کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

گلایه خانم رحیمی از ما

اصلا فکر نمی کردم بچه های کانون فیلم اینقدر سرد باشن. بد نیست یه کم روی برخوردتون با غیر کانونیها کار کنین. اینجوری کم امکان داره کسی برای بار دوم پاشو بذاره کانون...
نظرات 12 + ارسال نظر
سارا حنانی دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت 18:39

ایشون این مطلب رو توی دو تا کامنت اشاره کرده بودند و من به نظرم ضروری رسید که به عنوان یه پست بذاریم تا راجع بهش بحث بشه و رفع دلخوری بشه

سارا حنانی دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت 18:44

خانم رحیمی امروز که شما اومدید توی کانون من هم بودم
هرچی فکر میکنم می بینم من یادم نمیاد برخورد بدی انجام داده باشیم
خانم جهانی پور دعوتتون کردند بیاین داخل
و خانم مرادپور بهتون کمک کردند که فیلم های مدنظرتون رو توی آرشیو پیدا کنین...
البته صد در صد بهتون حق میدم که به عنوان یه تازه وارد انتظار برخورد گرمتری رو داشتین و متاسفانه اون ساعتی که تشریف آورده بودید یکی از ساعتای "گرم" کانون نبود
البته، من فقط از این کامتتون استنباط میکنم شما تازه وارد هستین، چون دیدم خانم جهانی پور اسمتون رو میدونستند حدس زدم قبلا هم اومده باشین کانون
خلاصه که اگه مشخصا رفتار خاصی شما رو اذیت کرده با ما درمیون بذاریدش
و اینکه مطمئنم ما هیچ کدوم عمدی در این زمینه نداشتیم و قصدمون بی توجهی به شما نبوده
شاید شما رو اینقدر از خودمون دونستیم تو اون لحظه، که اصلا فکر نکردیم لازم باشه رفتار متفاوتی باهاتون در پیش بگیریم
...

راد دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت 20:15

خانم رحیمی!
میشه بگین چی شده که اینجوری شده؟
برای من عجیبه که همچین چیزی رو بشنوم.
لطفا دوستانی هم که تو اون جمع بودن نظر بدن/

جهان دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت 20:21

فک میکنم ایده ی بدی نباشه اگه روی کاغذ ، بزرگ این جمله رو خطاب به دوستانی که تازه وارد فضای کانون میشن بنویسیم(مخصوصا دوستانی که چشمای تیزبینی دارن و از دور نوشته ی روی کاغذی که به کمد چسبیده رو راحت میخونن):

"سلام
لطفا با لبخند وارد شوید..."

سلیمه رحیمی دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت 20:32

نه، من تا حالا نیومدم کانون. از طریق وبلاگ در جریان کارهاتون هستم. فرق بین پروژه ی کانونی و پروژه ی بزرگ کانونی رو هم فکر کنم بدونم!

این مطلبو لازم دونستم بهتون بگم چون فکر می کنم ممکنه یه روزی به ضرر کانون بشه.
ببینین دوستان! من خودم قبلا دبیر انجمن بودم. می دونم که چقدر ارتباط با بقیه مهمه و می دونم خوبه یه سری سیاست های کلی (سیاست های خارجی ) در این زمینه داشته باشیم.
به هر حال من هم متوجه شدم که خانم سبا داشت تست صدا می گرفت و احتمالا بقیه هم یه جورایی کار داشتن. به هر حال.
قصدم کمک بود نه گلایه.

خانم هزار جور راه بهتر برای رسوندن این منظرتون بود.
الان یه ملتی رو به فکر فرو بردین که چی شده آیا.
خب از اول میگفتین چرا کسی به فلان کار کمک نمیکنه.
ترسیدیم به مولا!
راد

جهان دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت 22:18

به خانوم رحیمی:

چه خوب که می دونستید کاش می گفتید تا ما هم متوجه می شدیم.
و البته، مطمئنید گلایه اونم به شکل ناجور نبوده؟

سلیمه رحیمی سه‌شنبه 15 اسفند 1391 ساعت 00:19

اوه! چقدر بزرگش کردین بچه ها.
بی خیال بابا
به آقای جهان: شما هم گوش های تیزی دارین و هم هوشتون خوبه.
ایده ی خوبیه. خواسته یا ناخواسته رو آدم تاثیر میذاره. موافقم!!!
ژئوموروفولوژی؟ خاک، نمک و این چیزا؟
نمی دونم. شاید انتظار داشتم واسم فرش قرمز پهن کنین . خب قبول دارم که یه ذره دلخور شدم ولی...شاید اینجا بد نوشتم.
حالا!

جهان سه‌شنبه 15 اسفند 1391 ساعت 12:08

به خانم رحیمی عزیز:
در راستای صمیمیت ، با اجازتون ، سلیمه جون
دفعه ی بعد که بیای کانون خودم یه تنه بغلت میکنم و گرم تر از اونچه که فک کنی باهات برخورد خواهد شد.
در راستای اینکه سوء تفاهم پیش نیاد باید عرض کنم که من خانوم هستم نه آقا (همون خانوم چادری که تو کانون دیدی)

شکور سه‌شنبه 15 اسفند 1391 ساعت 17:11

باید با تازه وارد ها با روی گشاده برخورد کرد...
و همین روی گشاده کلی عضو رو نه اینکه عضو کرده باشه بلکه اجازه ی امتحان کردن کانون رو بهشون داده...
به هر حال من نمیدونم دقیقا چه اتفاقی افتاده ولی مشتاقم بفهمم...
و البت که درمورد تازه وارد ها همیشه دوست دارم رفتاری رخ بده که بمونن، امتحان کنن، لذت ببرن.. و نرن
...
شکور

مرادپور سه‌شنبه 15 اسفند 1391 ساعت 17:39

چه خوب که توجیهمون کردین!!! دیگه نیازی به توضیح نیست!!!

توفیقی سه‌شنبه 15 اسفند 1391 ساعت 18:33

وااااااااااااااااااای!
چه تفاوتی!
آدم که اولین بار متنو میخونه فک میکنه کسی پا به کانون گذاشته و عصبانی برگشته
اما بعد خوندن نظرا و خوانش دوباره متن،محتوا 180 درجه عوض میشه!
خیلی جالب بود!

سبا حق طلب چهارشنبه 16 اسفند 1391 ساعت 17:44

ما اصلا شلوغ نکردیم.فقط نگران شدیم که نکنه حرف شما درست بوده باشه.خود من که مشغول تست گرفتن بودم و به قول شما مشغول با شما سلام و خدافظی کردم و حواسم بود که خوب رفتار کنم.بقیه دیگه بماند ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد