کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

دکترین: لزوم جدایی کار از رفاقت

سالهای ساله که من همیشه و به کرات این موضوع به عنوان یکی از مشکلاتی که منجر به زوال تشکل های دانشجویی میشه عنوان میکنم یعنی: قاطی شدن بحث های رفاقتی با بحث های کاری...

من مدافع «جدایی کار از رفاقت» هستم نه به این مفهوم که «وقتی وارد کانون شدیم، دیگه طوری باید وانمود کنیم مثل اینکه همدیگه رو نمیشناسیم...»نه... بلکه منظورم اینه که در تصمیم گیری های کاری، رای گیری ها، کمک کردن ها، فعالیت ها، و کلا تو همه ی مسائلی که مربوط به شان «عضویت» در کانون میشه، فرد باید رفاقت رو بذاره کنار و صرفا و صرفا با توجه به صلاح کانون، فکر کنه، حرف بزنه و عمل کنه...


 

 

این یعنی وقتی رفیق من تو کانون، یک رای گیری انجام میده و اون رای گیریش مطابق با فکرکانونی من، مخالف با صلاح کانونه، بهش رای مخالف بدم...

یعنی وقتی کسی که ازش متنفرم تو کانون داره کار میکنه، «سنگ جلو پاش نندازم»...

یعنی وقتی صمیمیتی که با یکی دارم، ممکنه باعث «بهانه دادن» به «دشمن خارجی!!!» کانون بشه، اون صمیمیت رو تو کانون بروز ندم...

اعضای خیلی قدری در تاریخچه ی کانون بوده ان که به صراحت با این فکر مخالف بودن. حتی یکی از اعضای خیلی معروف گذشته که خیلی هاتون میشناسیدش، به صراحت به من گفت که «من نمیتونم موقع رای گیری به رفاقت بین خودم و رای گیرنده فکر نکنم!» پس بدونید که این ایده ی من برای همه اصلا بدیهی ای نیست.

دوتا از اعضایی که می بینم در روزگار فعلی کانون خیلی خیلی این مسئله رو رعایت میکنن، یکی سعید چراغعلیه که با اینکه من و اون همیشه در بحث های بنیادی کانون دچار بن بست میشیم و من همیشه با دوتا جمله دست به سرش میکنم (1- برو متوهم انجمن اسلامیایی!!  2- برو بچه جان، این حرفا برا من خاطره اس!!) اسمش رو قاطع میارم و یکی هم سعید ایزدی که من از گذشته به «بی عرقی» و مسائل دیگه متهمش کرده ام!! ولی در مورد داشتن این صفت تا به امروز برام خیلی مصداق پر رنگی بوده...

(توجه داشته باشید که من نمیگم به دشمنت حتما باید کمک کنی ها! نه... به طور مثال طرف میتونه در پروژه ی شخصی صرفا به علت اکراهش از مدیر اجرایی، تو پروژه کمک نکنه... بلکه در این مصادیق میگم که نباس سنگ جلو پای طرف بندازه و در رای گیری پسینی مربوط به پروژه اش نباید کینه و کدورت رو در رایش دخالت بده. از طرفی باید تذکر بدم که رفاقت بین اعضا، از محورهای ماندگاری و استمرار کانونه و من کاملا مدافع حفظ رفاقت و افزایش اون بین اعضا هستم ولی میگم این رفاقت نباید در تصمیم و رای و این مسائل دخالت داده بشه و در اینگونه مصادیق صرفا مصالح کانون مد نظر اعضا قرار بگیره)

اگه یکی تونست اینطوری رفاقت و کار رو از هم جدا کنه میرسه به مرحله ی بعد... مرحله ای که حالا باید منافع شخصیش که با منافع کانون در تعارض هستند رو کاملا بذاره کنار... وقتی دید که مثلا در فلان زمان، اکران فلان فیلمی که عاشق اکرانش هست منجر به صدمه ای به کانون میشه، اکران نکنه... اینکه به «رفتن روی سن» که دوست داره، جایی که به ضرر کانونه، اصرار نکنه...

خلاصه که باید همگی به سمت «فنای فی الکانون» بریم. گام اول و بدیهی به نظر من، جدایی کار و رفاقته. گام بعدی، توجه به جلوگیری از صدمه ی کانون به خاطر منافع شخصی. قطعا گام های دیگه ای هست که به نظرم اصلا برای اعضای معمولی، تکلیف تلقی نمیشه. گام هایی مثل ایده ی «گوشت قربانی» در مورد سمت «دبیری» که در دکترین «دبیر ایده آل» تا اندازه ای درموردش صحبت کردم.

شکور

نظرات 8 + ارسال نظر
حق طلب شنبه 30 آذر 1392 ساعت 00:54

رضا ی.د شنبه 30 آذر 1392 ساعت 02:00

حاجی من از تجرله ی شخصی خودم میخوام بگم ...تا پارسال وحتی تا آبان امسال کار کردن تو کانون برای من همونجوری بود که گفتید بدون در نظر گرفتن شخص وعلاقه و.... یا پیش بردن کانون با متد خودم ولی یه ولی بزرگ یه چیز بزرگ منو شدید دلسرد کرد درحدی که پروژه هایی پیش اومد که برای دوستام هم نرفتم کمک وانصافا گاهی خدارو شکر میکنم اشخاصی مثل قربانی ومثبت تو کانون هستن و خواهندبود....وگرنه بارها پیش اومده در این ترم وقبل ترها در سه ترمی که بودم کار دقیقا با فداکاری واز خودگذشتن یه عضوی وچندتا عضو خاص پیش رفته واین که یه عضو مجبور به فداکاری بشه به خاطر بعضی چیزا...نمیدونم حرفمو رسوندم یا نه

نه حاجی... چندان نرسوندی حرفت رو.
بازم میگم که من منظورم این نیست که شما باید بدون در نظر گرفتن رفاقت، کمک کنی... کمک کردن، به ویژه در مورد پروژه های شخصی، میتونه بر اساس میزان رفاقت انجام بشه.
منظورم تصمیم و فکر کردن و رای دادن و سنگ ننداختن بود
شکور

رضا ی.د شنبه 30 آذر 1392 ساعت 15:37

اونکه مگه کسی با کسی در یه حد خاص وغیر منطقی دشمن باشه که شنگ بندازه در کار اون شخص که درحقیقت کار کانونه من تعجب میکنم همچین اعضایی خودشون رو کانونی بدونن واقعا!

شکور شنبه 30 آذر 1392 ساعت 17:18

تنفر و دشمنی میتونه منطقی هم باشه
ولی چه منطقی و چه غیر منطقی، ادعا دارم که در تاریخچه ی کانون، بسیار سنگ اندازی های ریز و درشت بر اساس همین احساس تنفر وجود داشته.
شکور

سعید ایزدی یکشنبه 1 دی 1392 ساعت 01:17 http://kafankhafan.blogfa.com

واقعا ممنون از این پستت. بسیار مورد استفاده قرار خواهد گرفت حتی اگه مستقیما بهش اشاره نشه.

محمد گلخندان دوشنبه 2 دی 1392 ساعت 08:32

آفرین به تو که مدافع جدایی کار از رفاقت هستی

اسدی چهارشنبه 4 دی 1392 ساعت 01:53

عکس کی بوده؟

اگه اشتباه نکنم بعد از اکران هابیته
شکور

شکور جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 16:33

مطالب شبیه به این پست رو من در یه پست دیگه به نام: «دکترین: بلای آسمانی تاریخی / وقتی دوستی با ممدکامبیز! بر مصلحت کانون اولویت یابد» نوشته ام. الان که فکر می کنم کاملاً شفاف می بینم که علت اینکه اینقد در مورد این مسئله دکترین و پست میذارم، اهمیت به شدت بالا و بالا بودن شدید خطر اینگونه رفتارهاست.
لازم به ذکره که اون پست و این پست دقیقاً مثل هم نیستن بلکه بیشتر مکمل هم با داشتن یه سری فصل مشترک هستن
شکور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد