کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

فیلمنامه بخش 1

از این به بعد اگر بازخوردها خوب بشه قصد دارم یه بخشی از فیلمنامه ی یه فیلم را بذارم که خودم دوست داشتم این "هفته افسانه ی 1900"

   


 مشخصات فیلم:


افسانه 1900 « افسانه پیانیست روی اقیانوس »

محصول : ایتالیا                                                                                            کارگردان: جوزپه تورناتوره
فیلمنامه: تورناتوره، الساندرو باریکو – بر مبنای کتابی نوشته باریکو.
فیلمبردار: لایوش کولتای
موسیقی: انیو موریکونه
بازیگران: تیم رات، پرویت تیلر وینس، کلارنس ویلیامز...
سال ساخت: 1998                                                                                             مدت : 125 دقیقه

 

 

ماکس: تمام این سال ها کجا بودی؟

1900 : آهنگ می ساختم.

ماکس: حتی در طول جنگ؟

1900 : حتی زمانی که هیچکس نمی رقصید!

ماکس: حتی زمانی که بمباران بود؟

1900 : و من همش می نواختم تا اینکه کشتی به اینجا رسید!

ماکس: تو به این میگی کشتی؟ این کشتی الان مثل یه کوه پُر از دینامیته که نزدیکه منفجر بشه! فکر نمی کنی که یه کم خطرناکه؟

1900 : تو چی ماکس ... شیپورت کجاست؟

ماکس: منم یه کم پیش گذاشتمش کنار. ولی می دونی الان دوباره می خوام شروع کنم. کله ام پُر از ایده های جدیده. بیا یه گروه دونفره تشکیل بدیم. من و تو. یا یه گروه موسیقی برای خودمون راه بندازیم. گروه بزرگ دنی بودمن. تی . دی. لمون 1900. ها؟ هیجان انگیزه! عالی میشه. یالا 1900. با من بیا. بیا بریم بیرون. از اسکله آتش بازی رو می بینیم و بعد دوباره از صفر شروع می کنیم. بعضی وقت ها باید این کارو بکنی، باید برگردی سر نقطه ی اول. هیچ وقت واقعا نمی تونی این کار رو انجام بدی مگر اینکه داستان خوبی داشته باشی؛ و یه نفر که به داستانت گوش بده. یادت میاد؟ ها؟ تو این رو به من گفتی... الان یه کوه داستان داری. دنیا با دقت به هر کلمه ی تو گوش میده و اونها دیوونه ی آهنگ های تو میشن. باور کن...

1900 : شهرمون ، لایت. نمی تونی نهایتش رو ببینی. پایان... خواهش می کنم؟ میشه لطفا فقط بهم بگی که کجا تموم میشه؟ همه چیز خوب بود. منم خوشحال بودم، با پالتویی که تنم بود. خوش قیافه شده بودم و پیاده شدم. همه چیز تضمین شده بود. مشکل این نبود. ماکس، چیزی که من دیدم، من رو متوقف نکرد، چیزی که ندیدم متوقفم کرد. متوجه میشی؟ چیزی که ندیدم! تو تمام اون شهر که بی انتها بود. هیچ پایانی وجود نداشت. چیزی که ندیدم این بود که همه ی چیزها که یه جا جمع میشن و به پایان میرسن. پایان دنیا. یه پیانو رو در نظر بگیر. کلیدها شروع میشن، کلیدها پایان می یابندو می دونی که 88 تا کلید هست. کسی تعدادشون رو کم یا بیشتر نمی کنه. بی انتها نیستن. این تویی که بی انتهایی. و با اون کلیدها آهنگی که می سازی، بی انتهاست. من این رو دوست دارم. و باهاش می تونم زندگی کنم. اما تو، من رو جایی می بری و چیزی رو جلوی چشمم میزاری که میلیونها کلید داره. میلیونها و میلیونها کلیدی که پایانی ندارند. ماکس، این حقیقته. کلیدها پایانی ندارند. اون کی بورد بی انتهاست. و اگر اون کی بورد بی انتها باشه، پس با اون کی بورد نمی تونی آهنگی بسازی. روی صندلی اشتباهی نشستی. اون پیانوی خداست. خدای من، اون خیابون ها رو دیدی؟ فقط خیابون ها؟ هزاران خیابون وجود داره! چکار می کنی؟ چطور فقط یه خیابون رو انتخاب می کنی؟ یه زن... و یه خونه... یه قطعه زمین که فقط مال خودت باشه. یه منظره که بهش نگاه کنی. یه روش برای مُردن. تمام دنیا وبال گردنته و تو حتی نمیدونی که کی به پایان میرسه. تا به حال شده که از فکر جدایی بترسی؟ ... از این اتفاق می ترسی؟ من تو این کشتی به دنیا اومدم. و دنیا من رو نادیده گرفت. اما هر دفعه آرزوی 2000 نفر توی این جا موندند و همه چیز بین دماغه و عقب کشتی خلاصه می شد.  تو کمی از خوشحالیت رو با نواختن پیانو نشون می دادی که بی انتها بود. من یاد گرفتم که اینطوری زندگی کنم. خُشکی... کشتی یه کم برای من بزرگه... مثل زنی که خیلی زیباست... یه پُل که خیلی طولانیه... یه عطر خیلی قویه... مثل آهنگیه که نمی دونم چطور بسازمش. هرگز نمی تونم از این کشتی پیاده بشم. نمی تونم از زندگیم بیرون بیام. در نهایت به نظر بقیه من یه مُرده ام. البته ماکس، تو یه استثنایی. تو تنها کسی هستی که می دونه من اینجام. تو در اقلیتی. و بهتره که به این عادت کنی. دوست من، من رو ببخش... ولی من پیاده نمیشم.

 

{ماکس گریه می کند}

{ماکس و 1900 یکدیگر را در آغوش می گیرند...}

{در لحظات آخر هنگامی که ماکس قصد دارد کشتی را ترک کند، 1900 او را صدا می زند}

1900 : هی ماکس، کشتی رو در نظرت بیار که جلوی دروازه ی بهشت ایستاده و یه نفر هم میخواد اسم من رو توی لیستش پیدا کنه ولی اسمم اونجا نیست: گفتی اسمت چی بود؟ دوباره بگو؟ 1900... اوه نیمن،نایتنگل، ناین استاک، نیدلتون؟ می دونی آقا، من توی کشتی به دنیا اومدم... ببخشید؟ من توی کشتی به دنیا اومدم، بزرگ شدم و مُردم. شاید اسمم ثبت نشده باشه. آه، کشتی غرق شده؟ نه، شش و نیم تن دینامیت کار گذاشتن. بعد، بمب! حالا، حالت بهتره؟ بله، خوبم. فقط یه دستم رو از دست دادم. یه دست؟ بله تو انفجار از دست دادم. آه. او،  می تونه اون طرف یکی دیگه رو پیدا کنی. گفتی کدوم دستت قطع شده؟ دست چپم قربان. اوه، واقعا متاسفم. ما فقط دو تا دست راست اینجا داریم. دو تا دست راست؟ بله، فکر می کنم که اینطوره... ناراحت نمی شید... اگر من... اگر چی؟ خب اگر شما، به جای دست چپ، یه دست راست بردارید؟ خب به نظرم اگر یه دست راست نداشته باشید بهتر از اینه که هیچی نداشته باشید. چاره ای ندارم... ماکس، موضوع خنده داریه!
ماکس: عجب فکری!
1900 : تا ابد با دو تا دست راست زندگی کنی؟ بعد چطور می تونی با دستهات صلیب درست کنی؟
{ماکس می خندد}
آهای ماکس، چطوری با دو تا دست راست، آهنگ بزنم؟ امیدوارم که اونجا بتونم یه دست پیدا کنم.
{ماکس، آخرین نگاه هایشان را به 1900 می اندازد و کشتی را ترک می کند}

{کشتی، از اسکله جدا می شود و در دریا رها می شود}

{اینک دست های 1900، پیانویی خیالی را می نوازند}

نگاه 1900 به آسمان و لبخندی...
 
و انفجار ...

نظرات 5 + ارسال نظر
امیر حیدری چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 13:11

آفرین کار جالبیه

مسعود زرگر چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 17:58

دمت گرم یوسف.

شکور چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 21:03

بسیار زیبا
دوباره باس ببینمش
یادمه وقتی می دیدمش، از بازی نقش 1900 بدم می اومد...
متاسفانه دوبله شده اش رو دیدم که خیلی بد بود
باس دوباره ببینمش
شکور

سعید ایزدی پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 13:10 http://kafankhafan.blogfa.com

بسیار خوب

محمد مهدی اهل خیر (قربانی) پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 14:06

انشاالله ترم بعد اکرانش می کنم
فوقالعاده است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد