یکی از دوستانِ سابقم برایم نامهای داد و گفت: «چرا اینقدر به سینِما علاقهمندی؟ – گاهی وقتها که نامههایت را میخوانم، غبطه به این میخورم که چرا زندگیام مثل یک سینهفیل نمیگذرد.» میباید نکتهای بهتان بگویم: منظور از «نامه» همان «ایمیل/E-mail» است و این رفیق من هم، گاهی زیادی اغراق میکند ــ به قول بِکِت، جملههای پیشین میباید به ماضی بعید بازنویسی شود ــ القصه که خودش هم دانشجوی تئاتر است و ما ( من و سایهام) فقط در ساحتِ سینما میپلکیم و نمیدانید، تنها چیزی که میخواهیم کشف جهانی نوست ــ هوم! دارد جالب میشود! ــ اگر بخواهم از علاقهام به سینما بگویم، میباید یکخردهای طیالازمان کنم و فلشبک بزنم به دوران کودکی، حوالی همان سالهایی که چشمهام را به آسمان میدوختم و دربارهیِ چراغهایِ چشمکزن گنبد سیاه رویابافی میکردم؛ امّا نه، صبر کنید! خاطرات محوی هم از هفت سالگی به یاد دارم، همان دورهای که از سرزمین غربِ مصر باستان، روحیهیِ جست و جوگرم را باز یافته و راهم را پِی سایههای موّاجِ مومیاییهای مدفونِ در هیکلهایِ باستانیِ گَز کردم؛ امّا حتم دارم این یادمانِ کهنْ نردبانی شد، ــ در منِ من ــ برای صعود به عالم کبیر: همان شهرِ قصههایِ باستانی و آمالِ بشریّت از یاد رفته... .
باری، اشتیاقِ به کشف ناشناختهها، کمْکم با خواندن کارهای هرژه و استیونسن و گنجهای مدفونش در وجودم پَربارتر میشد تا اینکه، چشمهایم به رنجهای زمین باز شد. نه! دیگر نگاهم را به آسمان نمیدوختم و نغمهیِ ازلی و ابدیشان را زمزمه نمیکردم. گفتی رفتهْرفته، دنیای پیشینیان برایم رنگ میباخت؛ میدانید چه میگویم؟ در خاورمیانه ــ این نکبتِ لایزالِ نفرین شده ــ، کودکان زود شیر زن و شیر مرد میشوند؛ پنداری این خطّهی پر از درد و رنج، هیچگاه نمیخواهد روی خوشبختی ببیند و همیشهٔ زمان نیز، با شعر و ادبیات، آرزوهای از یاد رفتهاش را بهروی کتیبهها روغن میزند!
وجد زمانی آغاز شد که به تماشای ادیسهٔ فضایی: 2001 نشستم؛ اشتیاقی که در پستویِ وجودم رنگ باخته بود، بهیکباره شعلهور شد. پنداری بر صفحهٔ نمایش ــ یکی از آرزوهایم این است که روزی دوباره بر پردهٔ نقرهای ببینمش ــ روح بشریت به نمایش در آمد و نشانم داد که سینما میتواند در عین نمایش آرزوهای انسان، شاعر و حقیقتگو نیز باشد، و این تجلّیِ امید بود؛ امیدی از یاد رفته و نیز، شوری که دوباره تمام «هستی»ام را فتح کرده بود، چه فتحِ مبارکی!
ن.ب.
سلام
من ایشالا طی یکی دو ماه آینده میخوام یه فیلم کوتاه جدید بسازم. خودم یه سری ایده دارم ولی متاسفانه هیچکدوم صد در صد مطلوبم نیست. و از طرفی بدم هم نمیاد فیلمنامه یه نفر دیگه رو بسازم تا بیشتر کارگردانی رو تمرین کنم. اگر کسی از دوستان ایده یا فیلمنامه ای داره و تمایل داره به همکاری، خوشحال میشم بگه تا با هم صحبت کنیم ببینیم چه جوریاس
برای سایر کارهای فیلم هم اگر کسی دوست داره کمک کنه که مخلصیم
هر چند معتقدم که دبیر کانون اگر نخواهیم بگوییم بی بهره، کم بهره از استقلال رای و نظر است و بیشتر مجری تصمیمات اخذ شده! است تا هادی و تصمیم گیر. اما به ناچار باید خطاب به دبیر کانون به عنوان عضوی که از راه اساسنامه و رای اعضا، مسئولیت رو به عهده گرفته بنویسم.
رای گیری انتخاب دبیر : خاطرتان باشد بارها از من پرسیده شد که چرا به خانم سرکشیک رای دادم و حتی در یک جلسه ی یک ساعته محاکمه ای برگزار شد که چرا چنین رای انداختی! هر چند چنین تفتیش آرایی، تنها در جوامع توتالیتر مرسوم است ولی پاسخ دادم. وضعیت امروز موید صحت نظر من است. نتیجه ی عدم استقلال و تحت تاثیر رای یک یا چند فرد معدود بودن دبیر یک کانون دانشگاهی که مهمترین عامل عدم رای من بود، این حجم از بی قانونی و تحقیر دموکراسی است.
فتح باب بی قانونی : اطلاع دارید که پروژه های کانون فیلم برخلاف نص صریح اساسنامه و کاملا برخلاف رویه ی سالهای گذشته در وبلاگ و یا جلسه ی رسمی اعلام نمیشود و به صورت محفلی برای کانون تصمیم گیری و تصمیمات اجرا میشود؟ اطلاع دارید که اعضای کانون چندین روز پس از پوستر چسبانی مطلع میشوند که جشنواره ی سینمای مدرنی اصلا وجود دارد!؟ امیدوارم شما از این رویه مطلع نباشید و تنها گله از شما همین بی اطلاعی باشد. اما اگر مطلع هستید وای به حال کانون . این فتح باب در آینده قطعا مشکل ساز خواهد شد. هر گریز از قانونی در آینده با اشاره به این فتح باب قابل توجیه خواهد بود. کاش حداقل آن ماسک قانون و دموکراسی همیشگی که این تصمیمات محفلی را تحت عنوان رای گیری های فورس ماژور به کانون حقنه میکرد حفظ میشد.
ادامه مطلب ...
سلام بزرگواران :))
در روزهای آخر ترم جاری بنده استعفای خودم رو ازمسئولیت حق رای اعلام می کنم. خانم نایبی مسئول حق رای ها هستند زین پس.موفق باشن.
با سلام به همه
امیدوارم بتونیم با تعامل بیشتر و بهتر در کنار هم دورهی پرشور و فعال و پرکاری داشته باشیم .
برنامه های خوبی داریم، همراهی کنیم تا همه چیز خوب پیش بره.
موفق باشید
سلام
دلیل به دست اوردن حق رای توسط ضیغمی و ارشادی چیست.از نظر من این حق رای شبهه ناک است و این دوستان در نهاد این هفته حق رای ندارند.
لطفا روشن سازی کنید و تا تکلیف این حق رای ها معلوم نشود شمارش آرای رای گیری قبلی ایراد دارد.
با تشکر
با توجه به اینکه کسی برای این سمت جز جناب ملک داوطلب نشدند ، لطفا رای های "آری" خود را هرچه سریع تر کامنت بگذارید
سنجاق تا 48 ساعت ( 3شنبه 27 ام مهر )
همانطور که گفته بودم شخصا پروژه ی ملانکولیا را پیگیری کردم و نتیجه ای که حاصل شد بدین شرح است:
با اقای سینا مهدوی عزیز صحبت کردم و ایشان گفتند که دانشگاه بودجه ی این فیلم را تامین نکرده است،ضمن اینکه از صندوق کانون نیز هیچ مبلغی برداشت نشده است.
در نتیجه این پروژه تحت هیچ شرایطی متعلق به دانشگاه شهیدبهشتی نیست اما به گفته ی اقای مهدوی ، این فیلم کوتاه پس از طی کردن مراحل نهایی تقدیم آرشیو فعالیت های کانون خواهد شد.
با تشکر از اقای مهدوی
سلام
خیلی وقت بود ک تصمیم داشتم حرفایی رو تو وبلاگ بزنم ک الان میسر شد
خیلیاتون من رو می شناسید و خیلی ها هم نه . . .
من از اواسط شهریورماه 90 عضو کانون فیلم شدم.اولین حضورم تو کانون اکران فیلم"ضامن دار"عباس شکوری بود ک بواسطه ی اینکه منم ی نقش ریز تو صدابرداری این فیلم داشتم توسط عباس شکوری به دانشگاه شهیدبهشتی و کانون فیلم دعوت شدم.من هیچوقت این روز خاص رو از خاطر نمی برم.کلی جوون خوب و فعال و پرانرژی و خوش اخلاق که همه با هم کمک کرده بودند تو ساخت این فیلم جمع شده بودند ک دسترنج خودشون رو روی پرده ببینند.همه بی صبرانه منتظر نمایش فیلم بودیم.قبل از شروع فیلم بچه ها با دوتا عکس پشت صحنه از عباس شکوری تقدیر کردند.شادی و شیرینی و خوشحالی بود ک اون وسط موج می زد منو یاد روز اول مدرسه ی بچه های اول دبستانی می نداخت. منم ی غریبه بودم ک یه گوشه برا خودم نشسته بودم.اکران شروع شد و فیلم رو تماشا کردیم و وقتی لامپا روشن شد کلی سوت و کف و هورا کشیدند.من با تعجب و حس غربت و ی لبخند ریز و سرخی گونه بچه ها رو تماشا می کردم.تو همون جلسه با چند نفر خوش و بش کردم و ی رابطه ی ریز بین من و کانون و بچه ها ایجاد شد...
شانزده شهریور هزاروسیصدونود.اکران فیلم ضامن دار در کنار بچه های پرانرژی و فعال و باحال کانون فیلم
(بقیه در ادامه مطلب)
ادامه مطلب ...
سلام رفقا
براثرِ ناامیدی از پست های قبلیم برا دربازکنها چندوقت ناپدید شدم فکر کنم :)))
تا الان برای دربازکنی برای ترم تابستونمون این وضعیت هست:
شنبه: ۳/۳۰_۵(آقای قریشی)
دوشنبه:۲_۵(خانم اسدی)
الان خانم نجاتی و آقای عبقریان هستن که راستشبه من نگفتن که کلیدشونو میخوان پس بدن یا میخوان ترم تابستون هم کمک کنن برای در بازکنی! همینجا تکلیفشو معلوم کنین خصوصن اینکه من حضوری هم به آقای عبقریان گفتم کلیدشونو پس بدن و کلا به من جوابی داده نشده!
خانم صالح آبادیم به من گفتن خبر میدن برای دربازکنی :) منتظرم
دوباره تکرار میکنم اگر کسی مایله دربازکن باشه توی ترم تابستون زیر همین پست بهم بگه
پ.ن: همونطور که میدونین مسئولیت لوکیشن معاون نداره بنابراین زیر همین پست اگر کسی مایله اعلام کنه :) ممنون
به بهانه اکران موفق، منظم و پرمخاطب اخیر جا داره که از خانم قادری به خاطرات زحمات و تلاش های مفید و بی وقفه در کانون و همچنین پیگیری و حساسیت ایشون بر حسن انجام فعالیت های محول شده، تشکر کنم . امیدوارم همیشه این روحیه مبتنی بر یادگیری و اعتماد به نفس حساب شده رو حفظ کنید.
تقویم تاریخ...
چهار سال پیش در چنین روزهایی بود که کانون بخاطر کمبود سن از وجود افرادی مثل عبقریان ها،زرگرها،حصاری ها،احمدی هاها(ساجده و بهداد)حیدری مونث ها و ...و حسینی ها و مساعدها و نجاتی ها و ملک محمدی ها و سیفی ها محروم بود...عده ای شان پشت کنکور دست و پا می زدند و عده ای هم تو عوالم دوران راهنمایی بودند!طغیون پسر مرشد معلوم نبود چکار می کرد و هانی هم تو خاک و خلای قم بود و حیدری مذکر هم تو فردوسی مِشَد دود چراغ پیه سوز می خورد!
مدتی بود که بواسطه ی دو همکاری من و عباس شکوری که یکی فیلم من و تو کلی احمق دیگه و دیگری کلیپ فارغ التحصیلان پردیس قم دانشگاه تهران بود هم من با او که در کانون فیلم فیلم ساخت و هم او با کسی مثل من که آنروزها یک فیلمبردار آماتور بود آشنایی بیشتری پیدا کردم.جرقه ی این ارتباط بیشتر اکران خاطره انگیز"ضامن دار"در شهریور ماه سال 90 بود.مدتی باهم در دوره ای ک تلگرام و واتس اپ و مرحوم وایبرهنوز اینقدر فراگیر نشده بودند با عباس شکوری در زنده یاد یاهو مسنجر چت پرباری در مورد فیلم جدیدی به نام گره کور(که بعدها مبدل به تردید ابدی شد)که عباس شکوری می خواست شروع کنه انجام دادیم که من بعدا آنرا در قامت یک پست در وبلاگ عزیز که این روزها در بستر بیماری رکود است، و برای آن شفای عاجل آرزومندیم قرار دادم...این پست بود
. . . و بدین سان بود که قول و قرارهای اولیه ما برای ساخت فیلم گذارده شد
به دنباله بعد توجه . . .
ادامه مطلب ...
یکی بود یکی نبود
غیر از خدای مهربون هیچکس نبود . . .
یه کانون فیلمی بود تو دانشگاه شهیدبهشتی...کلی برو بیا داشت.کلی فعالیت داشت.کلی آدمای جورواجور میومدن و می رفتن.اینور و اونور کلی اسم در کرده بود... ادامه مطلب ...
امروز همونطور که خانم رمضانی نوشته ان، جزوه ها تحویل داده شد و به این شکل پروژه به پایان رسید. این جزوه ها به همراه مجله های نوید اسکوئی، دو مجموعه ی کاربردی برای کانون هستن. چقد خوب که بقیه ی بچه ها هم در صورتی که چنین جزوه ها یا مجلات یا ... خوبی دارن که دیگه مورد استفاده ی خودشون نیست، با قراردادنشون در کانون، باعث استفاده ی بقیه ی بچه ها هم بشن.
همچنین به دوستان توصیه میکنم که حتی برنامه های این چنینی که نیاز به فعالیت و هماهنگی دارن رو در قالب پروژه ی شخصی تعریف کنن یا کاملاً مشخص شده برعهده ی یه مسئول سمت بذارن. هرچند از نگاه من، بهتره که به صورت پروژه تعریف بشه تا به خاطر روتین نبون کار، باعث نشه که عملکرد مسئولین برای اجرای اون پروژه دچار نقصان بشه.
فعالین: یک واحد کاظم و جمعاً یک واحد هم شکوری
شکور-مدیر اجرایی
فقط و فقط من از دوستان میخام به مهم ترین پروژه حال حاضر کانون که اکران قندون جهزیس فکر کنید...من پیشنهادم ترتیب یک جلسه بعد از اکران معارفه در خصوص حل و فصل این مسئله است...این اکران از همون اول کم حاشیه نبود، کم حرف و حدیث نداشت و خلاصه هر چی که داشت فقط از دوستان میخام به فکر اکران یکشنبه و کمک به مدیر بلیط فروشی و انجامش به نحو احسن باشیم.....
یک نکته در خصوص شفاف سازی پست مسئول اساسنامه :
من هیچ جایی و هیچ زمانی به هیچ کسی به طور قاطع و علنی نگفتم که امیر حیدری در مورد میز معارفه ارشد اطلاع داشته است....بعنوان دبیر هیچ مشکل خاصی در برخورد و مدیریت آقای حیدری و عدم هماهنگیشون با خانم حیدری ندیدم که لازم باشه تذکر بدم.
مخلصی شوما طغیون
سلام نکته اول آقای حیدری دبیر شورای هماهنگی کانونهاست و از لحاظ آیین نامه وزارت علوم چیزی شبیه دستیار کارشناس و یا سخن گوی دانشجویی کانونها و مسوولیتش در این حوزه به تمام کانونها برمیگرده و نه فیلم و عکس
ساعت، دم دمای 5 عصره و توی دانشگاه شهید بهشتی پرنده پر نمیزنه.
خورشید پشت کوی شهدا قایم شده و پنهانی گرد طلا میپاشه به زیر ابرهای بریده بریدهای که آسمون بالای ساختمون آی تی رو پوشوندن.
ولی تو همین دانشگاهِ خالی و ابری که داره بعد از یه روزِ سنگینِ علمی و پژوهشی ( و شاید حتا عاطفی!) اولین نفس های استراحت عصرانهش رو میکشه، یه سری آدمِ گلِ متعهد وجود دارن، که تو سکوت، دم دادن به دمِ خستهی دانشگاه، پشت میزهای سفید، روی صندلیهای پلاستیکی و ناراحت سفید نشستن و منتظر خریداری هستن که میدونن دیگه خبری ازش نیست.
ولی خب... مسئولیت قبول کردن دیگه! باید تا تهش بمونن!
ادامه مطلب ...
به نام خدا
کلاکت تو کمد کانون بود.
دسته جمعی آب هویج برای تقویت بینایی اعضا، مهمون دبیر :))
منتظرتونیم.
جهان
برای مدیریت اینکه دوستان مسئول، همگی سرجاشونن و معاوناشون هم توجیهن که بلافاصله با شروع ترم، مسئول اصلی سمت خواهند بود، دوستان مسئولین سمتها، اسم خودشون رو با درج سمت، و اسم معاونشون رو بنویسن.
شکور - مسئول اساسنامه
قدیم ترا زمانی که مدرسه می رفتیم دیگه از امتحانای خرداد دغدغه ی دلتنگی واسه دوستامون ی دلهره ی جداگانه سوای دلهره امتحانات بود.ندیدن اینهمه دوست اونم برای سه ماه خیلی سنگین بود.اونروزا مثل امروز واتس آپ و تلگرام و اینستاگرام نبود ک . . . نهایت چیزی ک می تونستی داشته باشی شماره تلفن خونه دوستت بود که امثال من انقد کمرو و خجالتی بودن ک رو نداشتن ب خونه دوست شون زنگ بزنن ک نکنه والدینش گوشی رو بردارن و . . .(ی لحظه تصور کنید مهدی رسولی و خجالتی بودن!)
از همه بدترم پنجم ابتدایی بود که سال بعدش معلوم نبود با چندتا از دوستات بتونی سال بعد همکلاس و هم مدرسه باشی . . . این چیزایی که الان ما می گیم برای این نسل مث ی شوخی یا تعریف کردن تاریخ هست . . .
اینا همه ش بهانه بود . . .با تلفن و پیام و نت و تانگو و غیره ذلک حالم خوب نمی شه . . . دلم برای دیدن دوستام تو همین مدت کم تنگ شده . . . انشاالله ک بزودی زود همه تون رو خوب و خوش و خرم با یه اکران از یه فیلم درست و حسابی بزودی می بینم
با احترام به همه کانون فیلمی ها
ممدمهتی رسولی(زید عزه)
همین اواخر بعد از امتحانات . . .
عکس از : Automatic Timer :)
جناب مجید ارشادی بدین سان درگذشت مادربزرگ گرامیتان را به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض مینماییم..
از طرف تمامی اعضای کانون