کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

تلویزیون دیدم . . .

به جز مسابقه های ورزشی مثل فوتبال و بسکتبال و والیبال دقیقا نمی دونم چند سال از اینکه پای یه برنامه ک از تلویزیون پخش شده باشه نشسته باشم . . . اما مطمئنا خیلی سال گذشته . . .

اما دیروز ک عجیب هم بی حال و کسل بودم با شنیدن یه صدای آشنا از تلویزیون از اتاقم به طرف تلویزیون جهیدم

 . . .

 

 

 

تلویزیون داشت فیلم "زیر بامهای شهر" رو پخش می کرد

بسیار بسیار فیلم خاطره انگیزی برای من بود . . .


تصویرهایی که "طهران نازنین (البته نه چندان قدیم) همین بیست بیست و پنج سال پیش رو نشون می داد . . .

همون تهرانی که تهرونی ها خیلی ازش خاطره ب یادگار دارن و من هم همین شکل خاطرات رو از زادگاهم تو کودکی خیلی خاطره دارم . . . تصویرهایی مثل همون چیزایی که تو سریال "باز مدرسه م دیر شد" دیدیم...یه بار تو کانون اتفاقا بین من و خانم طلاکوب و محمدنژاد زمانی که یه قسمت از سریال"باز مدرسه م دیر شد رو توی لپ تاپ گداشتم بحثش شد . . .

تهران خلوت،نسبت به الان خالی از دود و دم و ترافیک سنگین و برج های آنچنانی و ساختمان های قوطی کبریتی و مغازه های لوکس بی معنی . . . و تا دلتون بخواد فضای کوچه باغی،درختای سایه انداخته روی سنگفرش کوچه ها( که نمونه ش رو توی خیابون تجریش به سمت دربند می بینیم امروز) ماشین هایی که از ژیان و فولکس توشون دیده می شه و دیگه از بی ام و 518  و پژو 404 (که ما توی قم بهش بخاطر اینکه بیشتر روحانیون از این مدل داشتند"پژو آخوندی میگفتیم) فراتر نرفتند . . .

مردمی که در عین سادگی آراستگی داشتند . . .

پارگی لباس بخاطر کار سنگین و نون حلال بود . . . 

رژ لب و ماتیک آنچنانی و موی قارچی و خط ریش فلان و بهمانی وجود نداشت . . .

لباس های گل و گشاد مــــــــــــــــــــــــــردها،مانتوهای اِپُل دار زنـــــــــــــــــــــــــها

و سادگی و سادگی و بازهم سادگی

. . .


اما فیلم . . .

فیلم هم دقیقا مثل همون فضا ساده ست

کارگردانی بسیار قشنگ و حساب شده ای داره که من واقعا اون رو لمس کردم که بخش عمده ای از اون بخاطر فیلمنامه ی عالی مشترکی ست ک اصغر هاشمی کارگردان و فریدون جیرانی فیلمنامه نویس آنرا نوشته اند . . .

جالبه ک همایون اسعدیان "طلا و مس و راه بی پایان" تو این فیلم دستیار کارگردان هست

بازی های خوب و روان و ساده ایرج طهماسب،رضا بنفشه خواه،مرحوم اسمعیل داورفر،عاطفه رضوی...بازی دیدنی و درخشان علیرضا خمسه و گوهر خیراندیش و به شدت عالی و بی نقص جمشید اسمعیل خانی مرحوم که من رو کلی ذوق مرگ کرد . . .صدحیف که خیلی زود این مهره عالی سینما از دست رفت . . . 


ریتم خوب تدوین که کاملا زمان فیلم رو توی خودش حل کرده . . . صحنه ی اضافی،آب بستن و زمان مُرده اصلا تو فیلم حس نمی شه . . .


فیلمبرداری خوب اصغر رفیعی جم که خیلی وقته خبری ازشون نیست

و دستیاران فیلمبردارانی که در آن سالها دستیاری بیش نبودند و امروز هرکدام اسمی برای خودشان دست و پا کرده اند

(قابل توجه بچه های کارگاه تصویربرداری)

رضا شیخی(مدیر فیلمبرداری "مرهم" علیرضا داوودنژاد)

امیر کریمی(مدیر فیلمبرداری "در چشم باد" مسعود جعفری جوزانی)

حسن کریمی(برنده ی سیمرغ بهترین فیلمبرداری فیلم فجر برای "به رنگ ارغوان" ابراهیم حاتمی کیا)

در گروه صدابرداری هم همین مصداق وجود دارد که افرادی مانند جهانگیر میرشکاری و حسن زاهدی که امروز اولین گزینه های لیست حرفه  ایها هستند آنروزها یک "بوم من" ساده بودند . . .


و حضور فردی چون"ساموئل خاچیکیان" بعنوان سازنده آنونس فیلم

...


"زیر بامهای شهر" قصه ی برپا شدن و فرو ریختن و عوض شدن چند زندگی به شکل موازی کنار هم است

اسد دادوند که دنبال برپا کردن خانه ای برای زندگی مشترک با همسرش شکوه است . . .

غلامعلی گلدوست و خانواده اش که برای فرار از عقب گرد پانزده ساله به روستا مجبورند با قایم موشک بازی از حقیقت فرار کنند . . .

و خانم تاجبخش که بعد از فوت همسرش و به جا گذاشتن بدهی های کلان الان مجبور است در تنها باقیمانده سرمایه زندگی اش یعنی طبقه ی بالای خانه ی دوطبقه اش در پایین شهر که سقفش طبله کرده و آشپزخانه اش سوسک داره زندگی کند . . .

...


آری

روزگاری سینما فقط دختر و پسر و دوستی و ازدواج و طلاق و امثال اینها نبود...

و روزگاری سینمایی داشتیم که

ستاره های سینمای ما 

با تکه پراندن و دلبری و لَوَندی و قیافه ی چَپَندرقیچی محبوب و معروف نمی شدند . . .

روزگاری بوی صمیمیت رو می شد توی فیلم ها حس کرد . . .


نظرات 7 + ارسال نظر
شکور دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 14:03

بابا حاج میتی...

سبا حق طلب دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 16:07

قشنگ بود خیلییییییی
منم یه تیکه هاییشش رو دیروز دید.چقدر بازیگرای خوبمون جوون بودند و چقدر شخصیته ها اشنا و صمیمی.

سارا حنانی دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 22:25

منم اینو دیدم
همینجوری داشتم شبکه ها رو بالا پایین میکردم ک دیدم این فیلم دآره پخش میشه و همه بازیگراش آشنا هستن
به هوای اینکه ببینم قیافه بازیگرا چقدر عوض شده شبکه رو عوض نکردم ولی موضوع فیلم و بازی مرحوم اسماعیل خانی انقدر خوب بود که تا آخرش رو دیدم
گرچه موضوع فیلم خیلی ساده بود ولی جذبم کرد

توفیقی سه‌شنبه 1 مرداد 1392 ساعت 03:31

تلویزیون روشن بود،اول صداشو شنیدم، بعد پاش نشستم
افطاری هم دعوت بودیم و من بیخیال فیلم میدیدم!
اتفاقا داشتم فکر میکردم چطور شده وقتی فیلمای قدیمی میبینم، انقد برام جالبه؟! این دنبال بازی ها چی داره که هنوزم بهش میخندم؟

حتی سینمای کودک. واقعا چه فیلمای نابی که دوره اش تموم شد و برنگشت...

آخرش چی شد؟ ما برق نداشتیم!

سارا حنانی سه‌شنبه 1 مرداد 1392 ساعت 19:46

فاطمه آخرش (من اسم شخصیت ها یادم نیس، با اسم بازیگرا میگم) اسماعیل خانی به آقای مجری() گفت که خیر اندیش میخواد از تو سو استفاده کنه من رو بلند کنی از جام وگرنه این خونه دو طبقه است!تو چرا نمیای بالاش بشینی؟
آقای مجری هم گفت خود خیراندیش میخواد بیاد بشینه
بعد دوتایی فهمیدن که این که اینقدر وضعش خوبه نیازی نداره بیاد توی اون خونه پایین شهر بشینه
خلاصه اسماعیل خانی رفت به خیراندیش این پیشنهاد رو بده که دید داره تمام زندگیش رو میفروشه تا بتونه بدهی های شوهرش رو بده و میفهمه وضع زندگی خیراندیش هم خرابه
بعد برمیگرده ولی به آقای مجری چیزی نمیگه که چی دیده
روز عروسی آقای مجری ، خمسه میاد یه کلید به آقای مجری میده میگه اسماعیل خانی خونه رو خالی کرده بیا این هم کلید
آقای مجری هم اونقدر تعجب میکنه و خلاصه عروس و دوماد هم مراسم رو ول میکنن و با همون لباسای عروسی میرن دنبال خانواده اسماعیل خانی و میفهمن رفته ترمینال که برگرده شهرشون و میرن ترمینال دنبالشون اما پیداشون نمیکنن و فیلم تموم میشه

تازه یادم افتاد که دیدمش :)

جهان

توفیقی چهارشنبه 2 مرداد 1392 ساعت 14:00

خیلی ممنون سارا
فک نمیکردم کسی جواب بده.

سارا حنانی چهارشنبه 2 مرداد 1392 ساعت 21:24

قابلی هم نداشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد