کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

انتقال تجربه/نظر من درمورد فیلم و پروژه اکران دربند

فیلم:

برای بار اول که این فیلم رو رو پرده ی ابوریحان دیدم، باید بگم که یکی از عجیب ترین تجربه هام تو دیدن فیلم بود


حس می کردم که بازم یه تیکه از زندگی خودم رو می بینم

خیلی دپرس شده بودم، از بس که می دیدم کثافت کاری هایی که همش تو ذهنم بود، حقیقت داشته و باور نکردنشون، از روی همون استیصالی بود که نازنین بهش مبتلا بود

من هم مثل نازنین تو زندگیم، از روی دل رحمی، گند زدم به عقلم

این کنار گذاشتن منطق در مقابل احساس نوع دوستی و هر احساس دیگه، همون ایرادی بود که خیلی از منتقد ها به اون تیکه از فیلم گرفتن

همون لحظه ای که نازنین، سحر رو بعد از دعوا نه تنها می بخشه بلکه تو دردسر سحر، براش حتی سفته هم میذاره

کسی نمیتونه این موقعیت رو منطقی بدونه و ایراد فیلم ندونه، مگر اینکه خودش این جور مرام گذاشتن رو تجربه کرده باشه

اینکه دیروز از یه عوضی، نامردی ببینی و فردا با اصرارش ببخشیش و پس فرداش بازم نارو بخوری... از نگاه من که اصلا چیز عجیبی نیست.

حکایت، حکایت تجربه است

این فیلم بدون تجربه ی شخصی، خیلی مشکل داره

ولی با تجربه ی شخصی نامردی ای که  من ملقبش می کنم به نامردی از جنس تهرانی، اغلب ایراد ها، ایراد نبود، بلکه باس تجربه بشه.

حقیقتش، داستان فیلم، به نظرم، اول داستان توصیف رفاقت ها و نامردی ها و کثیفی های تهرانه... البت منظورم تموم تهرانی ها نیست بلکه جنس رفتارهای نامردانه ای که داره تو تهران اونقد باب میشه که حتی خود افرادی که دارن به این اعمال دست میزنن هم باورشون نمیشه چقد آدمای کثیفی هستن

دروغ های سحر، بی مرامی عجیب و غریب بهرنگ، رفتارهای عجیب مهرانفر، پاتوق های یه عده جوون که وقتی اولش میبینی به یاد رفاقت های محبوب کیمیایی می افتی ولی بعدش که یه روز از تعامل نازنین شهرستانی میگذره، می بینی که دیگه تهرون، تهرون کیمیایی نیست... تهرون شده تهرون یه عده جوون که هر روز دارن یه سازی می زنن... و این سازها در تعارض کامل با لفظ و عمل قبلیشونه...(به یاد بیارید فیلم تصادف رو)

من که با دیدن فیلم دلم گرفت

فیلم خیلی حقیقت داشت

خیلی نامردی زیاد شده تو این تهرون

فکرش رو نمیکردم که یکی در این حد به این نتیجه رسیده باشه (یعنی کارگردان). اونقد که همچین فیلم درستی در توصیفش بسازه

دیگه رفاقت ها، رفاقت نیست... دوستی ها، دوستی نیست... قول ها، قول نیست... راست ها، راست نیست... همه چیز باد هواست... دیگه هیچ لفظی قابل اعتماد نیست...

آدمای باحالی مثل بهرنگ، از کثیف ترین آدمای تهرانن... مخصوصا که شغلش هم بنگاهی بود... یکی از کثیف ترین شغل ها... شغلی که با کلک عجین شده... با دروغ و دلالی های حروم...

این آدم باحال، وقتی اولین بار نازنین رو می بینه، چقد باحال به نظر میاد... ولی بعدش وقتی می فهمی که داستان بهرنگ و سحر و بقیه ی اون جوون ها، صرفا یه سری قرارداد های نانوشته برای لذت بردنه، باس مثل نازنین بشینی و گریه کنی... از دست این شهر... آدمایی که از بس خواستن اروپایی بشن، از آدم بودن هم خارج شدن... البت همه ی تهرونی ها رو نمیگم.

من فیلم رو حس کردم.

هرچند ایراد های خنده داری هم داشت... بزرگترین ایرادش این بود که وقتی نازنین دید بهرنگ و مهران فر، به رفیقشون هیچ اهمیتی نمی دن، رفت سفته ها رو امضا کرد... اگه بدون اینکه ببینم دوستای سحر توجهی بهش نکردن، این کارو میکرد، بازم از نظر من عجیب نبود... ولی با وجود اون رفتارها، دیگه کارش حماقت بود... و به شخصیت پردازی نازنین نمیخورد.

....

 

به شخصه معتقدم این فیلم، مناسب ترین فیلمی بوده که کانون فیلم از روز تاسیسش تا به امروز برای دانشگاه پخش کرده

هم اولین اکران

هم با حضور عوامل

هم موضوعی مربوط به دانشگاه...

و گریزهایی به خوابگاه

دقت در دغدغه ها و روابط و صحبت های معمولی دانشجوها و خوابگاهی ها

فیلم به نظرم هم از نظر هنری خیلی پدیده ی سهل ممتنعی بود(طوری که خیلی از دوستان حس کردن اصلا چیز خاصی نیست ولی به نظر من خیلی ساخت همچین فیلمی سخته) و هم از نظر ارتباط شدیدش با سن تالار ابوریحان دانشگاه شهید بهشتی... یعنی اونقد به زندگی تماشاچی های فیلم در ابوریحان مربوط بود که کسی از دیدن فیلم تعجب نکرد! به نظرم خیلی ها نفهمیدن دارن فیلم می بینن و خود من گهگاه حس کردم که دارم قسمتی از زندگی یکی رفقای دانشگاهیم رو که هر از چند گاهی تو دانشگاه می بینمش، از زبون خودش می شنوم...

این اکران و خود فیلم ویژگی های مفصلی داشت

....

 

مراسم:

1- اولین چیزی که واقعا برام عجیب بود، مدیریت امیر بود. نمیدونم شاید توقعم بالا رفته بود ولی به نظرم اگه امیر حتی نصف امیر تنها دو بار می بود، جلسه خیلی بهتر پیش می رفت

به نظر من میشه کاری کرد که سن به ساز کارگردان نرقصه... اصلا به نظرم زیاد به به تبحر نیاز نداره

سکوت های طولانی

استیصال حاضرین روی سن

عدم نتیجه گیری

عدم رفع خطرات سوتفاهم برانگیز

وابستگی همه جانبه ی بحث ها به میل و اراده ی شهبازی

کلاً سن، شده بود محل اراده ی کارگردان

نباید این اتفاق می افتاد

از فرامرزی توقع نداشتم که کاری بکنه و او هم نتونست... ولی از امیر توقع خیلی خیلی بیشتری داشتم

این حرفا رو صرفاً برای این می نویسم که امیر بدونه از نگاه این عضو(عباس شکوری)، اونقد توانایی داره که نمی تونه با استدلالاتی مثل اینکه «اگه از فیلم نقد میکردم ، کارگردان بدش می اومد» بتونه ایرادات روی سن رو توجیه کنه

به نظر من نه تنها امیر، بلکه چند عضو دیگه ی کانون هستن که روی سن بتونن نه تنها به شهبازی بلکه حتی به بزرگتر از شهبازی اثبات کنن که اینجا، سن تالار بچه های شهید بهشتیه... در عین حال هم از دلخوری اونها جلوگیری کنن... به نظرم انتقاد و ایراد شهبازی به نوع تشویقی که از فیلم و نقد شد، نقطه ای بود که میشد به راحتی نقد رو بهش برگردوند و جلسه رو با اقتدار تمام کرد. یعنی اگه در تمام طول نقد هم اگه نتونسته بودید کاری خلاف میل شهبازی انجام بدید، دیگه اون نقطه، جایی بود که شهبازی خودش موقعیت رو برای کم کردن اقتدارش فراهم کرد. این اتفاق سر یه حبه قند هم رخ داد ولی بیرون سن. کلا ما همیشه باید آماده ی دفاع از حیثیت خودمون هم باشیم. متاسفانه سر کنعان هم پوریا بی احترامی ای به دانشجوهای دانشگاه شهید بهشتی کرد و بی پاسخ موند.

 

 

2- درمورد مدیریت فرامرزی...

همونطور که قبل از این هم گفته بودم، جریانات تا پیش از مراسم بسیار زیبا اداره شد

آرامش و طمانینه ی فرامرزی برای وقوع این پروژه برای کانون باید ماندگار بشه... ایده ی بلیط فروشی در یک هفته، یک امر واجب بود نه مستحب... از دوستانی که نسبت به این شیوه انتقاد می کنن بسیار تعجب می کنم.

اشکال روز پیش از اکران هم یکی از اتفاقات غیرقابل پیش بینی و نادر بود که واقعا از این به بعد باید برای پروژه های دیگه بهش استناد بشه

درمورد روز جلسه باس بگم که ممد برای اولین بار (تا جایی که من یادمه) تونست تصمیم هایی در لحظه بگیره که نمیشه درمورد درست یا غلط بودنش قضاوت خاصی کرد... مهم اینه که جواد شالیکار چنان معرکه عمل کرده بود که مشکلات روز اکران خیلی کم بود

تصمیم بر اکران ساعت 2 انجام شد ولی بدقولی تالار در باز کردن درها سر ساعت یک باعث شد که ورود دانشجو ها با تاخیر انجام بشه تا اینکه مجبور به تصمیم فورس ماژور شدیم و نوع خاص بلیط فروشی مون رو کنار گذاشتیم

هماهنگی با دانشگاه علم و صنعت، یکی از جدید ترین و معرکه ترین کارها بود که با موفقیت انجام شد. یادتون باشه که این قضیه از جشنواره رویش شروع شد و به این نقطه رسید. این یعنی نگاه سیستماتیک و طولانی مدت... برنامه ای که از اتحاد یکی دو برنامه ی دیگه ایجاد شده.

مدیریت ممد روی سن بد بود... یعنی اصلا مدیر نبود... کاری هم ازش بر نمی اومد... امیدوار بودم که امیر کاری بکنه که او هم نتونست

 

 

3- ورود دانشجوها...

از این به بعد باید توجه کنیم که اگه میخوایم از روش استفاده شده در دربند استفاده کنیم، باید در های ورودی بیشتری رو در نظر بگیریم و از قبل به غیرمنطقی و سوسول بودن بعضی از مدیران محترم تالار ابوریحان توجه بیشتری کنیم

 

4- بچه های کانون...

بسیار خوب و همدل و آفرین به همه

 

5- صوت و تصویر...

افتضاح

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چکار میشه کرد؟؟؟؟؟؟؟؟

به نظرم باید برخورد کرد... باید با آقای صالحی زاده صحبت کرد... باید با پرهیزکار بشینیم صحبت کنیم و ببینیم چرا باید این اتفاق سر این اکران بیفته و برای اکران های بعد از قبل به فکر راه چاره باشیم... به نظر میرسه که فراموش کرده ایم که ما نسبت به این اتفاق طلبکاریم... به نظرم باید بریم فریاد بزنیم... دانشگاه برای این اکران به تالار پول پرداخت کرده ولی سرویس مناسب دریافت نکرده.

 

6- مهمان ها در کانون...

معتقدم دوستان حواسشون نیست که باید در مقابل مهمون هایی که نمیخوان راحت باشن، رویه ی متفاوتی در پیش بگیریم...

من راستش از صحبت هایی که تو اتاق کانون رد و بدل شد راضی نیستم

بعضی وقت ها ما مهمون هایی داریم که با ما می جوشن، پس خیالی نیست... ولی اگه مهمون ها میخوان کلاس بذارن و خودشون رو از ما نمیدونن، به نظرم ما هم باید یا شوخی های خاصی بکنیم و یا به سبک خودشون کلاس کار خودمون رو حفظ کنیم. معتقدم سر این قضیه، دبیر جدیدمون هم باس تجربه اندوزی کنه.

یادمون باشه، ما کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی هستیم، ما دانشجوهای یکی از مهمترین دانشگاه های کشوریم. ما با عرق ریختن و کلی مکافات میتونیم این کارا رو انجام بدیم. ما کارمون حرف نداره... اونا فقط یه سری بازیگرن! همین... احترام مهمون بر ما واجب، ولی کسی بخواد کلاس بی خود بذاره، کلاس واقعی رو نشونشون می دیم... پیشنهادم اینه که دوستان در این موقعیت ها که مهمون نمیخواد باهامون بجوشه، کمی اجازه بدن بزرگتر ها صحبت کنن (منظورم خودم نیستم هرچند اصلا هم خودم رو استثنا نمی کنم). بعضی از دوستان از نگاه من صحبت هایی کردن و شوخی هایی انجام دادن که به نظرم کلاس کارمون رو پایین آورد...

ما بهترین گروه مستقل کشوریم! و دوست داریم که بازیگرها هم با ما باشن... ولی اگه نمیخوان، خوب ما رو از دست میدن. همین.

 

 

7- تشکر های ویژه:

اول از همه، محمد فرامرزی راد که با این کارش، دبیریش رو تمام کرد. امیدوارم که پاینده باشه.

دوم، قطعا از جواد شالیکار، که ترکاند... آفرین... با اینکه به قول خودش سر ارادت به ممد فرامرزی اومد کمک، ولی حضورش تو هر کار کانون، پشت آدم رو گرم می کنه. ای کاش جواد همیشه تو کانون بود.

سوم، از تهیه کننده و کارگردان که مساعدت های زیادی کردن و در جریانم

بقیه بچه ها دیگه کمک هاشون، هرچقد هم زیاد بوده باشه، من تشکر ویژه نمیکنم تا این تشکر های ویژه مزه اشون رو از دست ندن. وگرنه چند تا دیگه از بچه ها واقعا خیلی خیلی خوب بودن.

 

در آخر امیدوارم انرژی ذخیره شده تو مدیریت امیر حیدری، در اکران های بعدی و در اجرای دبیریش بروز کنه... برخلاف خودش و خیلی از بچه های کانون، من معتقدم این اکران یکی از بدترین جلسه های نقد های پس از اکران رو داشت. بحثم هم نقد نیست بلکه مدیریت سنه. دوستانی که مخالفن به نظرم اکران های پیشین رو تجربه نکرده ان. ولی همچنان با آوردن منتقد مخالفم و حتی همین وضعیت رو به بودن منتقد بیرونی ترجیح می دم. منتقد بیرونی ماهیت ما رو کم رنگ می کنه.

 

شکور

نظرات 7 + ارسال نظر
محمد گلخندان شنبه 4 خرداد 1392 ساعت 10:59

نظرت در مورد فیلم رو صرفا به عنوان یه دید شخصی قبول دارم

بابا گلی(منظورم بابا گلخندانه نه خانم باباگلی)... دستت درست که خاکشیرم نکردی حاجی.
شکور

سبا حق طلب شنبه 4 خرداد 1392 ساعت 11:47

حرف حق حتی اگه باعث شه حیثیت دانشجویان بره باید زده شه.
من به شهبازی کاملا حق می دم.دوستام و خواهرم هم که شاهد رفتار های زشت بعضی از دانشجویان بودن حق رو به شهبازی دادن و از اکران و روند پرسش و پاسخ راضی بودند غیر از اینکه انتقاد داشتند چند بار سوالای تکراری پرسیده شد و جلوش به موقع گرفته نشد.
دانشجویان چند بار تیکه های بدی انداختن و سبک حرف زدن شهبازی انگلیسی حرف زدنشو مسخره کردند.مثل کلمه مندال و ...
درصورتی که اون داشت خیلی کامل دانسته هاشودر اختیار دانشجویان
می زاشت.انتقادشم به جا بود و گفت من از بعضی برخوردها مکدر شدم امروز .تنها ایرادی هم که میشه گرفت بهش ایراد به سوت زدن دانشجویان بود.مثل اینکه نفهمید ما برای شادسازی جو و تشویق این کارو کردیم و قصد تو هین نداشتیم.درواقع ما دانشجویان به شادی نیاز داریم.اما مثل اینکه اختلاف نسل ها و درک تفاوت برخوردی هر نسل با نسل قبلش برای همه اسون نیست.
اما ما دانشجویان به نظرم دچار یک ناراحتی هستیم که حل نشده وشده عقده و باعث میشه زود قضاوت کنیم و گاها نامهربان باشیم.که از این برخوردهای اینچنینی سارا حنانی در اکران تنها دوبار دید و براش پست گذاشت و خود منم تو اکران دربند شاهدش بودم که یکی خیلی تند اعتراض کرد که چرا بیش از ظرفیت بلیط می فروشین که بچه ها رو زمین بشینند که البته با جواب من خلع صلاح شد.
شهبازی خیلی خوب ارتباط برقرار کرد با دانشجویان
نمونش پذیرشش در انتقاد به نحوه برخورد به نازنین
حتی اینکه سوالی رو جواب میداد که سوال کننده حاضر باشه بایسته و در یک گفت و گوی دو طرفه شرکت کنه احترام به شخصیت دانشجو بود.
دانشجو به معنای عام و خاص.
حتی دوستام می گفتن که نازنین بیاتی اونجا که همه دخترا باهم اعتراض کردند وبیاتی گفت بزارین من حرف بزنم ناراحت شده و اخم کرد

والا تیکه ای که شهبازی انتقاد کرد به دانشجوها رو که شنیدم، چیزی که من فهمیدم اساسش همون تشویق ها بود.
چیزهایی که دارید میگید رو من نمیدونم و ندیدم و اگه زیاد بوده، قطعا به اون افراد هم انتقاد وارده ولی چیزی که من تو انتقاد شهبازی پر رنگ دیدم، همون تشویق ها بود که خیلی برام مسخره اومد.
درضمن شیوه ای که شهبازی برای نقد فیلم به سن تحمیل کرد، از نگاه من بسیار باعث رخوت جلسه شد و من باهاش مخالفم... مگر اینکه با مدیریت امیرحیدری می تونست جالب بشه که اصلا همچین اتفاقی نیفتاد.
درمورد بلیط سرپایی و این مسائل هم نفهمیدم چی میگید.
انتقادم به شهبازی با انتقادم به جلسه ی درون کانون هم یه وقت قاطی نشه. اینا کاملا دو مقوله بودن
شکور

امیر حیدری شنبه 4 خرداد 1392 ساعت 12:16

با چندتا از نقدهات موافقم، مثلن سر حرفی که شهبازی آخر کار زد باید روشنش میکردم. البته این رو هم باید بگم خیلی جلوی خودم رو گرفتم که این کار رو نکنم.
به نظرم قطعن میتونست بهتر باشه جلسه ولی با بد بودنش کاملن مخالفم به چند دلیل:
1) صدایی که ما رو سن میشنیدیم سینک نبود و من نصف حرف هایی که تو میکروفن گفته میشد رو نمیشنیدم.
2) اون لحظه به این فکر میکردم که جلسه با دلخوری تموم نشه. اتفاقن خیلی از بچه های خوابگاه میگفتن خیلی خوب مدیریت کردی.
3) قرار بود من مجری باشم و تو یا زین ال قبل از شروع جلسه به من بگید کدومتون میاین رو سن ولی نگفتین و فرامرزی تنها موند. حتی اولی که نشستم بین خودم و بهرنگ یه جا خالی گذاشتم براتون ولی نمیدونستم اعلام کنم کی بیاد بالا.

سبا حق طلب شنبه 4 خرداد 1392 ساعت 12:38

جلسه درون کانون رو من نبودم.
من به طور کلی گفتم که نسل دانشجویان هم ایراد دارند که زود قضاوت می کنند و سریع مسخره و خواستم یه نمونه رفتاری از بعضی دانشجو ها بیارم به طور کلی
به طور کلی از شهبازی راضی بودم اما انتقادم به این بخش هم هست که چرا از نحوه سوال پرسی بچه ها انتقاد داشتند و گفتند انتظار داشتند سوالات بهتر ی پرسیده می شد.
جواب من به ایشون:ما همین هستیم و دسترنج نسل شما . اگر ما سطح پایین سوال می پرسیم همه تقصیرش به ما و نسل ما برنمی گرده .ما را همین جوری بپذیرید و گیر ندهید .ما هم نسل شما را دوست داریم و به ارزشهاتون احترام می زاریم.

جهان شنبه 4 خرداد 1392 ساعت 13:24

اولین بار که پستو خوندم قسمت اولش خیلی ناراحتم کرد، حتی با وجود جمله هایی مثل :
"البت منظورم تموم تهرانی ها نیست"
"البت همه ی تهرونی ها رو نمیگم."
می خواستم جبهه بگیرم....
اما احساس کردم مهم ترین نکته ی این قسمت از پست "تجربه" س!
تجربه نامردی ها، تجربه بد قولی ها، و نارو خوردن از آدمای بد شهرم!

وقتی که پای تجربه توی یه حرفی باز میشه جبهه گرفتن دیگه معنایی نداره!
حداقلش اگر قبول نمیکنی حرف طرفو باید سکوت کنی!
سکوت کنی تا شاید تو هم تجربه کنی و به اون نتیجه برسی!
امیدورام هیچ وقت تجربه نکنم!
همونطور که تا الان خیلی این تجربه رو نداشتم!

پرنیان فلاح شنبه 4 خرداد 1392 ساعت 14:47

راستش در مورد این که جامعه(نه فقط تهرانی ها)داره به سمت بی معرفتی پیش میره موافقم.من خودم از اون دست آدمایی هستم که احساسم به جای عقلم تصمیم میگیره.و در مورد قسمت بعدی به نظرم هر چقدر رفتار بچه ها بد میبود هم نباید شهبازی اینجوری میگفت چون بچه ها از سر شور و ذوق و به اقتضای سنشون عمل کردن و کار بدی هم نکردن.از این که ی سری آدم الکی شاخ بشن خوشم نمیاد.

پرنیان فلاح یکشنبه 5 خرداد 1392 ساعت 09:47

تازه ی چیزی یادم رفت.وقتی تو کانون بودیم نمیدونم حرف چی شد که ی دفه یکی از بچه های خودمون(نمیگم کی بود!)برگشت به بیاتی گفت اینجا به هیچی اهمیت نمیدن همه ی استعدادا از بین میره!
همون لحظه من بهش گفتم اینجوری نگو حالا جلوی اینا ولی گفت اتفاقا اینا چیزایی که باید بگم و من خیلی از حرفش ناراحت شدم(حالا خوبه تام هنکسی،جولیا رابرتزی،کسی نیومده بود وگرنه چی میشد دیگه!!!)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد