نظر هنری هم اصلاً کار خاصی نیست

پوستر هم که افتضاحه. تلاش کارگردان در القای اینکه قراره یه اتفاق شوم بیفته (که البت نمیگم که لو نره) خیلی بی نتیجه بوده و انتظار خاصی رو به وجود نمیاره. تلاشی که حتی توی پوستر هم دیده میشه ولی بی نتیجه است. فیلم از نظر توصیفی خوبه، نه از نظر به وجود آوردن تعلیق.

سرجمع مناسب اکران در دانشگاه نمی دونمش.

شکور



[1]  البت اینطور نیست که هر کس گفت فجر سطحش پائینه، برا این همچین حرفی میزنه که خودش رو بالا بکشه. ولی خوب. من که خودم آدمایی که این حرفا رو می زنن دیدم، اغلب از همین گروهی بودن که گفتم...

نظرات 6 + ارسال نظر
خاقانی چهارشنبه 15 بهمن 1393 ساعت 11:37

داستانش که جالبه. ساختارشو بعد از دیدن باید قضاوت کرد. نکته ی جالب دیگه گارد گرفتن آقای شکوریه در برابر هر گروهی که باهاش همذات پنداری نکنن.

حق طلب چهارشنبه 15 بهمن 1393 ساعت 22:59

چه پست خوبی.افرین

ویسپار آریانا پنج‌شنبه 16 بهمن 1393 ساعت 19:04

الان من نقدم رو اینجا بنویسم یا پست جدید بزنم؟

هر طور که خودتون دوست دارید هر دوش خوبه

مریم حیدری

جهان جمعه 17 بهمن 1393 ساعت 10:35

منم دیروز دیدم این فیلمو

عطار جمعه 17 بهمن 1393 ساعت 13:43

به خانم خاقانی شنبه 18 بهمن 1393 ساعت 01:01

اتهام «عدم همذات پنداری» برای تعلیل موضع من در این پست، حتی ساده تر از دفاعم مبنی بر «شناخت»ه.
این شما بودید که باید قضاوت می کردید که آیا من تو این ده سال زندگی با این سه گروه، همچنان اونقد اطلاعاتم کمه که از روی عدم همذات پنداری این صحبت ها رو نوشتم یا اینکه بعد از این ده سال تعامل با این سه گروه، و با آدمای دیگه که شبیه به اینهان ولی اینها نیستن، در حدی از سن و درک هستم که بتونم «یک ادعای عرفی شناخت نه چندان کم» نسبت به این سه گروه داشته باشم.

شکور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد