کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

جلادی که مقصد اسلحه اش کله ی خودش (شد) ! / ارزیابی تارنتینو و سینمایش


شاید از بطن افول سینما در دهه ی 80 و  ساخت آثار بی مایه (حتی از کارگردانان نامی سینما) نسبت به دو دهه ی پربار پیشین چندان دور به نظر نمی رسید که سینما دهه ی جنجالی 90 و سال پر از نوآوری 94 و البته پدیده ای را بنام کوئنتین تارنتینو به خود ببیند . سینماگری که نیمه اول دهه ی 90 را به نام خود ثبت کرد .

 

 

تارنتیو به ویژه با دو فیلم اولش (سگ های انباری و داستان های عامه پسند ) نوید انقلابی نو را به عرصه ی سینما بخصوص ژانر گنگستری می داد . دهن کجی که اسکورسیزی با (رفقای خوبش)  به طور ضمنی با لحن نیش دار و بیان خنده آور و پرداخت شخصیت کمتر دیده شده ای در این ژانر (شخصیت تامی با ابعاد شخصیتی روان پریشانه و حتی ویژگی های جسمانی مضحک ) نثار اهرام ثلاثه ی پدرخوانده می کند را ، تارنتینو با استادی تمام به یک کمدی تمام عیار مبدل ساخت . کمدی که دامنه ی تغییراتش نه تنها قشر خاصی از افراد جامعه (به طور خاص جنایتکاران ) را در بر می گیرد بلکه به تمام اقشار جامعه نیز تسری می کند . از یک بوکسور گرفته تا یک قهرمان ملی میهنی ...

برخلاف بسیار فیلم های نام دار در این ژانر (خشونت) در داستان های عامه پسند نه یک معضل جدی برای جامعه بلکه به یک امر (دم دستی ) مبدل می گردد و کارگردان از این خلا (پر رنگ بودن) خشونت که جوهر اصلی تمامی فیلم های وسترن ( اعم از شهری و غیر شهری اش ) می باشد به نفع رسوخ در شخصیت و پرداخت آن ها به درستی سود می جوید .

جدای از تاثیر نقش فرم در روایت های تارنتینو و بالاخص دو فیلم ابتدایی او که بر هیچ دوستدار سینمایی پوشیده نیست و جدای از اینکه کشورهای همسایه و نه چندان آشنا به مباحث سینمایی (امارات و عربستان سعودی ) که ظنشان بر این بود که حلقه های فیلم برایشان جابجا فرستاده شده و یکبار مجددا خود به تدوین آن پرداخته و همه ی روایت های مرتبط را در کنار هم قرار داده اند (Straight Cut) به صورت خط روایی مستقیم در آوردند ، تارنتینو روندی را طی کرد که هیچکس به اندازه ی خودش نمی توانست این چنین ضربه ای به خود وارد کند ...




عنصر خلاقیت برای سینماگر منحصر بفردی همچون تارنتینو رفته رفته جای خود را به بیان یکنواخت و لحن کلیشه ای داد .

حتی دیگر فرم هم به کمکش نمی آید (هرچند که حداقل دو فیلم اولش فرم عامل تاثیرگذاری بود اما به --کمک-- محتوای غنی اش می آمد ) . تارنتینو با الهام از فیلم های هنگ کنگی و تایوانی و صرف بر جایگزینی شخصیت ها (قرار دادن اما تورمن به جای مردان جنگجوی شکست ناپذیر و الگوی یک زن به جای مرد ) و یا نفرت از فیلم های دست راستی بسته ی وسترن علل خصوص جان فورد (که نفرتش را نسبت به او وجهان بینی اش همه جا ابراز می کند) و دشمنی سرختش با اسطوره ی جان وین ، الگوی اسطوره ی قهرمان سیاه پوست را پیش می کشد . در هر دو مورد تارنتینو از این ظرف بیرون نمی زند و چیز جدیدی را ارائه نمی کند . در الگوی آسیای شرقی که در همان حد باقی می ماند و در الگوی وسترن هم در همان حد وسترن اسپاگتی ...

کارنامه ی او از سگ های انباری تا جنگوی رها از بند و خشونتی که مرتبط و یا غیر مرتبط در آثار وی دیده می شود ، حتی خوشبین ترین طرفداران کوئنتین را به نتیجه سوق می دهد که نمایش این ضمختی و خشونت حاصل نه همچون کارگردانی نظیر کوبریک برای به تصویر کشیدن عامل آن (انسان) و بهانه ای برای نفوذ به ذات انسان برای ارزیابی وی در موقعیت های گوناگون است ، نه عاملی برای به تصویر کشیدن فساد جامعه (به نحوی که دغدغه ی اسکورسیزی است ) و نه حتی برای به تصویر کشیدن ذات خشونت می باشد (نظیر سری دوم بتمن و یا باشگاه مشت زنیست )

تارنتینو خشونت را به تصویر می کشد چرا که از به تصویر کشیدن آن لذت می برد و در این جریان هیچ ابایی ندارد ! 

سینمای تارنتینو به ویژه از 2000 به بعد باز می گردد به همان جایی که تارنتینو سینما را از همان جا شروع کرد :

کلوپی مملو از آشغال فیلم های تایوانی !



چندی پیش در فصلنامه (سینما-ادبیات) گفتاری از حسن حسینی با عنوان (ضد تارنتینو) منتشر شد که نویسنده به تهاجم علیه سینمای تارنتینو دست می زند . گفتار بعدی از منتقد برجسته راببین وود (چاپ شده در همان شماره با عنوان تردستی ماهرانه ) است .

در این گفتار سعی شده علاوه بر ذکر دلایل یاد شده توسط منتقدان به بررسی اجمالی آن نیز بپردازیم .

مهم ترین ایرادات حسینی غبارتند از :

1-پلشتی و بی هدفی خشونت به تصویر کشیده شده

2-یکدست نبودن لحن وی در ارائه ی خشونت  (بخصوص در جنگوی رها از بند)

3- درجازدن اثر در مقیاس با ماثر اصلی خود

4- عدم خلاقیت 

شاید جز مورد دوم که آن هم می توان با اغماض پذیرفت باقی ایرادات حسینی جای شبهه ای باقی نمی گذارد .

به خصوص این که ایرادات وی به هیچ وجه متوجه دو اثر فاخر تارنتینو نیست . 

هرچند حسینی به زعم خود تاثیرگذاری تارنتینو را در فیلمسازی انکار نمی کند اما در عمل برای تهاجم به تارنتینو حتی پا را از سینمای وی نیز فراتر گذاشته و  او را محصول نظام ستاره سازی هالیوودی می داند که با مطرح کردن افرادی نظیر وی سعی در بزرگ جلوه کردن او دارند و  با (هوچی خطاب کردن او ) پا را از این هم فراتر می گذارد. حسینی حتی طرفداران سینمای تارنتینو را مصون نمی داند و با لحنی نیشدار تارنتینو را جزئی از نام های (مد روز ) می داند که خوراک بحث های روشنفکری را فراهم می آورد . اما سوالی که مطرح است این است که آیا ورود به جنبه های شخصیتی کارگردان برای تبیین بهتر اثر و تفهیم آن به مخاطب به بهای تحقیر وی در  نقد امروزی جایگاهی دارد یا خیر ؟ و آیا اساسا زیر سوال بردن طرفداران این سینماگر بدون شنیدن دلایل آن ها چیزی جز یک بیان دگماتیسم نیست ؟ و یا هر کس که از تارنتینو و سینمایش سخن می گوید بنا به امری پیرو اپیدمی مد شده است ؟؟؟

اگر این گونه باشد جناب حسینی نیز جزئی از این جریان به اصطلاح (مد روز ) است چرا که او هم در مورد این سینما گر سخن می گوید و نمی تواند نسبت به آن بی تفاوت باشد

نکته ی دوم اینکه مسلما جریان فیلمسازی یک فیلمساز (حتی هالیوودی ) نیز از جنبه های شخصیتی وی مبرا و مجزا نیست . اما گویا شاه کلید بارت با عنوان (مرگ مولف ) در کشور ما جای خود را به (مرگ بر مولف ) داده است !!!!

آیا اگر به جای شخصیتی نظیر تارنتینو کسی نظیر گدار بر جایگاه قضاوت می نشست هم به همین راحتی اجازه ی ورود به شخصیت وی و قضاوت آن نمی گویم به ای سینمایس بلکه (درکنار) سینمایش را بخود می دادیم ؟

من که به شخصه چنین فکر نمی کنم .

هرچند نه تنها در مورد تارنتینو بلکه بسیاری اسامی روز دیگر دستخوش احساسات پر شر وشور موافقان و لعن و نفرین مخالفان می گردد (امری که حسینی به درستی در ابتدای مقاله اش به آن اشاره می کند ) اما اگر قرار باشد برداشت منتقد (برداشت فرق دارد با داوری ) ذیل سیطره ی اجتماع قرار گیرد مهم ترین وجه نقد که بی طرفی آن است به زیر سوال می رود



نوشتار دوم متعلق به رابین وود منتقد شهیر آمریکایی است که بیشتر به دلیل برداشت های سیاسی و به ویژه احاطه بر تاریخ امریکا شناخته می شود . وود در همان ابتدای مطلب بنای تاختن را با این جمله شروع می کند : تارنتینو ! فیلمسازی که زرنگی را جایگزین هوشیاری می سازد !

در ادامه وود به تحلیل من باب خشونت فیلم داستان های عامه پسند او پرداخته و با بیانی معنا دار به این ارزیابی می رسد که در نظام فرهنگی اقتصادی آمریکا یاس جایی نداشته و حتز از خشونت هم می بایت لذت برد ! چرا که هیچ چیز پایدار نیست و اصلا هیچ چیز ارزش لذت آنی را ندارد. وود در ادامه خشونت این فیلم را (بچگانه) می داند و صد البته محصول ذهن تارنتینو و نظام اقتصادی آمریکا می داند . نقطه ی مقابل فیلم اول خود اوست که خشونت انگاری در آن به ذات خشونت یعنی (ترسناک و چندش آور) نزدیک تر است . به ویژه آن که (بحران مردانگی) که در راننده تاکسی اسکورسیزی با ظرافت تمام پرداخته است در سگ های سگدانی بیشتر به چشم می خورد


هرچند که شاید تارنتینو در بسیاری از موارد با زرنگی تماشاگر را به پای سینما و تلوزیون می کشد و از سوی دیگر با فرم های نامتعارف و محتوایی سرشار از ارجاع تاریخی (حتی کلیشه ترین اثار کلاسیک چون متعلق به یک دوره دیگر است برای خاص ترین مخاطبین سینما و مشکل پسندترین آنها اندکی جذابیت دارد . به قول پروست مردم ادبیاتی را دوست دارند که به دنیای آن ها تعلق ندارد ) تماشاگر را بر سر ذوق و یا خنده می آورد ، اما بعید می دانم که تماشاگر داستان های عامه پسند و سگ های سگدانی (گول) خورده باشند بر خلاف تماشاگر دونسخه ی (بیل را بکش ) که او نیز متوجه بی محتوا کلیشه ای بودن اثر می گردد اما در مصاف سابقه ی تارنتینو و اثر فعلی اش را را به تارنتینو می دهد و برداشت شخصی خودش جایش را یه توجیهات تارنتینو می دهد .


همچنین وود به ویژه (تغییر لحن ) را به مثابه ی (برداشت غیر واقعی از جوهر) می داند و چنان چه به نظر می رسد مشکلی با خشونت پالپ  ندارد بلکه همه ی مشکلش با لحن این خشونت است . فکر می کنم رابیین وود گرامی به درستی متوجه این نکته نشد که تارنتینو با خشونت به قولی بچگانه سعی در نمایش خشونتی دم دستی و بدیهی از جامعه ی امریکا داشته است ...

هرچند دور از ذهن نمی رسد که خشونت بی جا و مرتبط وی در فیلم های ( بیل را بکش 1 و 2 و جنگو ) در پالپ هم اتفاقی مرتبط درةآمده ایت .. هرچند ترجیح می دهم اثر را با خودش بشناسم تا با خالقش هرچند که شاید پالپ هم یک شوخی بود فارغ از هرگونه نگرش اجتماعی و شخصیتی که تارنتینو برای به تصویر کشیدن غرایضش ارزانی ما کرد اما من ترجیح می دهم به بنای مجلل و کمتردیده شده ی اثر فکر کنم تا به غریضه ی سازنده آن

مرگ مولف ....

                                  به بهای تولد مخاطب


نظرات 9 + ارسال نظر
عطار دوشنبه 20 مرداد 1393 ساعت 21:14

شهسواریان دوشنبه 20 مرداد 1393 ساعت 21:29

:)

علی عبدی دوشنبه 20 مرداد 1393 ساعت 21:56

در جا زدن؟ عدم خلاقیت؟ چطور می‌شه اثر عجیبی مثل لعنتی‌های بی‌آبرو رو به چنین صفاتی مزین کرد؟
به نظرم خشونت سینمای تارانتینو بخشی از جلوه‌های بصری فیلمشه. فکر نمی‌کنم اینکه از به تصویر کشیدن خشونت لذت ببره مشکلی داشته داشته.

علیرضا ملک دوشنبه 20 مرداد 1393 ساعت 22:24

من با این که تو پالپ فیکشن نابود شده بودم ولی این اواخر نظرم یکم برگشته

محمد مهدی اهل خیر (قربانی) دوشنبه 20 مرداد 1393 ساعت 23:01

نظرم با بخش اول علی عبدی یکیه.

عماد زردکوهی دوشنبه 20 مرداد 1393 ساعت 23:07

به علی عبدی : اگه دقت کرده باشی راجب پست فطرت های لعنتی چیزی ننوشتم چون هنوزم که هنوزه نتونستم از تعلق خاطرم به جذابیت های این فیلمچشم پوشی کنم و از یک سوی دیگه هیچ راه حل جایگزینی نسبت به انتقاد به این فیلم هم پیدا نکردم . مهم ترین مشکلی که این خشونت که به قول شما بخشی از (جلوه های بصری) کار تارنتینو بحساب میاد اینه که اساسا تارنتتینو چه هدفی از نمایش این خشونت و حتی مهم تر از این چه هدفی از جهت دار کردن این خشونت داره ؟ شاید من نقطه ی عطف این فیلم رو به روایت متفاوتش از یک واقعه ی تاریخی می دونم نه ارائه ی بی محابای خشونت . شما اگه جوابی برای این سوال پیدا کردی خوشحال می شم صحبت داشته باشیم در موردش

علیرضا ملک محمدی دوشنبه 20 مرداد 1393 ساعت 23:53

این محمد گلی روم یکم تاثیر داشته ها

"پاسخ به نظر" این نظر حذف شد.
به دلیل تذکر مکرر بنده برای نوشتن اسم برای پاسخ ها و بی توجهی نویسنده ی این پاسخ.
مسئول وبلاگ

عماد زردکوهی سه‌شنبه 21 مرداد 1393 ساعت 11:44

به محمد مهدی قربانی : ارجات می دم به پاسخم به عبدی
زردکوهی

سعید پشت مشهدی پنج‌شنبه 23 مرداد 1393 ساعت 02:38

خب هرچی آقای حسن حسینی گفتند درموردش درست بوده بعد از سگدانی و پالپ فیکشن و جکی براون خیلی خیلی افت کرد فیلم هاش رسما همون سینمای درجه 2 بود فقط با هزینه های بیشتر و بدون خلاقیت شد یک چیزی تو مایه های دوستش رابرت رودریگوئز با این تفاوت که تو این دهه اخیر رودریگوئز حداقل شاهکاری مثل (sin city) رو ساخت ولی تارانتینو نه و واقعا فیلمی مثل جانگو تفاوتی با ماچت نداره!

ما هم شکی در این نداریم . اصلا تیتر گفتار هم همین بود اما من ایرادم به آقای حسینی اینه که شاید بیشتر از اینکه مثل رابیین وود با برسی اجمالی هر اثر نظرش رو بیان کنه بیشتر جهت دهی مقالش رو به شخصیت تارنتینو و بعضا هوادارنشه که چندان درست بنظر نمیاد
عماد زردکوخی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد