یادی از روزهای نخستین یا امکان داره کانون به اون روزها برگرده؟؟!

تقویم تاریخ...

چهار سال پیش در چنین روزهایی بود که کانون بخاطر کمبود سن از وجود افرادی مثل عبقریان ها،زرگرها،حصاری ها،احمدی هاها(ساجده و بهداد)حیدری مونث ها و ...و حسینی ها و مساعدها و نجاتی ها و ملک محمدی ها و سیفی ها محروم بود...عده ای شان پشت کنکور دست و پا می زدند و عده ای هم تو عوالم دوران راهنمایی بودند!طغیون پسر مرشد معلوم نبود چکار می کرد و هانی هم تو خاک و خلای قم بود و حیدری مذکر هم تو فردوسی مِشَد دود چراغ پیه سوز می خورد!

مدتی بود که بواسطه ی دو همکاری من و عباس شکوری که یکی فیلم من و تو کلی احمق دیگه و دیگری کلیپ فارغ التحصیلان پردیس قم دانشگاه تهران بود هم من با او که در کانون فیلم فیلم ساخت  و هم او با کسی مثل من که آنروزها یک فیلمبردار آماتور بود آشنایی بیشتری پیدا کردم.جرقه ی این ارتباط بیشتر اکران خاطره انگیز"ضامن دار"در شهریور ماه سال 90 بود.مدتی باهم در دوره ای ک تلگرام و واتس اپ و مرحوم وایبرهنوز اینقدر فراگیر نشده بودند با عباس شکوری در زنده یاد یاهو مسنجر چت پرباری در مورد فیلم جدیدی به نام گره کور(که بعدها مبدل به تردید ابدی شد)که عباس شکوری می خواست شروع کنه انجام دادیم که من بعدا آنرا در قامت یک پست در وبلاگ عزیز که این روزها در بستر بیماری رکود است، و برای آن شفای عاجل آرزومندیم قرار دادم...این پست بود

. . . و بدین سان بود که قول و قرارهای اولیه ما برای ساخت فیلم  گذارده شد

به دنباله بعد توجه . . .
 دهم اسفندماه بود که من بواسطه ی پیشنهادی که برای عکاسی از قاب ها و لوکیشن های مورد نظر به عباس دادم اومدم دانشگاه

قبلش ی سر با عباس شکوری و دوستان اون روزها و غریبه های امروز کانون مثل مرحوم فینی زاده کاشانی،زنده یاد محمدنژادعینکی،جنت مکان زین العابدین زاده،خلدآشیان نیلوفرسادات مردیها،زنده نام مهندس محیط و عده ای دیگر رفتیم امور فرهنگی سابق پیش سرکار خانم برزگری.خود مرحوم شکوری مث همیشه در حال رایزنی برای کانون پیش خانم برزگری بودن... بعدش جمعیت متفرق شدن و من و داداش حسینعلی خان شکوری شروع کردیم به دانشگاه گردی که البته قبلش عباس ی جاهایی رو در نظر گرفته بود.این پست هم در آرشیو موجود هست...

خلاصه رفتیم و دانشگاه گردی کردیم . . . بیشتر دانشکده ها سر زدیم و عکس گرفتیم... و لوکیشن ها تا حدود زیادی انتخاب شدند...

چند هفته پیش که در دانشگاه ول بودم به سرم زد و رفتم سراغ لوکیشن ها که برام تجدید خاطره بشه . . .



لوکیشن مهدکودک

مژده بشیری که دلش هوای بچه می کرد میومد اینجا و بچه های در حال بازی رو تماشا می کرد.به گفته ی سیدوحیدنمازی که وجه چندم شخصیت ممد شفیعی بود چقدم دلش بچه می خواست...اون روز اینجا شلوغ و پلوغ بود.تابی و سرسره ای و گردونه ای ولی امروز . . .



لوکیشن دندون

اینجا بود که شبنم باباگلی بعنوان پرستار می رفت سمت کانتر سرپرستاری که مسئول شیفت اون نفیسه ایرانی قمی بود... و علی محیط من رو روی پنترشاریو هل می داد تا اون رو دنبال کنم . . . خیلی عوض شده بود.اگر در فیلمهای پشت صحنه ببینید دیوارهای شیشه ای در بک تصویر اصلا وجود ندارد و پیشخوان هم به این شکل نیست.این صندلی ها اصلا وجود نداشتند...


لوکیشن اتاق دیوونه



روم نشد که وارد اتاق بشم و بگم چکار دارم...اما این در اتاقی بود که ما بعنوان اتاق دیوونه ازش استفاده کردیم.اولین پلانهای فیلم هم با حضور سعیدچراغعلی اینجا ضبط کردیم...چه حالی بود!



راهروی دیوونه خونه

اینجا در دانشکده الهیات.از اینجا ما فیلمبرداری نکردیم و بجای اون از زیرزمین ادبیات بعنوان راهروی تیمارستان  استفاده کردیم.اما در هر حال انداختن سفره ای که بیش از بیست نفر از اعضای اون روز کانون فیلم رو کنار هم جمع کرد در این مکان خیلی خاطره انگیز بود...فیلمش در آرشیو هست که شکوری می گه:کانون ریخته اینجا!

پ.ن:

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت

باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود

خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین

افسوس که آن گنج روان رهگذری بود


یاعلی

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم حیدری جمعه 7 اسفند 1394 ساعت 21:01

پست دوست داشتنی بود:) مرسی اقای رسولی

کاظم فاضلی یکشنبه 9 اسفند 1394 ساعت 01:57

مهدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد