یک تنوع به مناسبت عید فطر . . .

به مناسبت عیدفطر این عید سعید باستانی در حالی که برای شما آرزوی سلامتی و پیروزی دارم توجه شما را به ادامه این مطلب جلب می کنم . . . 

اسامی زیر را بخوانید...

بیوه‌های خندان (۱۳۴۰)

قربون خودم (۱۳۴۱)

خانم عوضی گرفتین (۱۳۴۰)

علی واکسی (۱۳۴۰)

خشم کولی (۱۳۴۷)

جیب بر خوشگله (۱۳۴۸)

خوشگل خوشگلا (۱۳۴۴)

شوفر خوشگله (۱۳۵۰)

شمسی پهلوان (۱۳۴۵)

بابا خالدار (۱۳۵۴)

این دست کجه (۱۳۵۳)

گذر اکبر (۱۳۵۱)

میرم بابا بخرم (۱۳۵۳)

شوخی نکن دلخور می شم (۱۳۴۵)

شوهرجونم عاشق شده (۱۳۵۵)

شوهر پاستوریزه (۱۳۵۰)

اشک رقاصه (۱۳۵۶) 

مادرجونم عاشق شده (۱۳۵۵) 

مصطفی لُره (۱۳۵۲) 

عزیز قرقی (۱۳۵۰) 

فقط آقامهدی می تونه (۱۳۵۶) 

...

اینها اسامی چندتا از فیلمهای ایرانی ست که قبل از انقلاب ساخته و اکران شده اند که به"فیلمفارسی"مشهور شده اند . . .

سینمایی که قبل از انقلاب طرفداران فراوانی داشت و به شکلی چرخ سینما و سینماگرها با همین گونه فیلم می چرخید . . .

که خیلی هاشان داستان هایی شبیه هم دارند... که بیشتر آنها با پایان شیرین به پایان می رسند...

به نظرم کانون باید یه نگاه به مقوله فیلمفارسی و فیلم های سینمای قبل از انقلاب ایران داشته باشه...جای بحث زیادی داره . . .

اگه بخواهیم تک بعدی به این قضیه نگاه کنیم ساده به نظر میاد . . .اما واقعا جای ساعت ها بحث و تبادل نظر داره . . .که امیدوارم فرصت بشه توی کانون راجع به این قضیه وقت در نظر بگیریم...

بعنوان حُسن ختام یک نمونه از خلاصه داستان فیلمهای آنزمان را برای شما نقل می کنم

شیر تو شیر(1351)

کبری (فخری خوروش)، که پس از دوبار ازدواج ناکام به خانه ی برادرش بازگشته، به عقد رجبعلی صفری (پرویز کاردان) درمی آید. کبری همان شب اول ازدواج رجبعلی را از خانه می راند و رجبعلی به شهر دیگری می گریزد و در مؤسسه ای مشغول کار می شود. همسر (نادره) رئیس مؤسسه (علی محزون) دختر خواهرش میترا (فرشته جنابی) را به عقد رجبعلی درمی آورد. ازدواج رجبعلی با میترا، که از شوهر سابقش دو بچه دارد، دیری نمی پاید. رجبعلی به خانه ای کرایه ای نقل مکان می کند که در آن دختری به نام زلیخا با برادرش داش احمد (یدالله شیراندامی)، که جاهل محل است، زندگی می کنند. رجبعلی با زلیخا که قبلاً شوهر دیگری داشته است پاس سفره ی عقد می نشیند. وقتی زن های رجبعلی از وجود هم با خبر می شوند به جان رجبعلی می افتند. او در حال فرار وارد خانه ای می شود که دختری دم بخت دارد، و با وارد شدن رجبعلی برادرش را خبر می کند که برای دخترش خواستگار آمده است...

(در ضمن عید فطر هم مبارک!)