کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

فربد و حس ِبی‌نهایتِ تحویل‌گرفته‌شدن و حساب‌شدنش؛ فربد و رنجش‌اش

   

می‌خواستم، با هر چه در توان و وجودم هست، و البته، دروغن خالی از ادعا و توقع، از دوستان تشکر کنم که هرکاری تونستن کردن، هر کاری؛ که من از جلسه‌ی خداحافظی با سرکار خانوم ِوفاییِ عزیز، محروم نمونم؛ و همین‌طور عذر بخوام، که اصلن موفق نشدن...واقعن عذر می‌خوام. 

 

تنها چیزی که فکر می‌کنم الآن از فکر و احساسم بر می‌یاد، اینه که (بدونِ زبانِ کنایه مسلمن)، ارادتم رو خدمتِ سرکار خانوم ِوفایی ابراز کنم، و بگم که ارزش قائلم برای ایشون، و عذر بخوام که علارغم ِاطلاع‌رسانی، و تلاش ِحیرت‌انگیز ِ"دوستان"، نتونستم حضور به عمل برسونم و ادعام رو ثابت کنم... 

 

باز هم آرزوی موفقیت... 

نظرات 2 + ارسال نظر
الهه وفایی چهارشنبه 21 اردیبهشت 1390 ساعت 00:09

جناب فربد خان فرازنده مهر
از بذل توجه شما واقعا ممنون
هم چنین از نوشته کوتاه و زیباتون در اول اون کتاب با ارزش
جدا جاتون خالی بود و کاشکی شما هم کنار ما بودید
به هر حال که دیدن چهره یک انسان بالغ ذوق مرگ شده رو از دست دادین....
ممنون از پست بسیار بسیار بسیار ارزشمندتون
نصفه شبی خیلی خوشحال شدم
فقط یه نکته و اون هم این که من خدافظی و اینا حالیم نی هم چنان سنگر حفظ می شه فقط کیفیتش عوض می شه
به شدت ارادتمندیم

شکور چهارشنبه 21 اردیبهشت 1390 ساعت 23:49

من به محض اینکه متوجه شدم که تو نبودی ۵ طبقه رفتم بالا و کارت تلفن پیدا کردم بعدش از خوابگاه زدم بیرون و یه تلفن عمومی هم پیدا کردم و بالاخره تونستم ساعت یازده ونیم باهات تماس بگیرم و بگم که با اینکه احساس میکنم اتفاقی که برای عدم حضورت افتاد قابل توجیهه ولی غم انگیز بودن نبودت اونقد ناراحت کنندس که من بدجور احساس گناه میکنم... من رو چه جوری میبخشی؟

شکور مغموم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد