کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

چند جمله از دبیر سابق

سلام

برای ماندگار شدن و ثبت شدن باس یه سری حرف های هرچند تکراری رو در وبلاگ گفت.

  ادامه مطلب ...

خاطرات/ خانم باقری مسئول تمامی سمت ها

تابستون دو سال پیش بود که به شکل عجیبی تقریبا هیچ کدوم از اعضای کانون تابستون امکان مسئول سمت بودن رو نداشتند، ملت یا تهران نبودند و یا تهران بودند و نمیتونستند دانشگاه باشند. در همین گیر و دار یک سوپروومن وارد شد و تمامی مسئولیت ها رو قبول کرد.

حالا از اون روزا خیلی گذشته و خانم باقری فارغ التحصیل شدند و تقریبا دیگه کانون نیستند اما تلاش ها و فداکاری های یک عضو همیشه به یاد میمونه


اعضای در حال خاطره شدن

تو چهارمین روز کانون، از سه تا از اعضای خعلی فعال خداحافظی کردیم. نه به خاطر اینکه قراره برن. به خاطر اینکه با فارغ التحصیل شدنشون، به احتمال زیاد، کمتر پیداشون میشه.

ایشالا که همچنان اعضای خوب کانون خودشون بمونن.

یک سوء تفاهم جالب

چند وقت پیش تو کانون بودم یکی از دوستام زنگ زد گفت: کجایی؟ 

گفتم: کانونم اما کسی نیست.

+خوب داری چیکار میکنی؟

-میخوام فیلم آقای عطارپور رو ببینم. تازه تولیدش تموم شده .

+آهان فکر کنم چند تا عکس ازش دیدم تو یکی از شبکه های اجتماعی

- چه عکسی؟  ادامه مطلب ...

این وبلاگ عزیز !


یادمه بهم که گفتن بیا مسئول وبلاگ بشو یه ترس خنده داری داشتم . از خیلی  قبل ترش کانونی بودم مسئول سمت هم بودم ولی میترسیدم بشم مسئول وبلاگ  یادمه تو ذهنم این بود که وای اقای شکوری میکشه مسئول وبلاگ رو :)))  همه اش کامنت میذاره این چرا دسته بندیش غلطه اون یکی چرا برچسب نداره القصه این که  ترس همانا و پیچاندن  همانا....عاقبت روزی مچمان گرفته شد و مسئول وبلاگ شدیم   و ادامه ی قصه ...  

ادامه مطلب ...

مجتبی(آشوب)

وقتی یه نفر خوابش میاد چه فرقی میکنه تو کانون جلسه اساسنامه باشه یا سه نفر ادم بی سر و صدا...



اما مجتبی عضو خوب و باحال و فعال ماس.حیف که دیر اومد، چه فایدی...

آغازی در پایان

سلام
الهه هستم
سال نود که اومدم تو کانون،اومدم دانشگا،اومدم کانون؟!نمیدونم کدومش بی کدومش بی معنیه... فک کنم معنی دهنده هه همونی باشه که معلوله
خلاصه تا امروز که دیگه دارن منو میندازن بیرون  خیلی خاطره دارم که تعریف کنم
امروز یوزر پس گرفتم شاید یه کم بلاگ اسکای اذیت میکرد یکمم من تنبلی
اما بالاخره
من آمده ام های  های
هستیم درخدمتتون باشید در معیتمون 

قدردانی هرچند کوچک . . . یا این پست در پاسخ مهدی قربانی نیست . . .

خیلی وقت بود دلم می خواست در رابطه با کانون مطلبی بنویسم امروز با خوندن پست محمدمهدی قربانی مُصر شدم که با وجود سفر کاری و برنامه ها حتما بنویسم!

این پست در مورد استفاده مزایایی ست که یک تشکل دانشگاهی مثل کانون فیلم و عکس دانشگاه شهیدبهشتی می تواند به 

یک عضو بدهد . . .


ادامه مطلب ...

وقتی مسئولیتی را میپذیری :))))

پنج شنبه ساعت 8:10 از اتاق مطالعه اومدم اتاق (امتحانم ساعت نه بود) ده دقیقه ای استراحت کردم و بعد یادم افتاد پوسترهای جشنواره کونتین تارانتینو رو نزدم و چون تا شنبه بر نمیگردم خوابگاه عذاب وجدان میگیرم پوسترا رو نزنم (چون اکران یکی شون شنبه بود) اول فکر کردم پیامک بدم به خانم برخورداری بعد دیدم چی بگم اگه الآن خواب باشه؟ پوسترارو کی بهش بدم؟

گفتم میرم ده دقیقه ای میزنم میام.

رفتم شروع کردم به پوستر زدن و بلوک ها رو هم زدم .دقیقا داشتم آخرین پوستر رو میزدم که صدای دو تا از همکلاسی هام که آمده شده بودن و داشتن میرفتن دانشگاه رو شنیدم که میگفتن : تو مگه امتحان نداری؟!!!

من: مگه ساعت چنده؟

  

ادامه مطلب ...

این یک پست عمودی است

اصلاً چطور است از این به بعد، یک مسئول بی نظمی در لوکیشن قرار دهیم؟

یا در اساسنامه، ماده ی اول را الزام به بی قانونی بگذاریم؟

برویم روی سن تالار به جای آنکه فیلم را روی پرده بیندازیم، برویم در پرده، زل بزنیم به دانشجوها! ببینیم چطور نگاهمان میکنند!

چطور است اصلا گلخندان را دبیر سال بعد کنیم؟ ببینیم چه می شود؟ یا ملک را مدیر اکران کشوری بگذاریم.

یا چه میدانم، برویم به مسئول ابوریحان بگوئیم، اکران بعدی، شما مسئول جلوگیری از اختلاطید، خودمان هم اذیتشان کنیم!! غلامی را بگذاریم مسئول ویرایش فیلم و جز تیتراژ، همه را خط بزنیم!

اصلاً چطور است ازین به بعد کلیپ ها را از آخر به اول بسازیم؟ یا تردید را دوباره سازی کنیم، هرچه شک دارد، یقین کنیم.

چطور است پست ها را برعکس بنویسیم؟ اصلاْ عمودی بنویسیم؟  ادامه مطلب ...

ما

مکان: شهرک سینمایی غزالی 

زمان: 5شنبه، 27 فروردین. ساعت 11 

عکاس: خانم حسینی

 از راست: شکورم، مهندس، حیدری اساسی، آشوب مرام، غلامی کارشناس صداقشنگ، ارشادی، معیّن، حاج مسوت، ممد فراز، شیطانپور، عطار، هانیه بد قمی، دوست حیدری، رسولی، ملک، دوست ملک، راهنمای شهرک، مرادپور، جهان، علیپور، پیروزبخت، ایستاده با لبخند، حصاری، رمضانی، نمیشناسم، سرکار علیّه حاج خانم تدریس، حیدری وبلاگ مرام، محمدنیا، سرداری رفسنجانی پسته نیار، شهسوار ویژه، اسدی، توفیقی، قزلسفلو، نمیشناسم  

 

 

ادامه مطلب ...

عکسبرداری اکیداً ممنوع / مسخره ای ما رو؟ / خاطرات

خانم شهسواریان یا نیستند، یا وقتی هستند کارهای عجیب و غریبی می کنند. مثل خانم عسگری و خانم حنانی که یا نبودند یا اگر بودند عجیب و غریب بودند. مثلاً خانم حنانی وقتی بودن، اولین مصداق نمایشگاه کتاب هنری رو پیشنهاد و برگزار کردن که باعث شد دو سال بعدش هم این کار اجرا بشه. و خانم عسگری هم تنها کلاس طراحی صحنه رو با یکی از معروف ترین طراح های صحنه ی فیلم های سینمایی برگزار کردن. خلاصه که خانم شهسواریان هم اومدن یکی از معدود مصادیق اردوهای کانونی رو برگزار کردن. بازدید از شهرک سینمایی غزالی.

از همون اول شهرک غزالی گفته بود که نباس عکاسی کنید. یه سری از بچه ها به خصوص خانم حسینی، همش میگفتن که بابا این چه بساطیه. اصلاً ما میخوایم بیایم برا عکاسی. راست هم می گفتن! به هر حال ما کانون فیلم و عکسیم، بعد حق عکاسی نداشته باشیم؟

در ادامه مجهز به دوربین های عکاسی رسیدیم شهرک. ورودی شهرک هم به صراحت تابلو زده بودن که عکاسی ممنوع! همچنان مونده بودیم که عکاسی بکنیم یا نه... من و حیدری و غلامی می خواستیم با مدیریت شهرک صحبت کنیم که اجازه بدن عکاسی کنیم ولی با مشورت به این نتیجه رسیدیم که اجازه خواستن همانا و ممنوعیت عملی همان! منتظر جناب راهنمای شهرک بودیم و داشتیم در مورد اینکه چجوری عکاسی کنیم که گیر بهمون ندن صحبت می کردیم که راهنما اومد و گفت: دوستان خواهشاً بیاید با هم حرکت کنیم، در هر محلی جمع می شید تا صحبت کنیم و بعدش بهتون وقت بازدید و عکاسی داده خواهد شد!!

اونجا بود که همگی تو دلمون گفتیم: مسخره اید مارو؟ و از اینهمه قاطعیتی که در ممنوعیت عکاسی وجود داشت، شگفت زده شدیم و دست آخر اون عکس بالایی رو گرفتیم...

به قول امیر حیدری: خوب شد اجازه ی عکاسی ندادن وگرنه قرار بود دیگه چیکار کنیم ما!

(عکس از زهرا حسینی)

نماهایی از دیدار ما در لوکیشن های سینمایی


ممنون از زهرا حسینی عزیز به خاطر عکس های خوبی که از این پروژه انداخت.


اورشلیم - لوکیشن سریال مریم مقدس و بشارت منجی.

 

ادامه مطلب ...

یه مشت خاطره

یسری از خاطرات از قدیم رو که یادم اومده رو همرو یجا مختصر و مفید مینویسم چون مال خیلی گذشتن تاریخ های دقیق اشون رو یادم نمیاد برا همین حدودی نوشتم.


ادامه مطلب ...

یک عکس/ سیامک صفری


اکران فیلم اعترافات ذهن خطرناک من

سه شنبه 19 اسفند/ تالار ابوریحان

از راست: سعید پشت مشهدی،سیامک صفری، امیر حیدری

عکاس : خواهرم!

پایان دو جلسه از کارگاه تجربی ویرایش فیلم (تدوین) / یک روز خیلی خوب و مفید / آخرین خاطرات سال

امروز یکی از آخرین فعالیت های کانونی رخ داد.

به مدت حدود 5 ساعت، دو جلسه از دور جدید کارگاه ویرایش تجربی فیلم رو انجام دادیم و رسیدیم سر نقطه ی اجرای عملیاتی توضیحات.

در انتها اعضای دیگه ای مثل خانم نجاتی و گل گلا، محمد فرامزی بلند، به جمع ما پیوستن و با هم رفتیم یه فیلم بسیار زیبا (ادعای من برخلاف کسایی مثل عطار) یعنی استراحت مطلق کاهانی رو دیدیم. بعدش رفتیم یه فلافلی زدیم تو رگ، اشک ها ریختیم، چانه ها گرم کردیم، سر فیلم کاهانی، یقه ها دریدیم، و با خاطره ای خوب برگشتیم خونه هامون و حالمون جا اومد.

فعالین: خودم

دوستانی که در این پروسه حضور داشتن:

شکوری، تدریس، حیدری، حیدری، قربانی، ضماد، عطار، فرامرز، زرگر، نجات، اسدی، معیّن، مینایی، طغی آشوب مرام، فردین تنبل بدقول. در عکس چشمتون به جمال بی مثال رفیق ما، دکتر میروکیل هم روشن شده است.

 

ادامه مطلب ...

سه سال پیش در چنین روزهایی

همین آخرین روزای اسفند بود...آخرین روزای زمستون...از دانشکده که می اومدم بیرون گز می کردم  میرفتم دانشکده الهیات نمایشگاه کتاب خانم حنانی بود.کتابا رو مرتب می کردم و یه ذره می خوندم و بیشتر بو می کشیدمشون و بعد یه تک پا می رفتم تالار مولوی اکرانهای کن آقای صفایی بود.سر تا سر استند های کارگردانای خفن رو گذاشته بودن که من فقط کیارستمی و عینک دودیشو می شناختم.بلیتی می فروختیم و عکسی می نداختیم و بعد ،میرفتم نگارخونه.دم کانون.سنگریزه ها زیر کفشم صدا میداد.نمایشگاه عکس آقای فرامرزی بود.کل نگار خونه رو بندهای کنفی کشیده بودن و عکسای بچه ها از دانشجویی و برف رو گیره زده بودن بهش.جلسه ها رم میذاشتیم اونجا.

بیچاره یه تخته هم درست کرده بود مراجعین نظرشونو بنویسن.همه ش با یادداشت های خودمون پر شد :دی


من خودم به شخصه هر روز به این سه تا پروژه سر می زدم.تور کانون گردی و دانشگاه گردی بود همزمان.اون روزا خیلی هم خسته میشدیم.همه بچه ها.اما چه روزای پر فعالیت و خوبی بودن....یه دفه کانون بودم که خانم حنانی اومد و چند تا کار به من سپرد و رفت دانشکده(حقوق می خوند).به من گفته بود به انتشاراتی سروش  زنگ بزنم و چی بگم و... استرس داشتم و فکر می کردم از پسش بر نمی آم.تا اینکه خودش اومد.نرفته برگشت.کلاسش کنسل شده بود.چقدر خوشحال شدم. بعد نشست به حساب و کتاب.به من هنوز می گفت خانوم شاه توری.اما من صاف بش زل می زدم و می گفتم سارا.همون روزا بود که پایه های یه دوستی سه ساله بنا شد.سر این که: "خانوم شاه توری این روزا رو نگاه کن ببین کی می تونی بیای بالا سر کتابا وایسی" .با همین یه جمله.از پس این یکی کار بر می اومدم.با خانم محبوبی هم همون روزا دوست شدم.

خلاصه بتون بگم.سال 90 شهید بهشتی رم ما تموم کردیم.

الانم خوشحالم شماها یه همچین روزایی دارین.


همچنان از پشت میز کار-دوستتون دارم.

فصل میهمان شدن طوطی ها / از چه سیاره ای آمده ای؟

همیشه وقتی صدای نق نق و بلوط خورد کردنشان را می شنوم، یاد گذشته های نه چندان دور کانون می افتم، نه خیلی دور که هیچکدامتان (جز عطار) نبودید و نه آنقدر نزدیک که اغلبتان به یاد دارید.


http://upcity.ir/images2/91004836620277456062.jpg

  ادامه مطلب ...

یک پایان خوب

عکس ها و فیلم های روز جمعه و البته اون یک جلسه تمرینی که من هم بودم، روی سیستم ریخته شد.




بنده از همین تریبون با جناب کارگردان اتمام حجت می کنم که ما اسکلت ساختمون رو سالم تحویل دادیما. 

بیست تن

زمان: یکشنبه، اول اردیبهشت ماه 92

مکان: روبروی تالار مولوی

پروژه ی اکران قسمت اول هابیت و عضو گیری


از راست: فلاح، پیروزبخت، مرادپور، حنانی، مشعشع، سلیمیان، باقری، طلاکوب، توکلی، جهانی، سرکارخانم تدریس، خودم، توپشکن، چراغ، حیدری، عطار، ملکمحمدی، رضائی، فرامرزی، زرگر


از این عکس، رضائی و خانم توکلی و حنانی و مشعشع دیگه نیستن

خانم باقری و سلیمیان هم بسیار کم پیدان

شکورم