کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

جنازه ای آویزان از یک سبیل

توی تمام طول مدت حیات کانون فیلم، همراه کانون بودم. جز یه دوره ی نه چندان بلند بین فارغ التحصیلیم از کارشناسی و برگشتنم برای ارشد که البت اون دوره هم همش با بچه ها در تماس بودم، می اومدم تهران و صحبت می کردیم و اصلاً ذره ای از کانون بی اطلاع نمی شدم. ولی خوب حضور فیزیکیم تو اون دوران، بالاجبار خیلی کم شده بود. تو اون دوران که داشتم برای کنکور ارشد می خوندم، تو فکر یه ایده ی تدوینی بودم و برای به کار بستن اون ایده، دنبال یه فیلمنامه می گشتم. نزدیک کنکور بر اساس ایده ی تدوینی، چارچوب فیلمنامه ی «من و تو و کلی احمق دیگه» به ذهنم خطور کرد. برای پیاده کردن اون ایده ی تدوینی، نیاز بود که اغلب پلان های فیلم از سه زاویه تصویربرداری بشن. ولی من قم بودم نه تهران... بنابراین نمی تونستم روی بچه های کانون خیلی حساب کنم. مخصوصاً که اون دوره یعنی سال 88-89 اعضایی که دوربین دست گرفته باشن هم تو کانون زیاد نبودن. دنبال راه چاره ای گشتم.

قبل از این فیلم، سال 88 و پیش از رفتن موقتم برای خوندن کنکور، اولین فیلم کانون یعنی تازه وارد رو می ساختیم. اون دوران من ایدیوس رو بلد نبودم بلکه با نرم افزارهایی تدوین می کردم که خروجی شون خیلی کم کیفیت بودن. بنابراین برای اولین بار، برای با کیفیت در اومدن خروجی فیلم، تصمیم گرفتم که راش ها رو خودم با نرم افزار ضعیف، تدوین کنم و بعدش یه اپراتور بگیرم که با ایدیوس بیاد تدوین من رو یه بار دیگه انجام بده تا خروجی فیلم با کیفیت باشه. بنابراین اولین همکاری کانون فیلم و عکس با انجمن سینمایی قم انجام شد. اپراتور تدوین فیلم تازه وارد از بچه های انجمن سینمایی قم بود. بنابراین به واسطه ی تدوین تازه وارد، با انجمن سینمایی استان خودم آشنا شدم. رئیس انجمن –آقای بیطرفان- از سبک کارم که متکی بر ایده های تدوینی بود، خوشش اومده بود و به این واسطه یه آشنایی ریزی بین ما رخ داد.

سر جریان مشکل تصویربرداری «من و تو و کلی احمق دیگه» یاد ایشون (آقای بیطرفان) افتادم و ازش کمک خواستم تا اگه می تونه با دو-سه نفر از تصویربردارهای انجمن سینمایی صحبت کنه که اگه می تونن بیان دور هم این کار رو بسازیم. دو تا شماره تماس از آقای بیطرفان گرفتم بهشون زنگ زدم. از پشت تلفن صداهاشون اصلاً نشون دهنده ی فیزیکشون نبود. قرار بود که هر سه دوربین، روی دست تصویربرداری کنن. اول سید رضا حسینی رو دیدم. جوانی بود که هیکلش به درد فیلمبرداری و نگه داشتن دوربین روی دست می خورد. ولی فیزیک بدنی نفر دوم، من رو در مورد توان فیلمبرداریش به شک انداخت. بیشتر شبیه جنازه ای بود که از یه سبیل آویزون شده! محمدمهدی رسولی!

  

ادامه مطلب ...

روزی روزگاری کانکس

برا اونایی که کانکس رو تجربه نکردن، این عکس ها بیشتر یه سری عکس چرکه ولی برا کسایی که تو این کانکس برزگ شدن، خیلی مفهوم، احساس و خاطره داره...

 

 

ادامه مطلب ...

خاطرات / عکس های خاص

من دوست دارم، عکس های خوبی که به تاریخچه و خاطرات کانون مربوط میشه رو تو وبلاگ بذارم. در همین راستا:


هر کدوم از جزئیات مشخص شده، داستانی دارن برا خودشون.

 

 شنبه/27 اردیبهشت 93/ مقابل در ورودی اتاق کانون / استقبال از نماینده ی کانون در عربستان:  ادامه مطلب ...

پایان ماموریت نماینده ی کانون در عربستان

مهدی قربانی پس از عزیمت از عربستان برای تشریح جزئیات اجرای ماموریت کانونی خویش به جمع خبرنگاران آمد و...

  ادامه مطلب ...

داستانی که باید ادامه پیدا کند / روزهای کانون

اصلاح توسط مسئول وبلاگ 45 دقیقه بامداد دو خرداد


1- پنجشنبه 28 اردیبهشت ماه 91 / کانکس 5 کانون فیلم / مدیر اجرایی: عباس شکوری:


2- پنجشنبه 26 اردیبهشت ماه 92 / سالن کنفرانس دانشکده حقوق / مدیر اجرایی: عباس شکوری:


3- پنجشنبه 18 اردیبهشت ماه 93 / سالن کنفرانس معاونت فرهنگی / مدیر اجرایی: سیما ترابی:

برای همه ی سینماهای خاموش شهر

دور و اطراف شهر پر است از سینماهایی که زیر خرواری از خاک مدفون شده اند و تنها اسمی از آنها پیداست و یا پوستری از آخرین فیلمی که اکران کرده اند و می توان از این راه فهمید که چه سالی در سینما را تخته کرده اند. 

ادامه مطلب ...

برزرگدی!!!!

یکی از دوستان کانونی قرار بود قدری پول رو که از حساب جناب زرگر قرض کرده بودن بهشون پس بدن.


با بنده تماس گرفتن و درخواست شماره حساب ایشون رو کردن بنده هم پیغام دادم که متاسفانه ایشون پیش ما نیستن و بهتره با خودشون تماس بگیرید . در همین راستا از من تقاضا کردن که شماره ی برادر زرگر رو براشون ارسال کنم.

اینجانب هم کم لطفی نکردم و طی یک کپی پیست از طریق گوشی خفن الدولمون شماره رو براشون فرستادم...

بعد از چند دقیقه دیدم شماره اون دوستم افتاده رو گوشی.جواب دادم

الو سلام بفرمایید؟

سلام پریسا جان.فرشته مینایی  هستم.عزیز شماره آقای زرگر رو میخواستم نه خانم برزگری!!!!

بنده: جان؟؟؟ والا فرشته جان من شماره آقای زرگر رو فرستادم نه خانم برزگری.اصلا من از خانم برزگری شماره ای ندارم.

مینایی:اع! پس چرا چند وقت پیش این شماره رو به من دادن گفتن شماره خانم برزگره!!!

خواستم بگم حاجی چیزی نیست پیش میاد دیگه . واسه شماره آقای ایزدی هم به مشکل خوردی به خودم بزنگ که دیگه خنده امونم نداد  :دی

جهان

ترین های سومین روز کانون

آمار رای گیری های دقیق در ترین ها، اکران ها و کلیپ ها در روز کانون

با این توضیح که این نظرسنجی مربوط به یک سال اخیر است یعنی از روز کانون پیشین تا روز کانون سوم

البته انتخاب بهترین فیلم کانون در تمام تاریخچه ی کانون مورد بررسی قرار گرفته است: 

ادامه مطلب ...

سومین

سومین روز کانون هم برگزار شد.



وقعی نهید بر گفتار امروز / صورتجلسه ی جلسه ی رسمی

به محض آنکه به جمع دوستان شرفیاب گشتم، جام لطفشان را بر فرق نورانی ام جاری کرده و مرا به مقام شامخ «ملابنویس» جلسه منصوب نمودند...

با خود عهد نمودم آنگونه بنویسم که توبه کنند...

 

و حکایت ازین قرار بود که: 

ادامه مطلب ...

کشتن لئونه ;)

امروز بعد از ظهر فرزاد موتمن در کانون فیلم کششتن مرغ مقلد رو دید و بسیار از اون خوشش اومد. البته ایشون بیان کردند که پلان های بدی هم در فیلم هست، پلان هایی که سرجیو لئونه اونها رو ساخته :))

چراغی که به کانون روا بود- وقتی چراغ می خندید- دینی که ادا نشد

دو ساعتی هست که صدای خشمگین چراغ رو از پشت گوشی شنیده ام. غالباً وقتی با این لحن روبرو میشم من هم حالت تهاجمی می گیرم و سعی میکنم طرف مقابل رو سرجاش بنشونم و با قانون واساسنامه اثبات کنم که در اشتباهه. ولی در مورد چراغ این حس رو ندارم.


ادامه مطلب ...

مردی که می خندد

آقای قربانی ! 

هر وقت آقای قربانی رو در کانون می بینیم سخت مشغول کارند، تبلیغات ، تدوین، بدو بدو، از اینور به اونور، از اونور به اینور! میگ میگ!

امروز هم از صبح زود یا شاید دیشب مشغول تدوین فیلم روز مادر هستند.

خسته نباشید میگم به آقای قربانی ِ همیشه در حال کار و سپاسگزاری بسیار بسیار فراوان! 

هاراگیری بعد از دیدن این عکس ها بلامانع است!

صرفا جهت مرور بخشی از خاطرات اکران هاراگیری !   


شکوفایی استعداد عکاسی آقای عطارپور !

  ادامه مطلب ...

آمادگی برای ی خداحافظی موقت یا اگر این کارها را نکنم رسالتم رو انجام ندادم . . .

سلام . . .

من محمدمهدی رسولی هستم.از روز چهارشمبه مورخ دهم شهریورماه سال هزاروسیصد و نود با اکران ضامن دار وارد کانون فیلم شدم . . .

امروز دومین سالگرد کلیدخوردن فیلم تردیدابدی بود ک اولین کار جدی من در کانون در کنار دوستای نازنینی مثل شما کانونی ها بود . . .

و همین امروز تصمیمی ک تا ب حال با کسی راجع بهش صحبت آنچنانی نکردم رو می خوام اینجا بازگو کنم . . . 

ادامه مطلب ...

اینا ب ما رفتن یا ما ب اینها رفتیم؟؟

سلام.سال نو مبارک . . . فک نمی کنم تو تاریخ وبلاگ سابقه داشته باشیم ک پنج روز وبلاگ هیچ پست جدیدی داشته باشیم . . .

بدتر از اینم مگه می شه . . .

بهرحال مجبور شدم خودم دست ب کار بشم . . .

 

ادامه مطلب ...

در راستای پیشنهاد خانم توفیقی/ روز جشن ورودی ها / جلوی غرفه

کلا پک سعید برای ورودی های جدید خیلی خاطره انگیز بود. چه از اون دو روز اول برا ثبت نام که پدرمان در آمد. چه وانت سواری برای روز جشن و چه جلسه خانم جهانی پور و تقدیر نامه های امیر حیدری.