ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
سلام . . .
من محمدمهدی رسولی هستم.از روز چهارشمبه مورخ دهم شهریورماه سال هزاروسیصد و نود با اکران ضامن دار وارد کانون فیلم شدم . . .
امروز دومین سالگرد کلیدخوردن فیلم تردیدابدی بود ک اولین کار جدی من در کانون در کنار دوستای نازنینی مثل شما کانونی ها بود . . .
و همین امروز تصمیمی ک تا ب حال با کسی راجع بهش صحبت آنچنانی نکردم رو می خوام اینجا بازگو کنم . . .
دوستان من . . .آمدن من به کانون خیلی اتفاقی بود...اما بی تردید و بدون اغراق جزء رویدادهای مهم زندگی من بود . . .
طی این مدتی ک در کانون بودم خیلی اتفاقات خوبی برای من افتاد . . . ک از هیّز شما بیرون است . . .
دوستان خیلی خوبی پیدا کردم.در کارم رشد و پیشرفت داشتم.وارد محیطی شدم که خیلی خوبیها بیشتر از اونچه که احتیاج داشتم در آن وجود داشت . . . و همانطور که قبلا هم گفته بودم کانون فیلم خونه ی امید جدید من شده بود . . .
اما
درهرحال زندگی هرکس شرایط ویژه خود را دارد و من هم از این قاعده مستثنی نبوده و نیستم . . .
حقیقت این است که من فارغ التحصیل شده ام و آماده پوشیدن لباس رزم سربازی هستم . . . البته نه ب همین زودی ک شما این پست را می خوانید...اما چون دوماهی بیشتر به شروع امتحانات دانشگاه نمانده و ضمن اینکه کانون در تابستان متاسفانه تقریبا ب خاب زمستانی می رود و هیچ چیز در مهرماه از زندگی ام معلوم واضح نیست . . . برآن شدم که رسالتم را ب نحو احسن انجام دهم و کارهای ناتمامم را در کانون به اتمام برسانم . . .
و آنها بدین شرح هستند:
یک :
برگزاری یک یا دوروز کلاس عملی فیلمبرداری ب منظور تکمیل دوره ی تئوری که در بیست و یک و بیست و دو خرداد نود و دو انجام شد . . . صدالبته درصورت نیاز و درخواست بچه های کانون...چون دفعه ی قبل که پیشنهاد کارگاه عملی رو دادم استقبال چندانی از آن نشد!
دو :
اتمام فیلم مستند کانون فیلم با لطف تدوین عباس شکوری . . . من یک روز فایل ها و فیلمها را کامل دسته بندی می کنم . . . و عباس شکوری لطف خاهد کرد و در وقت مقتضی آنرا مونتاژ خواهد کرد . .
.
.
.
باشد ک با این یادگاری از کانون همیشه یاد من باشید و مطمئن باشید من هم همیشه یاد کانون و کانونیان هستم . . .
دوستدار همیشگی شما . . .
محمدمهدی رسولی
یک مشت قدیمی ها + من جدید در روز اکران ضامن دار . . . اولین حضور من در کانون . . .
بابا هم رزم
بابا هم سنگر
بابا کچل
پوتین پوش
سرباز
کفاصت
شکورم
باشد که در سربازی دسته بندی کردن پست را بیاموزی،اوس مهدی...


باشه توهم برو...
نمیدونم چرا با خوندن این پست حس نوستالژیک و غمگینی بهم دست داد,
یاد با هم بودنامون افتادم ,یاد خاطرات دور و نزدیک.....
دیروز خانوم جهانی پور ,امروز مهدی, یه مدت دیگه سعید پشت مشهدی,بعد از اون........
هرچند خود من هم حداکثر تا پایان امسال بتونم در خدمت کانون دوست داشتنی باشم...
داستان فیلم "هفت سامورایی" داره واسه کانون اتفاق می افته.
ای کاش مثل اون فیلم اگر سامورایی ها میمیرند و لی دهکده پا برجا می ماند,اینجا هم با رفتن بعضی از اعضا,کانون استوار بماند.
به امید بقای کانون عزیز
بابا نگید اینجوری!!!
روحیه اعضا ضعیف میشه!!!
ما هستیم!!!
فقط تعطیلاتمون دیر تر تموم میشه!
اگه دست خودم بود از ده فروردین میومدم کانون :-D
پرچم بالاس!!!
جهان
تنها محمد مهدی رسولی است ک محمد مهدی رسولی است
چه خوش رسالتی باشد.
غم گین است یاران چه غریبانه رفتند از این خانه....
اه چه حیف چه عکس خوبی هم گذاشتی مهدی جان منم دیگه باید تقریبا از این پست ها بزارم.
هرجاهستین،موفق باشین.