کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

دلنوشته ای جدید از من برای کانون یا از کانونم ممنونم چون . . .

قبلا هم ب شکل های مختلف ابراز خوشحالیم رو از آشنا شدن با کانون ب شکل های مختلف ابراز کرده بودم . . . پستهای قبلی من گواه این ادعا هستن

اما امروز باز هم دوست دارم برای خودم و شما یک سری علت علاقه و ارادتم ب کانون و البته کانونیان ابراز کنم  . . .

از کانون ممنونم چون . . .

 

 - من دیگه بعد از گرفتن مدرکم در سینمای جوان خیلی ب اونجا ک پاتوق هنری و فکری مون بود سر نزدم چون چند سالی هست ک دیگه حالت خونه ی دوم بودم ما رو از دست داده . . . اما کانون فیلم خونه ی دوم امید جدید من شد!

- کانون جایی بود ک من همه چی می دیدم . . . دوستی،محبت،رفاقت،صمیمیت،عشق!...خوبیهای زیادی در کانون گلچین بودند...جاهای دیگه ندیده بودم . . .کانون خستگی راه طولانی من تا تهران و ولنجک و دانشگاه رو از من می گرفت،ی انرژی خارق العاده تزریق می کرد ک تا فردای برگشتنم اون رو داشتم . . . پس دوق آمدن بهمراه انرژی برگشتم من رو از کانون اومدن با این مسافت طولانی اصلا خسته نمی کرد . . .

- چون کانون ب من کمک کرد ک بتونم با آدمای بزرگی همکار بشم.امثال محمد شفیعی،علی محیط،عباس شکوری،سیدوحید نمازی،همه برای خودشون کسی هستن و من تونستم کنار این خوبها کارهای خوبی انجام بدم و از اون بالاتر روزای خوبی تو جوونیم رقم بزنم . . .

- این ی تیکه از عباس شکوری ممنونم ک من رو با کانون آشنا کرد...در حقیقت فیلمایی ک توی کانون کار کردیم پله ی بزرگی برای موفقیت من شدند . . . من قبل از ساختن تردید ابدی کلی فیلمبردارری انجام داده بودم و اسم و رسمی داشتم...اما تردید ابدی سکویی شد بس بلند ک امروز برای من پیشنهاد برای فیلم بلند می شود...با دیدن همین تردید ابدی . . .

ک امروز استاد کارگردانی من ک خودش سالها فیلمبردار و سالهاست ک کارگردان است سوالهای فیلمبرداری اش را از من می پرسد...این برای من افتخاره و این مهم بدون عباس شکوری و کانون ممکن نبود...

- کانون نگذاشت من و ذوق هنری ک داشتم بمیره . . . من پول خوبی از کار در شبکه های ماهواره ای مسخره!در می آوردم!اما جا برای ابراز هنرم نداشتم و داشتم می سوختم.  .  . وقتی تردید ابدی رو نشون مدیر یکی از این شبکه ها دادم اصلا ازش سر در نیاورد . . . هیچیش رو نفهمید و فیلم نصفه با گفتن این چیه دیگه! بلند شد رفت! . . .

اما من ک ب کارم ایمان داشتم با کانون ادامه دادم و بازم فیلم خوب ساختیم... و ذوق و شوق هنری من نمرد . . . چون من در قم خیلی کم پیشنهاد فیلم داشتم چون اصلا تولیدی انجام نمی شد . . .

- کانون کار و صمیمیت و رفاقت و معرفت و عشق و صفا و دوستی و مهر و محبت و در یک جا گلچین کرد... و حقیقتا کانون من رو امیدوار ب کار و زندگی نگه داشت . . .

هروقت سر کارهای چیپ و پایین شبکه های ماهواره ای خزعبل!دلم می گرفت عکسها و ویدئوهای کانون رو ک توی موبایلم هستن رو می دیدم و انرژی می گرفتم . . .

چون کانون روح من رو ارضا کرد...

- کانون پلی شد ب سمت اینکه من با آدم های ماندگاری مثل کامران شیردل ک بت من برای مستندسازی بود و در خواب هم نمی دیدم ک یک روز ببینمش آشنا کرد ک این دوستی و ارتباط من با استاد همچنان صمیمانه ادامه دارد...

یک دنیا دوست خوب در کانون پیدا کردم...همه یک ب یک کسایی ک تو کانون می شناسم از علیرضا کوچولوی مهربون تا شکوری پیر همه تون برا من ی دنیا با ارزش هستید...پسرا ک از گرم در آغوش گرفتن من حتما اینو خوب می فهمن...دخترا هم از پسرا بپرسن . . . البته از سلام علیک گرم منم باید متوجه شده باشن ک من چ حسی دارم . . .


. . .

یک دنیا دلیل دیگه برای قدردانی از کانون دارم...ک بخاطر جزیی تر بودن از گفتنش صرف نظر می کنم...


من بخاطر همه این دلایل هرسختی رو ب جون خریدم ک دین خودم رو ب کانون ادا کنم.کاری هم نکردم...اما خاستم بگم اینکه از قم میام برای فیلم همه،اینکه کلاس فیلمبرداری می گذارم،یا چیز دیگه . . . فقط ادای دین هست و نه چیز دیگه . . .


کانون رو بخاطر همین حقی ک گردن من داره باید پشتیبان باشیم...همه مون! این مدت ک شکوری نیست نباید احساسات بد داشته باشه ک کانون دچار رخوت و رکود و سستی شده . . . باید دلش قرص باشه و با قرص بودن تمام لباس رزم بپوشه و اسلحه دست بگیره و ب جنگ دشمن!بره . . .


من همیشه آماده خدمت ب کانون خواهم بود

و من الله التوفیق

محمدمهدی رسولی

اسفند نود و دو


نظرات 8 + ارسال نظر
شهسواریان پنج‌شنبه 22 اسفند 1392 ساعت 08:28

ینی یه کسی هم که کانون رو نشناسه وقتی این مطلب رو بخونه تحت تاثیر قرار میگیره، جدی میگم
چه خووووب... من خیلی دوست دارم یه فیلم بسازم توی کانون، دیدم که فیلمبرداری رو حرفه ای بلدین، خوشحال و امیدوار شدم :)))

خواهش می کنم . . .
حالا حرفه ای ک نه ولی خب بلدم دوربین رو روشن کنم و دکمه قرمزه رو بزنم
رسولی

سعید ایزدی پنج‌شنبه 22 اسفند 1392 ساعت 21:22 http://kafankhafan.blogfa.com

ناهار حاجی ناهار

ناهار؟
مرسی سعیدجان صرف شده عزیزم
شما بخورید
رسولی

توفیقی پنج‌شنبه 22 اسفند 1392 ساعت 21:47

رضا ی.د جمعه 23 اسفند 1392 ساعت 03:56

آقا بسیار عالی نوشتی...هرچی بگم کم گفتم...البته من به شخصه رسولی جان افتخار میکنم که استاد خوبی مثل تو داشتم ...انصافا کلاس فیلمبرداریت بسیار خوب بود...

بسیار ممنونم رضای عزیز . . .
من استاد نیستم!فقط دوس داشتم اون چیزی رو ک اون هم ناقص بلد بودم ب دوستام تو کانون یاد بدم . . .
ما همه دوستیم...استاد و شاگردی در کار نیست . . .
رسولی

حق طلب جمعه 23 اسفند 1392 ساعت 21:24

خیلی عالی .موفق باشید

مسعود زرگر جمعه 23 اسفند 1392 ساعت 23:45

اوس مهدی نظر تایید شده رو پاسخ میدی که هیچ و بعد تو پاسخ اسمت رو نمینویسی!!
آقا از شما بعیده

عطار یکشنبه 25 اسفند 1392 ساعت 15:46

مهدی به برکت این اب روون قسم کارت درسته.تو رفاقت بسیار با مرامی و تو کار بسیار حرفه ای.یک کلام ختم کلام؛خیلی میخامت

من ب امثال شما ک کانون رو با زحمت و مشقت فراوون سرپا نگه داشتید مدیونم مصطفی جان . . .
مهدی رسولی

سعید پشت مشهدی پنج‌شنبه 29 اسفند 1392 ساعت 21:28

مهدی جان بابت فیلم دوراهی هم دستت درد نکنه کارت خیلی خوب بود ایشالا همگی باهم میریم هالیوود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد