ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
همیشه وقتی صدای نق نق و بلوط خورد کردنشان را می شنوم، یاد گذشته های نه چندان دور کانون می افتم، نه خیلی دور که هیچکدامتان (جز عطار) نبودید و نه آنقدر نزدیک که اغلبتان به یاد دارید.
دورانی که امثال حسین فلاح و کوهستانی نامی شکلی به نام عفتی و
خانم حنانی بولد بودند و البته عضو ویژه ای که همیشه بعد از یکی از کارهای عجیب و
غربیش به او میگفتم: کی بر می گردید به سیاره تان!
حتی پروژه ای که برگزار کردند هم تا آن زمان ویژه و حتی عجیب بود: کلاس طراحی صحنه و لباس! رفتار های غریب خانم عسگری آخر نداشت! یک روز وسط صحبت مهمی در کانون بودیم که با آن شادابی و شیطنت عجیب و غریبش (که تنها شاید شیطنت های خانم نعیمی کمی به پایش می رسید) پرید توی کانون. می آمد جلوی هر عضو و مشتش را باز می کرد و می گفت: یه سنگ بردار!
به من هم رسید. دستش پر از سنگ های نسبتاً گرد – ولی معمولی – بود. اثری از یک ویژگی سحرآمیز در آن سنگ ها نبود ولی همه که نفری یکی سنگ برداشتیم گفت: حالا چشماتون رو ببندید و یه آرزو بکنید!!!!!!!!!!!
من بهت زده بودم! هنوز نمی دانم آیا واقعاً این رفتارها در سیاره ی خانم عسگری هم رفتاری معمولی تلقی می شد یا نه؟
تا آن روز فرندز را ندیده بودم
بعدها که دیدم، فیبی بود که چندلر هر چند قسمت یک بار به او می گفت: از چه سیاره ای آمده ای. مو نمی زنند...
راستی کسی می داند این طوطی ها از کجا می آیند؟
شکور
قضیه سنگ ها چی شد؟ من متوجه نشدم.
مشکل اینجاست که هیچ کس متوجه نشد
شکور
اووووه اووووه تحت تاثیر قرار گرفتم
عالی بود آقای شکوری
ساعت دو و نیم نصفه شبه. میشه صبح روز 5شنبه، 14 اسفند.
دوباره که این پست رو خوندم دیدم لفظ «شکلی» اشتباهای نوشته شده «نامی» و اصلاح کردم
شکور