کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

سینما هنوز زنده است!





واقعا چه احساس خوبی است وقتی که از دست فیلمهای رایج سینما خسته شده‌ای و مُدام چیز نویی را جستجو می‌کنی اما نمی‌یابی و به ناگاه، فیلمی که همیشه انگار فکر میکردی حوصله‌ی دیدنش را نداری، توجه‌ات را جلب می‌کند؛ آنرا می‌بینی و در‌عین حال که کارگردانش را آدمی روانی (به معنای واقعی) می‌پنداری اما چنان در دنیایی که همین آقای کارگردان برایت ساخته غرق می‌شوی که حتی دوست داری در آن خفه شوی! حتی اگر جان سالم هم به در ببری، پس لرزه‌های این دنیایِ به‌غایت عجیب و غریب، شما را به این ‌راحتی‌ها ول نمی‌کند. ... و این است تجربه‌ی شخصی من از فیلمِ 2 ساعت و 41 دقیقه‌ایِ گاسپار نوئه یعنی «وارد خلاء شو».
 
پیش از این، برخی فیلمهای کوتاه نوئه را دیده بودم و با سه فیلم نیمه‌بلند و بلندش یعنی کارنه (شروعِ داستانِ قصاب و دخترش و ...)، تنها می‌ایستم (ادامه‌ی داستان قصاب در منجلابِ زندگی و فسادِ پاریس) و بازگشت‌ناپذیر بیشتر او را شناخته بودم. نمی‌توان مُنکر تفکرات ضداخلاقی و سادیستیک او در آثارش بود؛ تفکراتی که در قالب تجاوز جنسی، ذهنیات و نمایش موضوعاتِ اِروتیک آنهم به شکلی صریح، خشونت بی‌حد و حصر و در یک کلام، آنچه عده‌ای از آن یاد می‌کنند، «زیبایی‌شناسی جنسی»، در فیلمهایش نمود پیدا می‌کنند. با این‌حال، «وارد خلاء شو» (که البته در واژه‌ی خلاء ایهام وجود دارد و در فیلم، نام یک کلوب نیز هست) تجربه‌ی است بَس جدید و تازه؛ نه‌تنها به‌عنوان یک بیننده، که حتی مهم‌تر از آن، سینما نیز از بودنِ آن ذوق‌زده شده. به زعم برخی از منتقدین،نوئه با « وارد خلاء شو/ ورود به خلاء »، چیزی نو به سینما افزوده است.

قصد تعریف خط داستانی فیلم را ندارم چون چیز قابل تعریفی نیست؛ برادر و خواهری در شهر توکیو مشغول زندگی هستند. پسر، موادفروش و دختر، استریپ‌تیز است. قصه ساده است. میخواهیم با اتفاقات پیش‌رو و گذشته‌ی این زندگی آشنا شویم اما اینبار تنها از زاویه دید پسر (هم جسمش و هم روحش و هم توام با فیزیک و متافیزیک آنها)؛ یعنی در جاهایی ما در مغز پسر (اُسکار) هستیم (POV) و جاهایی نیز در روح او! ... این فیلم را باید تجربه کرد. فقط همین.
دوربینِ نوئه در این فیلم شاید در تاریخ سینما منحصر به فرد باشد. یک نوع فرمالیسمِ منحصر به فرد که شاید محتوایی تولید نکند، اما به شدت همسویِ ذات و بیانِ اثر است. به بیان دیگر، نوئه در اینجا فرمی جدید اختراع کرده بر اساس قابلیت‌های خودِ مدیوم سینما. اتمسفر فیلم همانند آثار گذشته‌اش، به‌شدت متشنج و دلهره‌آور است. استفاده از رنگ قرمز و همچنین لرزش‌های مداوم تصویر، به سیاق فیلمهای نوئه، شما را در دنیایی سراسر خون و گناه قرار می‌دهد. نوئه با مخاطبش کاری می‌کند که حتی بویِ آنچه را که در فیلم می‌بیند بتواند استشمام کند؛ وقتی در فیلم‌هایش خون می‌بینم، انگار که می‌توان بوی خون را نیز حس کرد.
گر چه مضامین فیلمهای نوئه به هیچ‌وجه اخلاق‌گرا نیست و در مواردی به جنون نیز کشیده می شوند، اما چرا باید تجربیاتِ خلاقانه‌ی یک کارگردان را در قبال مدیومی مثل سینما نادیده گرفت؟ در واقع، جایگاه چنین فیلمسازانی در خط سیرِ سینما در کجا قرار می گیرد؟
Void.jpg
پرویز جاهد در گزارشی از وارد خلاء شو می‌گوید:
« دومین فیلم بلند گاسپار نوئه، فیلمساز آرژانتینی تبار فرانسوی، یک تجربه سینمایی بدیع و منحصر به فرد سینمایی است که درک معمول ومتعارف از مفهوم سینما را تغییر می دهد. روایتی پیچیده و ذهنی از زندگی و مرگ ... . ذهنیت تصویری گاسپار نوئه و کار شگفت انگیز او با دوربین سیال و استفاده خلاقانه او از رنگ، داستان ملودراماتیک روانکاوانه او را از سطح معمول فراتر می برد و کیفیتی غریب به آن می بخشد و تماشاگر را همزمان در لحظات لذت، نشئگی، خماری و مرگ شریک می سازد. »
سیاوش خائف در تحلیل سینمای گاسپار نوئه گفته:
« او در واقع به‌مانند آنتونیونی و هانکه نفس سینما را در اثر سینمایی خود زیر سؤال می‌برد و این کار از طریق به نابودی کشاندن عرف‌های اجتماع و مهمتر، خیانتِ به "تصویر" انجام می‌پذیرد. خیانتی آگاهانه به قواعد معمول و اصولی که از قبل در ذهن مخاطب حک شده‌است. بنابراین طبیعی‌ست که« سودومیکس» و « بازگشت ناپذیر» برای مخاطب آزاردهنده باشند. نکته قابل اهمیت اینکه ساختار فیلم از دل همان درون ‌مایه اولیه می‌آید و در هر فیلم شکلی منحصربه فرد دارد. ... گاسپار نوئه شیفته‌ی ناهنجاری‌هاست. او سؤالات خود در کلوب‌های شبانه مطرح می‌کند.اما تفکر نوئه از جنس سینماست و سینمای او زیبایی شناسی فساد است. »
محمد عبدی در رادیوزمانه در کنکاشی از وارد خلاء شو و نیز فیلم‌های گاسپار نوئه اشاره می‌دارد:
« تجربه شگفت‌انگیز گاسپار نوئه در رفتن به درون انسان و تجربه مرگ، فیلم درخشانی است که از حیث این مضمون و توانایی فیلمساز در پرداخت آن، نظیری در تاریخ سینما ندارد. ... در این راه نوئه ابایی ندارد که از مخاطب عام به کل صرف نظر کند و از طرفی وقعی هم برای مخاطب شبه‌روشنفکر کم‌سواد نمی‌نهد؛ تنها می‌خواهد نگاه متفاوت و متمایز خود را با تماشاگر بسیار خاص قسمت کند. نتیجه‌اش هو شدن فیلم در جشنواره کن بود؛ اما چه باک که فیلم نوئه سال‌ها- شاید دهه‌ها- از زمان خود جلو‌تر است ونمونه‌ای حیرت‌انگیز و مثال‌زدنی‌ است از هماهنگی فرم و محتوا»

در این بین، زاکاری ویگون در مطلبی به ترجمه‌ی کاوه جلالی، شیفتگی خود را به این فیلم، دوچندان بیان کرده و از آن به‌عنوان تجربه‌ای اصیل یاد می‌کند. او در بخشی از مقاله‌ی پربار و موشکافانه‌ی خود در بابِ فیلم می‌گوید:
« گاسپار نوئه ما را مجبور می کند تا در این تجربه حقیقی اما دشوار همراهش شویم و جهان را همان گونه که در ۳۰ دقیقه ابتدایی «ورود به خلأ» نشان مان می دهد، ببینیم. پرده اول فیلم سخت ترین بخش برای دیدن است؛ مثل مار به خود می پیچید، عصبانی هستید و به خاطر حرکات دوربین سردرد گرفته اید. وقتی پس از دیدن فیلم برای نخستین بار به خیابان آمدم و جهان را از نقطه دید (POV) خودم و با چشمان خودم دیدم، همه چیز برایم عجیب بود. نوئه موفق شده بود کار بزرگی انجام دهد و عادت واقعی دیدن دنیا را از چشم من بیندازد. او به امن ترین و طبیعی ترین حس من که دیدن جهان از زاویه دید خودم بود راه پیدا کرده بود. اما کشف قابلیت های پنهان و آشکار دوربین تنها دستاورد فیلم نیست. دوربین هیچ خاطره ای را نمی تواند ثبت کند مگر از پشت سراُسکار؛ وقتی دوربین نمای نقطه دید روح او را می گیرد تقریباً همیشه در حال پرواز در ارتفاع است و اجازه ندارد به هیچ نمای مقابل، نمای نزدیک یا هیچ نمای دیگری در سرتاسر فیلم کات بزند. »

قضاوت در مورد چنین فیلم‌هایی کار چندان آسانی نیست؛ زیرا شما چیزی را تجربه می‌کنید که پیش از آن وجود نداشته و بر این اساس، معیاری ذهنی از آنچه رخ می‌دهد و می‌بینید را در دسترس ندارید. به بیان دیگر، نمی‌توان همانند فیلمهای کلاسیک که در ذهن مخاطب شکل گرفته‌اند و بارها از بوته‌ی تحلیل و آزمایشِ منطق ذهنیِ تماشاگر عبور داده شده‌اند، در مورد فیلمهایی نظیر به خلأ وارد شو نیز، مقایسه ویا بهتر، قضاوتی عادلانه داشت. چون قیاسی است مع الفارغ.

تکمله:
اگر به تجارب جدید در سینما علاقه دارید، و اگر حوصله‌ی کافی و وافی دارید، این فیلم را ببینید و تجربه کنید؛ همانند آنچه که سینمادوستان با فیلمهایی نظیرِ هولی موتورز(لئوس کاراکس)، تابو (میگل گومِش)، جزیره‌ی عریان (کِناتو شیندو)، 21 گرم(ایناریتو)، یک اِسکنر تاریک‌نِگر (ریچارد لینکلیتر) و ... تجربه کردند؛ و همچنان نیز قضاوت در موردشان آسان نیست، اما احتمالا از دریافت این چنین تجربیات سینمایی راضی هستند.
این تنها یک یادداشت کوتاه (و نه‌چندان مُنسجم) به‌جهت معرفی یک فیلم بود و سعی شد که از پرداختن به جزئیات اثر پرهیز شود تا جذابیت‌های اثر (برای کسانی که هنوز فیلم را ندیده اند) به جای خود باقی بماند. قطعاً واکاوی و تحلیل اِلمان‌های ساختاری فیلم مجالی بیشتر را طلب می‌کند.

Noe-1.jpg
  http://naghdefarsi.com/forum/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%B5%DB%8C-%D9%87%D9%85%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/90627-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D9%8E%D9%84%D8%A3-%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AF-%D8%B4%D9%88-Enter-The-Void.html
نظرات 4 + ارسال نظر
زرگر جمعه 24 اردیبهشت 1395 ساعت 00:56

ماشالا اولین پستت چ پر و پیمون بود.
واقعا منم فیلم رو دیدم احساس کردم کارگردان روانیه.:)

دانیال امامی شنبه 25 اردیبهشت 1395 ساعت 02:01

بله کاملا روانی و نگاه مریضی به هرچیزی داره
بابت پستم ممنون . فعلا خودم در حد نقد نیستم ولی میگردم چیزایی خوب و اینکه به ذهنم نزدیک تره رو میزارم

مریم حیدری شنبه 25 اردیبهشت 1395 ساعت 10:39

خیلی ام مرسی پست خوبی بود فقط هم چنان نصفش تو کادر نیستا خوندنش سخته . از اون گزینه ی حذف فونت اصلی استفاده کنید درست میشه .بعد هرجایی رو خواستید بولد و رنگی کنید

فریدا حصاری یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 21:30

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد