کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

سینماگران همیشه 1 / امپراطور «آکیرا کوروساوا»





آکیرا کوروساوا در مارس ۱۹۱۰ در خانواده ای سامورایی و پر اولاد، در توکیو به دنیا آمد

پدر او مدیر یک مدرسه نظامی و سخت پایبند به نظم و مقررات بود با این حال به هنر جدید سینما علاقه خاصی داشت. 

 

وی آکیرا و برادر بزرگتر او را با خود به تماشای فیلم‌های صامت می‌برد و آکیرای نوجوان برخلاف بسیاری از هم نسلان ژاپنی‌اش، فرصتی داشت تا با سینمای روز دنیا آشنا شود.

کوروساوا در ۱۷ سالگی به انگیزه نقاش شدن خانه پدری را ترک کرد. مدتی هم چپگرا و کمونیست شد.

پس از مدتی با برادر بزرگترش در محله‌ای از توکیو همخانه شد. برادرش برای امرار معاش، در سالن‌های سینما، بنشی (نقال) بود.

وی در کنار پرده سینما می‌ایستاد و رو به تماشاگران آنچه را در فیلم‌های صامت غربی اتفاق می‌افتاد به زبانی شیوا و همراه با موسیقی فیلم برای آنها توضیح می‌داد. اما با رونق گرفتن سینمای ناطق، کار و بار او کساد شد و از فرط نومیدی خودکشی کرد.

زمانی که کوروساوا به سن جوانی رسید، سه برادر او به کام مرگ فرو رفته بودند. پس از مرگ هی‌گو، کوروساوا نقاشی را رها کرد، به استودیوهای تولید فیلم رفت و تقاضای کار کرد. او را به عنوان دستیار کاجیرو یاماموتو، از فیلمسازان صاحب‌نام روزگار، به کار گرفتند.

کوروساوا فراوان مطالعه می‌کرد و ذوق ادبی داشت. او با نیرو و تلاشی خستگی‌ناپذیر به نوشتن فیلمنامه پرداخت و تا سال ۱۹۴۳ برای حدود ۵۰ فیلم سناریو نوشت.


کوروساوا رضایت تهیه‌کنندگان را جلب کرد و در سال ۱۹۴۳ موفق شد اولین فیلم خود را به نام «داستان جودو» کارگردانی کند. این فیلم او را به عنوان کارگردانی بااستعداد در سینمای ژاپن مطرح کرد. پس از جنگ و اشغال کشور توسط نیروهای آمریکایی، صنعت سینمای ژاپن دگرگون شد.


 تا پیش از راشومون (۱۹۵۱) کوروساوا یازده فیلم سینمایی کارگردانی کرده بود، اما با این فیلم بود که نگاه‌ها را در سراسر جهان خیره کرد. این فیلم تحولی بود بنیادین نه تنها در کار کوروساوا، بلکه برای سینمای ژاپن که تا آن زمان در غرب چندان شناخته نبود. نمایش این فیلم در جشنواره سینمایی ونیز بی‌تردید رویدادی تعیین‌کننده بود. فیلم جایزه «شیر طلایی» فستیوال را برنده شد.

 

با راشومون تماشاگران غربی از کمال فنی و قدرت بیان فیلمی از ژاپن شگفت‌زده شدند. بسیاری از سینمادوستان برای نخستین بار دریافتند که در ژاپن صنعت سینمایی توانا و مجهز وجود دارد که اینک بزرگترین چهره آن اکیرا کوروساوا است.

راشومون یک داستان قدیمی را با فرم روایتی پیچیده و چندلایه روایت می‌کند، بدون آن که لحظه‌ای به پراکندگی دچار شود. چفت و بست فیلم محکم، صحنه‌های آن همبسته و ترکیب :.7.ندی .,هایی آن بی‌نهایت منسجم است. فیلم با زبانی کاملاً تصویری، از چند دیدگاه و زوایای گوناگون دربارهٔ یک قتل بیرحمانه گزارش می‌دهد.

 

پس از پخش جهانی «راشومون»، سینمادوستان نه تنها در ژاپن، بلکه در سراسر جهان، برای نمایش هر فیلم کوروساوا انتظار می‌کشیدند.



راشومون

 تکنیک سینمایی «کوروساوا» در ساخت فیلم‌هایش :/. نحصربه‌فرد بود و در دهه 50 سبک جدیدی از خود بدعت گذاشت. او عقیده داشت کارگذاشتن دوربین‌ها در فواصل دور از بازیگر، عملکرد آنان را بهتر خواهد کرد. او همچنین علاقه خاصی به استفاده از چند دوربین و ضبط یک صحنه از زوایای مختلف داشت.


دیگر شاخصه فیلم‌سازی «کوروساوا»، علاقه‌اش به استفاده از عناصر آب‌وهوا برای عمق بخشیدن به فضای حاکم بر فیلم‌اش بود. سرما، مه، برف و باران در اغلب ساخته‌های او به چشم می‌خوردند. دیگر رویکرد قابل توجه فیلم‌های «کوروساوا»، وسعت تأثیرهای هنری اوست. بعضی از داستانهای/ او اقتباس از آثار «ویلیام شکسپیر» هستند. برای مثال «آشوب» براساس «شاه لیر» است و «سریر خون» براساس«مکبث» و «خواب بد» برگرفته از «هملت» هستند.


«کوروساوا» برای ساخت فیلم‌هایش از آثار ادبی روسیه نیز بهره گرفت، مانند «ابله» اثر «داستایوفسکی» و «در اعماق» نوشته‌ «ماکسیم گورکی». با این‌حال رمان «مرگ ایوان ایلیچ» نوشته «لئو تولستوی» بیش از همه او را تحت‌تأثیر قرار می‌داد.

با وجود این‌که بسیاری از منتقدین ژاپنی معتقدند که «کوروساوا» "خیلی غربی" بود، اما او عمیقا تحت‌تأثیر فرهنگ ژاپن قرار داشت.

دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی پربارترین دوران فعالیت کوروساوا بود. "فرشته مست" (۱۹۴۸)، سگ ولگرد (۱۹۴۹)، "راشومون" (۱۹۵۰)، "ایکیرو" (۱۹۵۲)، "هفت سامورایی" (۱۹۵۴)، "دژ پنهان" (۱۹۵۸) آثاری بودند که جایگاه او را به عنوان کارگردانی مولف تثبیت کردند.


با این حال ستاره اقبال کوروساوا همواره درخشان نماند و سینمای او در اواخر دهه ۱۹۶۰ دیگر چندان پرخریدار و مطرح نبود. از سویی رابطه او با بازیگر محبوب و پای ثابت فیلمهایش، توشیرو میفونه که معروفترین بازیگر سینمای ژاپن بوده است به دلایلی نامعلوم تیره شد.


میفونه که با چهره جذاب و بازی قوی و پرانرژی خود در ۱۶ فیلم با کوروساوا همکاری کرده بود، پس از "ریش قرمز" (محصول ۱۹۶۵) که تولید پرهزینه آن دو سال طول کشید دیگر در هیچ یک از فیلمهای او ظاهر نشد. بعضی می گویند که او از کار با کارگردانی چنان سخت گیر و پرتوقع خسته شده بود. از سوی دیگر عدم موفقیت مالی فیلم "دودسکادن" (۱۹۷۰) کوروساوا را تا مرز اقدام به خودکشی پیش راند.


اما پس از چندی شوروی سابق به نجات کارگردان دلشکسته آمد و روسها از کوروساوا دعوت کردند که فیلم "درسو اوزالا" که داستان آن در سیبری دوران گذار از قرن نوزده به قرن بیست می گذشت را بسازد. این فیلم در جشنواره فیلم مسکو (۱۹۷۵) جایزه بزرگ جشنواره را بدست آورد و در همان سال نیز اسکار بهترین فیلم خارجی را از آن کوروساوا کرد.


پس از آن «کوروساوا»  فیلم کاگه موشا (شبح جنگجو) را به تهیه کنندگی «جورج لوکاس» و «فرانسیس فورد کوپولا» ساخت، این فیلم موفق شد جایزه نخل طلای جشنواره کن را در سال 1980 به‌دست آورد.



از راست به چپ: جرج لوکاس,کوپولا,کوروساوا


اما بزرگ‌ترین پروژه فیلم‌سازی سال‌های پایانی این کارگردان بی تردید فیلم «آشوب» بود که نسخه سینمایی از شاهکار «شاه لیر» شکسپیر محسوب می‌شد. این فیلم که نامزدی بهترین کارگردانی اسکار را برای کوروساوا به‌همراه آورد، بیش از یک دهه جلب حمایت مالی آن به‌طول انجامید که امروزه به گفته بسیاری از منتقدان، آخرین شاهکار «کوروساوا» به‌شمار می‌آ ید.


او در دهه 90 سه فیلم دیگرساخت که شخصی‌تر از دیگر آثار قبلی او بودند. فیلم «رویاها» که براساس یک‌سری توصیف‌ها از رویاهای اوست، فیلم «هیجان در اوت» که خاطرات او درباره بمباران اتمی ناکازاگی است و آخرین فیلم او با نام «مادادایو» که داستان یک معلم بازنشسته و دانش‌آموزان سابق او است.

«کوروساوا» روز ششم سپتامبر 1998 در سن 88 سالگی بر اثر سکته مغزی در توکیو درگذشت. پس از مرگ او، آخرین پروژه‌اش با نام «پس از باران» توسط نزدیک‌ترین دوست‌اش «تاکاشی کونیرو» ساخته شد.

 

معرفی و تحلیل 7 اثر مهم و تاثیر گذار وی:

 

1- راشومون (1950):  

برنده شیر طلای ونیز در سال 1951ـ با اقتباس از دو داستان کوتاه ریونوسوکه آکوتاگاوا و تلفیق این دو، کوروساوا نه تنها به ایده ی مرکزی آکوتاگاوا( که می خواهد از طریق تضاد داستان ها، وجود حقیقت مطلق را نفی کند) وفادار می ماند، بلکه به کندوکاوی پیچیده و غریب در ماهیت داستان و داستان گویی، و سرشت انسان ها می پردازد. بازی فوق العاده ی میفونه و موسیقی بسیار مناسب فومیو هایاساکا به یادماندنی هستند. ـ داستان: ژاپن، قرن یازدهم. یک هیزم شکن(شیمورا)، یک راهب و یک مرد عامی، از باران به خرابه های دروازه ی راشومون پناه می برند و راهب داستان محاکمه ای را که شاهد بوده با سه روایت تعریف می کند... 

 

2- زیستن (1952):

یکی از شاهکارهای کوروساوا در دوران اوج هنری اش، پس از راشومون(1950) و ابله(1951) و پیش از هفت سامورایی(1954)، که شاید اثر نمونه ای او نباشد اما فیلمی فراموش نشدنی و تکان دهنده است. بازی شیمورا عالی است و جالب این که در فاصله ی سال های 1948 تا 1965، از فرشته ی مست تا ریش قرمز، این تنها فیلم کوروساوا است که توشیرو میفونه در آن بازی نمی کند. ـ داستان: «کنجی واتانابه»(شیمورا)، کارمند قدیمی بخش بایگانی شهرداری، در می یابد که به سرطان معده مبتلا شده  و بیش از شش ماه دیگر زنده نمی ماند. او ابتدا می خواهد تا آخرین روزهای زندگی اش لذت ببرد، اما این بی فایده است و «واتانابه» می میرد. در مراسم یادبودش، روشن می شود که پیش از مرگ یک زمین بازی برای بچه های محله ساخته است. 


3- هفت سامورایی(1954):  

هفت سامورایی، البته نه به اندازه راشومون و زیستن مدرن است، نه به اندازه آشوب تکان دهنده و نه اندازه ریش قرمز سرشار از احساس. ولی ورای این همه است. هفت سامورایی تکرارنشدنی است و از کامل ترین آثار تاریخ هنر. جایی که کمدی و تراژدی و حماسه و درام و رومانس در هم گره می خورند و تدوین حیرت انگیز و کارگردانی انسان دوست این همه را کنار هم نگه میدارند.

 




4- یوجیمبو (1961):  

فیلمى که با نام اصلى‏ اش به معناى محافظ شخصى، مزدور، یا آدم لاف‏زن مشهور شد. این نسخه‏ ى « بدلى » وسترن به چنان اصالتى مى ‏رسد که سرجیولئونه وسترن اسپاگتى به خاطر یک مشت  دلار (1964) را از روى آن مى ‏سازد ! ( و کوروساوا غرامت خود را از درآمد نمایش آن در ژاپن تأمین مى ‏کند ). آخرین مرد مقاوم ( والتر هیل، 1996) نیز بر اساس همین فیلم ساخته شده است. ـ داستان: سامورایى بدون ارباب و سرگردانى به نام « سانجورو » ( میفونه ) وارد شهر کوچکى مى‏شود که صحنه ‏ى کشمکش میان دو تاجر با نفوذ ( فوجى ‏وارا و شیمورا ) و نوچه‏ هاى آنان است و تمام اهالى در وحشت به سر مى‏برند. « سانجورو » از این موقعیت حداکثر استفاده را مى ‏کند: به تناوب طرف یکى از دو گروه را مى‏گیرد و دو تاجر را سرکیسه مى‏کند.

 

 

5- ریش قرمز  (1965):

ساختار روایی فیلم براساس ماجراهای جداگانه ای که بیماران از سر گذرانده و اکنون تعریف می کنند، بنا می شود. میفونه یکی از بهترین بازی هایش طی دوره ی پربار همکاری با کــوروساوا را ارائه می دهد(همکاری ای که به دلایلی نامعلوم دیگر ادامه نیافت). «ریش قرمزِ» او عصاره ی اخلاقیات آرمانی کوروساوا در طول سه دهه فیلم سازی است. ـ داستان: ژاپن، اوایل قرن نوزدهم. « دکتر نایدی» (میفونه)، مشهور به «ریش قرمز»، پزشک مسئول یک درمانگاه عمومی فقیرانه است. «دکتر نوبورو یاسوموتو» (کایاما)، پزشک یار جدید، به رغم نافرمانی های اولیه اش از «ریش قرمز»، از جمله به خاطر افراط در نوش خواری و پوشش غیر معمولش، سرانجام می آموزد که یک پزشک خوب باید فداکاری کند 

 


6- آشوب (1985):  

در این آخر الزمان کوروساوا، شخصیت ها در درد و رنج های خود تنها و منفرد هستند. تقدیرگرایی همیشگی کوروساوا نیز در این فیلم در بالاترین شکل ممکن وجود دارد. موسیقی فیلم نیز درخشان و حیرت انگیز است و بحث بر سر این که فیلم اقتباسی ا:.8( شاه لیر شکسپیر است، کم اهمیت می نماید.

 

 

7- رویا ها (1990):

بسیاری ای فیلم را وصیت نامه ی استاد می دانند. وصیتنامه ای که حقیقتا کامل و بی نقص است و تمام جهان را مورد خطاب قرار میدهد. رویاهای او همگی چه آنکه در کودکی دیده و چه در بزرگسالی همگی حدیث نفس او و حامل پیام هستند و اگر بخواهیم از آنها نتیجه ای بدست بیآوریم به نابودی بشر به دست خودش اشاره دارند. خارج از مفاهیم عمیق فیلم تصاویر رویایی فیلم بسیار جذاب و عالی هستند.

 

 

«کوروساوا» طی چند دهه فیلم‌سازی موفق شد جوایز معتبری از جشنواره‌های بین‌المللی به‌دست آورد که بخشی از آنها عبارتند از:



*جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی در سال 1951 برای «راشومون»

*جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی در سال 1975 برای «درسو اوزالا»

*جایزه افتخاری آکادمی اسکار برای یک عمر دستاورد سینمایی در سال 1990

*نامزد بهترین کارگردانی اسکار برای فیلم «آشوب» در سال 1986

*جایزه بهترین فیلم‌نامه از آکادمی فیلم ژاپن در سال 2001 برای «آمه آگارو»

*جایزه بهترین فیلم خارجی از جوایز آکادمی فیلم انگلیس (بافتا) در سال 1987 برای «آشوب»

*جایزه بهترین کارگردانی از جوایز بافتا در سال 1980 برای «کاگه‌موشا»

*جایزه خرس نقره‌ای بهترین کارگردانی جشنواره برلین در سال 1959 برای «دژ پنهان»

*جایزه فدراسیون بین‌المللی منتقدین فیلم از جشنواره برلین در سال 1959 برای «دژ پنهان»

*جایزه ویژه سنای برلین از جشنواره فیلم برلین در سال 1954 برای «زندگی»

*چهار جایزه بهترین فیلم از جوایز ربان آبی ژاپن برای «آشوب»، «کاگه‌موشا»، «ریش‌قرمز» و «دژ پنهان»

*نخل طلای جشنواره کن در سال 1980 برای «کاگه‌موشا»

*جایزه بهترین فیلم خارجی جوایز سزار فرانسه در سال 1981 برای «کاگه‌موشا»

*سه جایزه بهترین کارگردانی از جوایز سینمایی دیوید دی دوناتلو ایتالیا برای فیلم‌های «آشوب»، «کاگه‌موشا» و «درسو اوزالا»

*نشان یک عمر دستاورد سینمایی از انجمن کارگردانان آمریکا در سال 1992

*جایزه انجمن منتقدین فیلم فرانسه در سال 1978 برای «درسو اوزالا»

*دو جایزه بهترین فیلم خارجی از انجمن روزنامه‌نگاران فیلم ایتالیا برای فیلم‌های «درسو اوزالا» و «کاگه موشا»

نظرات 7 + ارسال نظر
Faranak Nejati جمعه 15 فروردین 1393 ساعت 13:31

پست جالب و خوبى بود ، استفاده کردیم،
ممنون :-)

شکور جمعه 15 فروردین 1393 ساعت 13:46

فیض عظمی که میگن همینه
بسیار عالی بود
بسیار کامل بود
اصلا اگه اون مجله ی کانون بالاخره راه افتاد، ازین پست ها هم باید توش استفاده بشه به نظر من
شکور

محمد گلخندان جمعه 15 فروردین 1393 ساعت 21:25

کارت درسته

محمدمهدی رسولی جمعه 15 فروردین 1393 ساعت 22:16

آکیرا کوروساوا
امپراطوری که سه بار در زندگی شخصی اش خودکشی کرد . . .
ممنون مصطفی جان

سعید ایزدی شنبه 16 فروردین 1393 ساعت 00:57 http://kafankhafan.blogfa.com

عالی بود بسیار لذت بردم. بسیار.

محمد مهدی اهل خیر (قربانی) شنبه 16 فروردین 1393 ساعت 22:07

کامل و جامع
بسیار ممنون

حق طلب جمعه 22 فروردین 1393 ساعت 12:32

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد