برا اونایی که کانکس رو تجربه نکردن، این عکس ها بیشتر یه سری عکس چرکه ولی برا کسایی که تو این کانکس برزگ شدن، خیلی مفهوم، احساس و خاطره داره...
ادامه مطلب ...
من دوست دارم، عکس های خوبی که به تاریخچه و خاطرات کانون مربوط میشه رو تو وبلاگ بذارم. در همین راستا:
هر کدوم از جزئیات مشخص شده، داستانی دارن برا خودشون.
شنبه/27 اردیبهشت 93/ مقابل در ورودی اتاق کانون / استقبال از نماینده ی کانون در عربستان: ادامه مطلب ...
اصلاح توسط مسئول وبلاگ 45 دقیقه بامداد دو خرداد
1- پنجشنبه 28 اردیبهشت ماه 91 / کانکس 5 کانون فیلم / مدیر اجرایی: عباس شکوری:
2- پنجشنبه 26 اردیبهشت ماه 92 / سالن کنفرانس دانشکده حقوق / مدیر اجرایی: عباس شکوری:
3- پنجشنبه 18 اردیبهشت ماه 93 / سالن کنفرانس معاونت فرهنگی / مدیر اجرایی: سیما ترابی:
یکی از دوستان کانونی قرار بود قدری پول رو که از حساب جناب زرگر قرض کرده بودن بهشون پس بدن.
با بنده تماس گرفتن و درخواست شماره حساب ایشون رو کردن بنده هم پیغام دادم که متاسفانه ایشون پیش ما نیستن و بهتره با خودشون تماس بگیرید . در همین راستا از من تقاضا کردن که شماره ی برادر زرگر رو براشون ارسال کنم.
اینجانب هم کم لطفی نکردم و طی یک کپی پیست از طریق گوشی خفن الدولمون شماره رو براشون فرستادم...
بعد از چند دقیقه دیدم شماره اون دوستم افتاده رو گوشی.جواب دادم
الو سلام بفرمایید؟
سلام پریسا جان.فرشته مینایی هستم.عزیز شماره آقای زرگر رو میخواستم نه خانم برزگری!!!!
بنده: جان؟؟؟ والا فرشته جان من شماره آقای زرگر رو فرستادم نه خانم برزگری.اصلا من از خانم برزگری شماره ای ندارم.
مینایی:اع! پس چرا چند وقت پیش این شماره رو به من دادن گفتن شماره خانم برزگره!!!
خواستم بگم حاجی چیزی نیست پیش میاد دیگه . واسه شماره آقای ایزدی هم به مشکل خوردی به خودم بزنگ که دیگه خنده امونم نداد :دی
جهان
صرفا جهت مرور بخشی از خاطرات اکران هاراگیری !
شکوفایی استعداد عکاسی آقای عطارپور !
کلا پک سعید برای ورودی های جدید خیلی خاطره انگیز بود. چه از اون دو روز اول برا ثبت نام که پدرمان در آمد. چه وانت سواری برای روز جشن و چه جلسه خانم جهانی پور و تقدیر نامه های امیر حیدری.
تا الان چهار نفر از رفقای پادگانم میخوان که عضو کانون بشن. ادامه مطلب ...
یک روزهایی می شود که آدم دلش تنگ می شود...می نشیند یک گوشه و به آن همه خاطره فکر می کند...به پوست زبر سرد و سفید کانکس پنج با آن همه گرمای بلوطی تویش و آن همه آویز های معصومانه و یادگار های سال های دوستی آدمهایی که نیستند دیگر...دلم از آن جمع ها می خواهد...از آن جمع ها که شکوری کیفش کوک است...با فینی تکه پرانی می کنند... زینل نعره می زند...گونه های محمد نژاد سرخ می شود...محیط با کامپیوتر مشغول است...مردیها میمیک می گوید و من در می آورم...صفایی به فکر فیلم جدیدش است...بشیری یک گوشه نشسته... و سلیمیان هر از گاهی کسی را به مرز نابودی می کشاند ...
از نفس های هم گرم می شویم...
توی کتری برقی کهنه کانون آب جوش می آوریم....
زندگی می کنیم...
یک روزهایی می شود که آدم دلش تنگ می شود...
در راستای پاسخ کوبنده به شایعات واصله من باب اتاق فکر
ادامه مطلب ...
با خانم تدریس، امیرحیدری، محمد فرامرزی و مصطفی عطارپور رفتیم که فیلم طبقه حساس کمال تبریزی رو ببینیم ولی درعین تعجب دیدیم که نه تنها نمایش این فیلم کنسل شده بلکه یه فیلم از فیلم های کار اولی جایگزین اون شده!
در این راستا با رهبری امیر حیدری رفتیم یه دعوای اساسی و معرکه راه انداختیم طوری که ملت زبون بسته هم تونستن خودشون رو کنار ما قرار بدن و کل سینما آزادی رو بهم ریختیم و یکی دو نفر هم روشون بدجور کم شد... خلاصه که رئیس سینما مجبور شد خودش بیاد باهامون صحبت کنه و طبق توصیفاتی که خودمون دیدیم (امیدوارم که دروغ و حیله نباشه) جلوی رومون به تهیه کننده ی فیلم (نوروزبیگی) زنگ زد و یه اکران ویژه برای این مشکل تو روز 5شنبه برای امثال ما که بلیط داشتن جور کرد. همچنین گفت حالا که تا اینجا اومدید میتونید برید فیلم جایگزین طبقه حساس رو هم ببینید. یعنی فیلم 5ستاره.
ادامه مطلب ...
پارسال بهار بود که زمزمه های انتخاب دبیر جدید شروع شده بود .
خانم جهانی کاغذ های رای رو پخش کردن، و گفتن که چه کسانی رو میتونیم انتخاب کنیم و اینجور توضیحات ...
خودکار به دست تو فکر بودم که به آقای حیدری رای بدم یا نه که ناگهان سنگینی نگاه آقای شکوری رو حس کردم .
آقای شکوری ایستاده بودن بالای سرم و به برگه ی من نگاه می کردن و با اخم میخواستن به من بفهمونن که باید بهشون رای بدم . اما خب من نمی خواستم ... سعی کردم با ملایمت یه سری دلیل بیارم اما آقای شکوری همچنان با اخم ایستاده بودن و به برگه ی من نگاه می کردن ... اضطراب شدیدی اومده بود سراغم، نمی دونستم چی کار کنم ... واقعا می خواستم به آقای حیدری رای بدم اما اون نگاه وحشتناک چی؟!...
ادامه مطلب ...ساعت 3:38 دقیقه شبه. کلی وقته دارم گزارش های فعالیت رو وارد اکسل می کنم. هدفم این بود که برای جلسه فردا آمادش کنم. ولی خیلی زیاده.
من قرار بود گزارش های از اول تیر تا همین امروز رو در بیارم. فعلا تا 18 آذر رو روی کاغذ پیاده کردم. و حدود دو سومش رو توی اکسل پیاده کردم. تا الان که دو سومش رو وارد کردم.
31 عنوان فعالیت و 65 اسم مختلف وارد اکسل کردم.
تازه این رو بزارید کنار اینکه تعدادی از افراد اعلام فعالین نکردند.
ما باید با این همه فعالیت و این همه عضو به خودمون افتخار کنیم.
تصاویر زیر سیر تحولات عمیق و تطور تاریخی حضور گلخندان کبیر در کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی هست که چراغعلی به زیبایی توصیفش کرده. با تشکر از خانم توفیقی(عکاس پشت صحنه کشتن مرغ مقلد).
شکور
ادامه مطلب ...لوکیشن: پامنار
زمان: دوشنبه، سوم اردیبهشت ماه 1356
بازیگران: مرحوم نادره خیرآبادی - ناصر ملک مطیعی
کارگردان: قطعاً مسعود کیمیایی
طبق وظیفه ای که از طرف امیر حیدری برای رویش پیشنهاد شد و پذیرفتم، شروع کردم به نوشتن فعالیت های کانون از مهر سال پیش تا مهر امسال
فکر میکردم کار ساده ای باشه
ادامه مطلب ...هوا سرد بود.دستکش هم کفاف نمیداد.توی آلاچیق ،منتظر، نشسته بودم.
ماه دی بود؛وسط امتحانا.ساعت ده امتحانم شروع میشد و حالا 8:45 دیقه بود.
کمی با گوشی بازی کردم ،اما انگار سرما تو وجود زمان هم رسوخ کرده بود و به کندی میگذشت
ساعت 9 شد،وقتش بود که کسی بیاد ،دوباره نگاه کردم،اما در بسته بود.
ادامه مطلب ...مصطفی عطار یکی از عاشق های واقعی سینما تو کانونه... درضمن تاریخ ناطق سینما هم هست. از بچه های نسل اول کانون هم محسوب میشه. (به این پست نگاهی بکنید)
در گذشته من همیشه عطار رو به تنبلی و حرف زدن صرف متهم می کردم. ولی به نظر من از سال پیش چنان تغییر رفتار و عملکردی داشته که باید الگوی کسایی باشه که همش صرفا به کانون، نقد غیرهنری بودن میکنن.
ادامه مطلب ...شایعه شده که اسم کاراکتر «ایزدی» در دهلیز، زرگر بوده ولی ازبس تو فیلمبرداری اشتباه بیان شده، کاراکتر کلا ایزدی نام گرفته. یکی دو مورد هم که درست بیان شده بوده با دوبله در مونتاژ به ایزدی تغییر کرده...
درضمن امروز جلوی چشمای همگان، عطار به ایزدی گفت: برزگر
ایزدی به زرگر تبدیل شده و زرگر به برزگر
دوستان توجه داشته باشن که کار داره بالا میگیره و من احساس خطر می کنم
شکور
سلام
یه مدت هست تو ذهنم این قضیه رو می چرخونم که این مطلب رو چطوری پست بگذارم
به نظر خودم مطلب بدی نمی تونه باشه . . .
ادامه مطلب ...کلی با خانم برزگر هماهنگ کردم که برای ماشین ایزدی با حراست هماهنگ کنن
دو ساعت پیش پیام دادن که فراموش کردن و ایزدی مجبوره که فردا ساعت 8 بیاد داخل دانشگاه
گوشی رو برداشتم تا این رو به ایزدی اطلاع بدم
تماس گرفتم.
برداشت
سلام کردم
سلام کرد
صداش رو که شنیدم...
.
ادامه مطلب ...