چه با یونگ موافق باشیم و چه نه، ناخودآگاه آدمیــ که میخواهم تعبیر «آستانگی رویا و نارویا» را برایش بهکار گیرمــ، سهم بسزایی در تأویل ما از خویشتن و پیرامونمان بازی میکند. در اعصارِ گذشته، اساطیر تجسّد همان گوهرِ متضادی بودند که از درونمان میجوشید؛ امیالیکه گاه از درکِ تکانههایِ عاطفیاش ناتوان میماندیم و میمانیم. مارماهی فیلمی نمادگرایانهست که هم وجوه روانشناختی دارد و هم اسطوری و اجتماعی. چینش نمادهایی با اصل شباهت و تضاد همچون مارماهی، دریا، جزیره، شکار، نیزه، قربانی شدن و تا پایان... آن هم با چینشِ نقشمحوری که هر کدام از عناصر به دیگری معنا میبخشند، مخاطب را با اثری چندوجهی و سینمایی مواجه میسازد.
ادامه مطلب ...تمام حرفی که میخواهم بزنم دور این ترکیب میچرخد: چسبانهکاریِ همگن! خُب برویم سر وقت آنکه ربطش به فیلمِ جدید اُدیار چیست!... یک لحظه!... شاید بهتر باشد، پیش از آن بپردازیم به چیستیِ ترکیبِ شترگاوپلنگِمان، و سری هم بزنیم به تعریف چسبانهکاری / کلاژ!
در هنرهای تجسمی، فنِّ Collage به آن دوز و کلکی گفته میشود که ماده خامهایِ ناهمساز را بههم پیوند بزند تا از بطنِ این سنتز، شالودهیِ اثر هنری ساخته شود؛ امّا خُب، اغلب اوقات بافتِ این اثرات هنری ناهمگن است، عینهو وصلهپینهیِ لباس، تکههایی از هم سوا که تو گویی یکی چسباندهاِشان گَلِ هم، میدانید؟
امّا چسبانهکاریِ فیلمیک - اُدیار همگن است؛ خُرده روایتهاییست درهم تنیده که دوّارگون قصهیِ پرسوناژهایش را روایت میکند. در برخوردِ نخست با عنوان فیلم، حدسهایی میزنیم راجع به صنعتِ مَجاز جزء به کل! چگونه؟ منطقهای از پاریس میتواند بازتاب جامعهی فرانسه باشد، هان؟ خُب این فرض را برای خودمان نگاه میداریم تا نقض یا تایید شود. اوّلین چیزی که در فیلم خواهید دید آپارتمانهای بُتنیست (یک هیچ به نفع فرضمان!)؛ که دَرشان انسانی تماشا میکند، فردی دیگر غرقه در روزمرگیست و شخصی دیگر نیز سرمَستِ شادمانیِ معاشقه.
همگی این انسانها عضو یک محله و منطقهاند؛ امّا کارگردان میخواهد داستان کدامِشان را برایمان بگوید؟ منتظر چه هستید؟ بروید از نظرگاه کارگردان، جنب و جوش و روابط انسانی را به تماشا بنشینید تا ببینید؛ امیلی، کمیل، نورا و اَمبر که از نژاد و طبقه و جنسیّت و گرایشهایِ متفاوتاند، چگونه به مراودات اجتماعی میپردازند، و باز هم ببینید که چگونه انسان در چرخههایِ عادت خویش سرگردان میشود؛ تکرار میشود! پس درک کنید بعد تعبیر کنید و بعدِ بعد، به نقد بنشینید.
تصدّق خاطرتان،
ن.ب.
ژانر: اکشن،ماجراجویی،جنایی
مدت فیلم:123 دقیقه
PG-13رده سنی:
کارگردان : David Ayer
نویسنده : David Ayer
بازیگران : Will Smith, Jared Leto, Margot Robbie
خلاصه داستان : یک سازمان مخفی دولتی تصمیم می گیرد چند زندانی بسیار خطرناک را برای انجام ماموریتی فرا بخواند. این افراد در صورت انجام موفقیت آمیز ماموریت با پاداش خوبی مواجه خواهند شد اما …
یک اینفوگرافی در باب رویداد های مهم سینمای فرانسه در قرن گذشته پیدا کردم که قسمت نوار زمانی فیلم های تاثیر گذارش جالبه
اگر از داستان های فرار از زندان لذت می برید. A Man Escaped فیلم بی نظیری است.
When one is in prison, the most important thing is the door
Robert Bresson
My movie is born first in my head, dies on paper; is resuscitated by the living persons and real objects I use, which are killed on film but, placed in a certain order and projected on to a screen, come to life again like flowers in water.
فیلم بضاعت کمی دارد. رتبه خوبی هم ندارد. اما از این جهت قابل توجه است که با همین بضاعت، تنها با یک بازیگر آن هم در یک لوکیشن (صندوق عقب یک ماشین) قریب یک ساعت و نیم، ما را سرگرم می کند.
توضیحاتی در باره فیلم در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...
مجموعه ای از تصاویر پشت صحنه و مراحل ساخت فیلم 2001 ادیسه فضایی به کارگردانی استاد مسلم سینما استنلی کوبریک.
ادامه مطلب ...
اگر اسمشون رو درست نوشته باشم پست از طرف اقای محمد لوائی
سلام
لینک تریلر فیلم جدید اینیاریتو، با بازى دی کاپریو و تام هاردى. نکته جالب این فیلم استفاده از نور طبیعى در تمامى نماها و همچنین فیلمبردارى از سکانس ها به ترتیب مندرج در فیلمنامه مى باشد..
ایده ی کمی تکراری با کمی خلاقیت
فیلمنامه ی فوق العاده
بازی عالی نقش اول زن و دانشمند نسبتاً دیوانه (با بازی و چهره ای به شدت شبیه به چراغ خودمان)
دیالوگ های به شدت درگیر کننده، ولی برخلاف کار
اخیر نولا، قابل درک
ادامه مطلب ...
دوتا پیشنهاد دیدن فیلم دارم به طرفدارای جلوه های ویژه
اولی پیشنهادیه برای کسایی که وقتی که روزه داره از پا درتون میاره بتونید تا افطار با انرژی ادامه بدید.
هرچند فضا و داستان فیلم به شدت شبیه به فضا و حتی خورده داستان ها و شاید حتی کاراکتر های فیلم کتاب الی هست، ولی در مقایسه با اون فیلم، فیلمی پر از اکشن های جدید، جلوه های ویژه بسیار پیچیده تر و همچنین موسیقی انرژیکه که اون رو کلاً تبدیل کرده به بمب انرژی:
مکس دیوانه(جاده ی خشم)
حتی شاید در مقایسه ی کتاب الی و مکس دیوانه(جاده ی خشم) به این نتیجه برسیم که یکی در تحبیب دین و یکی در نقد به شرایط حال حاضر اون در جامعه است
ادامه مطلب ...
مخلص
اگه فیلم های قاتلین بالفطره، شبکه، و فیلم های دیگه ای که به بحث رسانه پرداخته ان رو دیدید و ازشون خوشتون اومده، پیشنهاد میکنم حتماً این یکی رو هم ببینید:
مقدمه:
از گروه آدم هایی که «یک سال منتظر می مونن تا ظاهرشون رو برای دیده شدن در سالن های اکران های فجر، به شکلی به شدت افراطی و حتی بعضاً خنده دار و حیرت آور تغییر بدن» که بگذریم به نظرم علاوه بر این گروه که شاید بزرگترین گروه عقده ای های فجر رو تشکیل میدن، دو گروه عمده ی دیگه هم هستن که بدجور با فجر برا خودشون کسب کلاس میکنن و سعی میکنن «دیده نشدن» و «خود کم بینی»های یک سال گذشته شون و کلاً این جور مشکلات و نیازهاشون رو ارضا کنن:
و شاید در این لحظه، جزو آخرین کسایی هستم که بازم جدایی رو دیدم
تا حالا شاید 4 بار این فیلم رو دیده باشم یعنی هر سال یک بار
هر سال که بزرگ تر میشم و بیشتر تو جامعه مون زندگی میکنم و بیشتر دور و برم رو می بینم، بیشتر به ابعاد واقعی این فیلم معتقد میشم...
این بار، با شرایط جدیدم، به واقعی بودن همه ی بحث های حقوقی، همه ی اونچه به عنوان دادسرا و دادگاه خانواده و ... به نمایش گذاشته شد، معتقد شدم.
ادامه مطلب ...
قلمروی طلوع ماه، آقای فاکس شگفت انگیز و هتل بزرگ بوداپست، نمیتونه کارگردانی داشته باشه جز «وس اندرسون».
«تو چشم ترین» امضای این کارگردان، استفاده از میزانسن های مکانیکی برای دوربین و دکوپاژهای پیچیده است. ولی قطعاً در زمینه های مربوط به فیلمنامه هم، یه علایق خاصی داره...
دیدن هتل بزرگ بوداپست حسی رو به من داد که با دیدن شهر بچه های گمشده و آملی هم بهش رسیدم البته در اون دو فیلم خیلی بیشتر بود و در بوداپست بیشتر غرق بازی های شاهکار، طنز فوق العاده، تدوین معرکه، فیلمبرداری مدیریت شده ی معرکه و ترکیب تصاویر، رنگ ها، و موسیقی بودم. (آملی رو بسیار بزرگ تر از بوداپست می دونم)
قسمت جدید از سری فیلم های مردان ایکس، اصلاً شبیه چیزی که از گذشته ی این فیلم ها تو ذهنم داشتم نبود.
از بحث های مربوط به قدرت جلوه های ویژه و این مسائل - که در این فیلم ها، جزو بدیهیات محسوب میشه - که بگذریم باید بگم، این فیلم از نظر فیلمنامه، چه کلیت حاکم بر داستان و چه ریزه کاری ها و داستان های کوچیکی که درونش رخ میداد و چه منطقی بودن مجموعه ی بزرگ گره های موجود تو فیلم، همچنین ارتباطش با قسمت های دیگه ی این سری فیلم ها، من رو متعجب کرد.
گرفتن ایده های ترمیناتور های اصلی و همچنین نوع ترکیب و بازی با زمان از فیلم هایی مثل اینسپشن هم طوری نبود که بتونم بهش بگم «یه تقلید سخیف»...
فیلم به شدت در جزئیات داستان و فیلمنامه، دقیق بود و حتی شخصیت پردازی های قسمت های قبلی رو هم در نظر گرفته بود.
از دیدن این فیلم متعجب و بیش از اون، خوشحالم.
به دوستان علاقه مند به سری فیلم های ایکس من، علاقه مندان به فیلم های فانتزی و حتی علمی تخیلی، و همچنین کسایی که فیلمنامه های پیچیده رو دوست دارن، پیشنهاد میکنم حتماً این فیلم رو هم نگاه کنن.
البت اگه قسمت های قبلی رو یادتون باشه، از فیلم لذت بیشتری خواهید برد.
شکور
به پیشنهاد علی محیط و به خاطر علاقه ای که به فیلم های جنگی دارم، بالاخره این فیلم رو دیدم. در راستای پیشنهاد برای دیدن فیلم، این فیلم رو برای ترکیب تصویر و موسیقی به دوستانی که گاف های خنده دار فیلمنامه براشون خیلی آزار دهنده نیست رو پیشنهاد میکنم.
فیلم تقلید مسخره ی همیشگی از فیلم بزرگ نجات سرجوخه رایانه که با سکانس های مضحکی مثل سکانس استراحت در دهکده، فیلمنامه ی معمولیش رو به یه فیلمنامه ی افتضاح تبدیل کرده.
کارگردانی جالب، سکانس های بسیار جذاب جدید در نبردهای جنگی، کاراکتر های باحال (به ویژه شیا لابوف با اون سبیل های با حالش) و ترکیب متعارض بسیار بسیار قابل توجه موسیقی با ریتم حوادث، هیچ کدوم بد بودن فیلمنامه رو از ذهن من پاک نکرد.
خلاصه که برای کسایی که فیلمنامه، اساس لذتشون از فیلم رو تشکیل میده، فیلم رو پیشنهاد نمیکنم ولی برای کسایی که به مسائل دیگه ی فیلم هم توجه دارن، می تونه فیلم جالبی باشه.
شکور
نقدی بر فیلم لبه فردا
چندی قبل فیلم لبه فردا را با نیلوفر مردیها و عباس شکوری دیدم و دقت دوستان (مخصوصاً عباس شکوری) به جنبه های مختلف فیلم موجب شد که بیشتر متوجه عمق دقت و زیبایی فیلم شوم.
شاید لبه فردا را می بایست یکی از شاخص ترین فیلم های تابستان امسال دانست که توانست موفقیت بسیاری را در گیشه و در میان منتقدان بیابد. فیلم با هزینه ای 178 میلیون دلاری ساخته شده است و تاکنون در حدود 300 میلیون دلار در سطح جهان فروش داشته است که از لحاظ گیشه یک موفقیت محسوب می شود.
کارگردانی این انیمیشن من رو متحیر کرده.
نمیدونم چرا اونقدری که لیاقتش رو داره اسمی ازش برده نمیشه...
قاب بندی ها
کات های ناگهانی و استفاده ی مکرر از تفاوت شدید سرعت بین یه حلزون و وسایل متحرک دیگه
ایده ی جالب فیلمنامه
و از همه مهمتر، کارگردانی فوق العاده در دو نکته:
1- میزانسن های دوربینی که وجود نداره
2- ترکیب و هارمونی بین همه ی اجزای فیلم بخصوص پلان ها ی متفاوت از نظر صوتی در تدوین
خلاصه که فیلم رو دیدم. مثل این بود که کارگردان و نویسنده ی این فیلم و فراموشی باید یکی باشن از بس که گره ها می تونست با هم مقایسه بشه ولی این فیلم نسبت به فراموشی خیلی پخته تر بود.
ادامه مطلب ...
جمله ای که از سکانس های اول فیلم ذهنم رو به خودش درگیر کرد و تا آخر هم به همون جمله فکر میکردم :
وقتی برگشتی اون مرد عادی هنوز همین جاست.
ویرایش دسته بندی توسط نویسنده در 23:49 5/5/1393