ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
پارسال بهار بود که زمزمه های انتخاب دبیر جدید شروع شده بود .
خانم جهانی کاغذ های رای رو پخش کردن، و گفتن که چه کسانی رو میتونیم انتخاب کنیم و اینجور توضیحات ...
خودکار به دست تو فکر بودم که به آقای حیدری رای بدم یا نه که ناگهان سنگینی نگاه آقای شکوری رو حس کردم .
آقای شکوری ایستاده بودن بالای سرم و به برگه ی من نگاه می کردن و با اخم میخواستن به من بفهمونن که باید بهشون رای بدم . اما خب من نمی خواستم ... سعی کردم با ملایمت یه سری دلیل بیارم اما آقای شکوری همچنان با اخم ایستاده بودن و به برگه ی من نگاه می کردن ... اضطراب شدیدی اومده بود سراغم، نمی دونستم چی کار کنم ... واقعا می خواستم به آقای حیدری رای بدم اما اون نگاه وحشتناک چی؟!...
ادامه مطلب ...