کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

شعر سوم

فعالین امروز کتاب صوتی:پرهیزکار 

آقای پرهیزکار کار میکس  و آهنگ گذاری کتاب رو انجام میدن. 

ما دوشنبه ۱۳ تا۱۷ ضبط داریم   برای ۱۰ درصد باقی مانده. 

یک شعر از ۳ تا شعر مونده که نمی دونیم چیکارش کنیم و چه جوری بخونیم آهنگ بزاریم یا نزاریم و فکرهایمان تا کنون به نتیجه ای نرسیده.هر کسی می تونه امشب و فردا  و تا قبل ضبط روش فکر کنه و به مرحله اجرا برسونه به عبارتی مدیر اجرایی این شعر بشه (ویرگول )در صورت جلب رضایت من ، 10000 تومن نا قابل بهش میدم 

 

 تغییر شعر کمی تاقسمتی ابری ایرادی ندارد.

 

قابل توجه دوستانی که ممکنه این شبهه براشون ایجاد بشه که آقای پرهیزکار پس چه کاره اند؟باید بگم که این موضوع در حیطه دخالت شما عزیزان نمی باشد و من در جریان مشکلات ایشون هستم 

 

واما متن شعر:

قصه ما

اینگونه بود شهر ابری ها،شهر خاکی ها

نه سرانجامی،نه پایانی،نه انتهایی

در این بی سرانجام شهرهای بی پایان

بچه ها بزرگ ها پیرها جوان ها

به دنبال قاصدکی هستند تا آن را ببوسند و هوا کنند

زندگی به همین سادگی آغاز می شود

دیگر از هر سوی شهر هر پابرهنه ای با یک بار به هوا پریدن

به سوی ابرها می رود

خوشبختی نزدیک است

گریختن از سختی زیاد دور نیست

خاکی ها خاک را ستایش می کنند و

ابری ها ابررا

فاصله خاکی ها و ابری ها به وسعت آسمان و زمین است

در آنجا با خشت های ابری خانه می سازند و

دراینجا با قالب های سیمانی

در آنجا با آب و باران سخن می گویند و

در اینجا با آهن و چدن

در آنجا باران و برف به آسمان شلیک می کنند و

در اینجا توپ و خمپاره 

قصه گوی پیر می گوید:

در شب های سیاه و تاریک

که مار ها به شکار راسوها می روند و

تمساح ها خیال حمله به آهوان تشنه را دارند،

ابری ها در خانه های خیس و نمور خود در خواب اند و

ژنرال ها در پادگان های آهنی،ستاره ها را می شمارند.

ده هزار،نه هزار،هشت هزار،هفت هزار،

شش هزار،پنج هزار،چهار هزار،سه هزار،

دوهزار،یک هزار،نهصد،هشتصد،

هفتصد،ششصد،پانصد،چهارصد،

سیصد،دویست،صد،نود،هشتاد،

هفتاد،شصت،پنجاه،چهل،سی،

بیست،ده،نه،سه،دو،هیچ،حمله!

در تاریکا تاریک شب بمب افکن ها،

هواپیماها،موشک ها،خمپاره ها،

به سوی ابرها،خانه های ابری،آدم های ابری یورش می برند.

این آخرین جنگ نیست،این چندمین است.

موشک ها ،بمب ها،خمپاره ها،گلوله ها،

از دل ابرها ،ابری ها،خانه های ابری عبور می کنند.

مانند آنکه سنگی از دل باد گذر کند

خفاشی از میان روشنایی بگذرد

کوسه ای موج های دریا را بشکافد

فحشی از پرده ای عبور کند

باد نمی ایستد،

روشنایی تاریک نمی شود،

دریا،دریا می ماند،

پرده در باد می رقصد،

موشک ها در بادی که ابرها را می برد گم می شوند.

بمب ها در روشنایی آذرخش ها محو می شوند.

خمپاره ها در دریای آسمان ناپدید می شوند.

گلوله ها در آنسوی پرده ها سرنگون می شوند.

ابری ها خواب هستند.

بمب افکن ها،هواپیماها در آسمان تیره شب غرش می کنند

و این نخستین جنگی است که هیچ کشته و زخمی و

مجروحی ندارد.

هر صبح که ابری ها بیدار می شوند،

به آدم هایی که تازه پیش آنها آمده اند و

از خاکی ها خبر های بسیار آورده اند، سلام می دهند.

خبرها بیهوده نیستند:

گلوله ها هزاران هزاربر هر جای زمین افتاده اند

بمب ها گودال های بزرگ ساخته اند

بر بالای موشک ها کلاغ ها قارقار می کنند

هواپیماها در بیابان های دور علف می خورند

روزگار می گذرد،

ابری ها در خانه های ابری خود زندگی می کنند و

خاکی ها در خانه های خود نفس می کشند

و سفر هر روز پابرهنه ها به سوی ابری ها بیش تر و بیش تر می شود،

مانند قاصدک هایی که به آسمان می روند.

شاید روزی همه خاکی ها خاک را رها کنند و ابری شوند

نمی دانم،نمی دانم...

بالا رفتم ابر بود،

پایین آمدم خاک بود،

قصه ما همین بود!

نظرات 5 + ارسال نظر
yasamin شنبه 14 اردیبهشت 1392 ساعت 20:47

من موقعی که کتابو خوندم دوتا مشکل داشتم با شعراش:
1.من هیچ ریتم , وزن و قاعده ای تو شعرش حس نمی کنم
2.طولانی بودنشون
هر دو این موارد باعث ایجاد مشکل واسه ملودی سازی شعر میشه من خودم هرکاری کردم یه کم درکش کنم واسه پیشنهاد یه فضای ساده نشد
حالا یه امتحان بکن ببینین اجرای روحوضی_ضربی خوانی_ ش( مثه کارای مرتضی احمدی با تنبک و روایت گونه)جواب می ده؟
فک می کنم چون خیلی قالب مشخصی نداره تنها راه چاره باشه

yasamin شنبه 14 اردیبهشت 1392 ساعت 20:54

راستی خسته نباشی

سبا حق طلب شنبه 14 اردیبهشت 1392 ساعت 22:31

سلامت باشی.آره انگار شعر خارجی رو ترجمه کرده باشن و چنتا از بچه ها فکر کردن نویسندش ایرانی نیس

محمدمهدی رسولی شنبه 14 اردیبهشت 1392 ساعت 23:29

اولا که خسته نباشید
دوما آفرین به خانوم مشعشع بخاطر پیشنهاد خوبشون
ب نظرم با کمی تغییر می شه حالت ضربی خوانی و بحر طویل بهش داد
تیتراژ ابتدایی فیلم"حسن کچل"مرحوم علی حانمی رو اگه بتونید ببینید خیلی خوبه...
احتمالا تو اینترنت باشه...

مهرشاد پرهیزکار یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 ساعت 01:29

با تشکر از خانم حق طلب جا داره بگم بنده که دیگه خالی از ایده شدم نسبت به این شعر و 1 پیشنهاد خوب دارم :
خانم حق طلب اگه شما لطف کنید و 1 صفر دیگه به اون رقم پیشنهادی اضافه کنید بـــــــــــی شــــک در کمتر از 1 ساعت مرحله ی میکس و مسترینگش به پایان میرسه و آهنگ قابل بهره برداری میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد