ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
پارسال بهار بود که زمزمه های انتخاب دبیر جدید شروع شده بود .
خانم جهانی کاغذ های رای رو پخش کردن، و گفتن که چه کسانی رو میتونیم انتخاب کنیم و اینجور توضیحات ...
خودکار به دست تو فکر بودم که به آقای حیدری رای بدم یا نه که ناگهان سنگینی نگاه آقای شکوری رو حس کردم .
آقای شکوری ایستاده بودن بالای سرم و به برگه ی من نگاه می کردن و با اخم میخواستن به من بفهمونن که باید بهشون رای بدم . اما خب من نمی خواستم ... سعی کردم با ملایمت یه سری دلیل بیارم اما آقای شکوری همچنان با اخم ایستاده بودن و به برگه ی من نگاه می کردن ... اضطراب شدیدی اومده بود سراغم، نمی دونستم چی کار کنم ... واقعا می خواستم به آقای حیدری رای بدم اما اون نگاه وحشتناک چی؟!...
با زنگ ساعت بیدار شدم . "آقای شکوری " و "رای گیری "ای وجود نداشت .
رفتم دانشگاه و با شجاعت به آقای حیدری رای دادم و اونطور که یادمه اولین لحظه که آقای شکوری رو دیدم نتونستم جلوی خندمو بگیرم ! احتمالا آقای شکوری اون لحظه پیش خودشون گفتن " چه اعضای جدید لوس و بیخودی داریم ، این خانم به چی می خنده؟! باید یه تجدید نظری تو فرایند عضوگیری داشته باشیم قناری !!! "
بی مزه بود....:)))
خیلیی هم خوووب بود رضا :))) مرسی.
ولی آخه خانم نجاتی من و عباس که اعتلاف کرده بودیم!
حیدری
.........
دیگه ضمیر ناخوداگاه من حواسش به این نبوده خب :))
faranak nejati
چه خوابهای اشفته ای!
ولی باید یه تجدید نظر به حال اعضای کانون بکنیم،به هر حال اعضایی که
با دو نفر کلاس تشکیل میدن باید اصلاح شن.
من واقعاً تشکر می کنم.
قناری
خعلی خوب بود
ایول!
چ خوب نوشته بودی!
خ خوب بود