کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

از من ایشان را هزاران یاد باد



زرگر کانون را مثل دسته گل کرده. خدایش نگه داراد.  ناهار را گرفته ام آمده ام کانون قادری وار، ماهی دانشگاه را با یکی شریک شوم.کسی نیست/ در آرشیو تولیدات کانون مستند رسولی را باز کرده ام، صدا نیست. ابزار پخش صدا نیست و باور کنید لب خانی بیانات استاد ملک خیلی سخت است.فصل امتحانات است و یاران هر آنچه در ترم نخوانده اند را گذاشته اند این هفته بخوانند.  کانون بدون اعضای کانون فضای محاکمه کافکا را دارد. آدمیزاد نمیداند چه بکند . طول ترم درس بخوانید دیگر. دلمان گرفت.

پ ن : پاسخ به سوالات روی تخته را مطالعه و  برای پیوستن به تیم تحقیقاتی،اعلام آمادگی کنید. ثواب دارد (به شرط تصویب پروژه- بعد از امتحانات)

نظرات 5 + ارسال نظر
اسدی دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 16:03

مام دلمون کانون میخواد

عبقریان دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 19:48

چه مونولوگ های اندر صفیانه ای گفتی !!!!!!!!!!

قریشی : صفیانه ؟ یه دوره تاریخیه یا یه شهر تو استان ؟
من ندیدم عضو کانون زین نمط
یک غلط بنمودی و آنهم غلط
بیا ببینیمت

فریدا حصاری دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 22:30

سعید چ.ع سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 21:04

سرِ دیدنِ مصطفاعطار بود که بلخره وسوسه شدم به بازکردن وبلاگ، بعد مدتها. خیلی پست‌ها و کامنت‌ها را نخاندم؛ فونت‌های توذوق‌زن، پوسترهای بی‌حال، کامنت‌های پرگهر عبقر، کپی‌پِیستِ مدام با/بی ارجاع به منبع اصلی (حدقل رنگِ پس‌زمینه متن رو سفید کن داری کپی پیست می‌کنی :/ ) ، رای‌گیری تا ابد، عکس‌های اینستاگرامی، هممم، نگاه سرسری کافی بود. امّا این پست، یاد خاطرات؛ و این سوال مهم که آیا من دلم برای کانون تنگ می‌شود؟ شاید برای بحث‌های بی‌پایان با شکور سر ارجحیتِ آریستوکراسی به دموکراسی به زعم بنده، برای چای خوردن‌های پنج به بعد، برای " -کجایی؟ -کانونم"ها، فیلم‌دیدن و نیمچه‌تحلیل‌های جالب (یاد باد گلخندان که آن موقع بهش می‌خندیدیم و الان فکر می‌کنم بیچاره قابل تامل هم کم نبود) پروژه‌های چریکی دقیقه نودی، پوستر و بروشور و بنر زدن برای اکران‌ها، برای دیوار مشاهیر (این ایده را اول در کانون مرحومی تئاتر اجرا کرده بودم، مصطفا پسند کرد، فضا شد) چالشِ هدفمند؛ اما برای خودِ کانون؟ نمی‌دانم.
الغرض، قلم مناسبی داری، و ذهنی حاضرجواب. حیفی برای فیلم‌سازی، در خلقِ ادبی موفق‌تر خاهی بود. و اینکه برادرم، بچسب به زندگیت؛ خربزه درنهایت آب است.

قریشی :السلام علی اهل لا اله الا الله
در باب آب بودن خربزه حق با توست مومن. آب است به حضرت عباس. منتهی شما اینطور نگاه کن که نصفِ تاریخ عاشقی «آب» است. قصه‌هایی عمیق و پراحساس قصۀ نیل و حضرت موسی
قصۀ آن گذشتنِ حسّاس .
"آیا من دلم برای کانون تنگ می‌شود؟ " پرسیدن ندارد که. "دل" است. تنگ میشود.
هفت هشت ماه پیش یک دور ختم وبلاگ گرفته ام اخوی . تقریبا همه پست ها و کامنت ها ی آرشیو را خوانده ام. ندیده مشتاق دیداریم.
پ ن : "(حدقل رنگِ پس‌زمینه متن رو سفید کن داری کپی پیست می‌کنی :/ ) " آقای امامی با شما هستنا :)

عبقریان پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 15:20

کامنت های پر گهر یا گوهر من و خوب اومد چراغ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد