تو پروژه دربند، آقای شالیکار، مسئول اصلی فروش بلیط بودند و دوندگی هایی که من ازشون دیدم، واقعا قابل تقدیره.
هر لحظه هماهنگی ، تماس، و حتی سرزدن حضوری و چک کردن چند باره کم و کسری های بچه ها برای فروش تو قسمتای مختلف دانشگاه ، مثل خرد کردن اسکناسهای درشت و غیره و غیره که من ازشون بی اطلاعم.
اونم با در نظر گرفتن شرایط آفتاب سر ظهر و شیب پر مصیبت دانشگاه و استرس برای حتمی شدن اکران...
اراده قوی میخواد اینجور دوندگی ها.
من ، جلو کتابخونه نشسته بودم ، یار کمکی ام رفته بود وکس دیگه ای رو هماهنگ میکردن،
قرار شد وسایلو جمع کنیم و بریم سمت سلف .
آقای شالیکار میزو برداشتن و من صندلیا رو.
تو وضعیت حمل میز هم دائم گوشی دستشون بود و نیرو ها رو سامان میدادن:
الو خانم نجاتی سلام، اگه میتونید بیایید جلو سلف
خانم فلانی، مشکلی نیست؟
خانم بهمانی، خبری نیست؟
خانم X ، الان کجایید؟
خانم Y چه مشکلی دارید؟
سلام خانم فرامرزی ....
آخ ببخشید ممّد !! من شرمنده ام...
قبل تو با پونزده تا خانم حرف زده بودم....
یعنی رنگ به رنگ شده بودیم بس که خندیدیم!
جلسه ی نقد و بررسی فیلم دربند با حضور عوامل-شنبه 28 اردیبهشت 92
سن مرکز همایش های بین المللی تالار ابوریحان، در مقابل 700 تماشاچی
از راست به چپ: زین ال، دبیر، عوامل!!
شکور
آقا سید، یکی از کارمند های دانشگاهه
من و عطار متوجه شباهت عجیب سید به اسکورسیزی شدیم و یه بار که داشت از جلوی در کانون رد می شد، اجازه داد که باهاش عکس یادگاری بندازیم...
زمان:5شنبه، 26اردیبهشت ماه 92
مکان: روبروی سالن کنفرانس دانشکده ی حقوق
دومین روز کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
شکور
هی منتظر شدم آقای شکوری یه عکس از روز کانون بزارن که نزاشتن،پس خود دست به کار شدم.
به نام خدا
این پست از اون چیزاییه که هر چقدر بیشتر بخونیش بیشتر بهت می چسبه!
جدیدیا بخونن!
پرنیان ، سه قلوها، توفیق، یوسف دوست ، قدکساز، زرگر و همه و همه!
یه نکته ای:
هیچ وقتِ هیچ وقت لذت خوندن 10 باره ی وبلاگ تو ایام امتحانارو دوس ندارم از دست بدم.
جهان
مرسوم نیست، معمولا مدیر پروژه از تیم اجرائیش تشکر میکنه، اما میخواستم قبل از اینکه احتمالن محمد فرامرزی* یه همچین کاری رو بکنه به خاطر زحمت هاش و پیگیری هاش برای اکران دیروز-دربند- ازش یه تشکر ویژه بکنم. ممنون فرامرزی.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
* همه بچه ها دیروز خوب بودند و لایق تشکر، ولی دیگه بیش از این پا تو کفش مدیر اجرائی نمیکنم.
امروز من نمی دونم چرا استرس داشتم الکی برای اکراااان.جزو تیم انضباطات آقای شکوری شدیم و ایشون به ما گفتند هر کدوم کجا وایسیم .قرار شد من دورترین نقطه به سن وایسم و بعدِ من پنج ردیف پنج ردیف محمد نژاد ،توفیقی وعاطفه کیانی که نزدیک سن می شد مقرش!
ادامه مطلب ...
سلام دوستان.گفتم بهتره به عنوان اولین پست احساسم رو درباره ی کانون بنویسم.
ترم اول(یعنی ترم پیش)برام ی کابوس وحشتناک بود.تازه وارد دانشگاه شده بودم؛از قوانین
ادامه مطلب ...یادش به خیر یه زمانی چقدر پروسه ی اکران های کشوریمون شلوغ میشد
چه چهره هایی!
به سه دسته تقسیم شدیم و رفتیم برای فروش بلیط دربند
ادامه مطلب ...
بعد یه روز فشرده از بابت کلاس هات و صد البته خوشایند با یه اکران شکیل,
تموم خستگی روزت بلکم یه هفته ت می تونه با لطف دوستانت کاملا به فراموشی سپرده شه
یه تشکر ویژه از لطف آقای محیط , خانم مردیها و خانم وفایی
بعد از اینکه روز اکران ضامن دار در شهریور ماه 1390 به شکل کز کرده و تنها اولین حضورم رو بین بچه های کانون بهم رساندم،نوبت به تولید فیلم "گره کور" رسید...عباس شکوری پستی مبنی بر اینکه می خواهد فیلمنامه ای از طرح های قدیمی خودش کار کند گذاشت و با استقبال بسیاربسیار زیاد بچه های کانون روبرو شد...
ادامه مطلب ...جوونی که از وضعیت موجود ناراضیه و سعی میکنه با حرفاش ، طرفو مجاب کنه تا تغییری تو اوضاع بوجود بیاره ،مقابل مردی نشسته که با طمانینه به حرفاش گوش میده و صبر میکنه حرفاش تموم بشه.
نطق پسر که تموم میشه،
مرد،سرش رو بالا میاره
دست میذاره رو شونه ی جوون
یه نیگا میکنه
و با لحنی که گویای سالهااااااا تجربه است، میگه:
" از پایه و اساس با حرفت مخالفم پسر جون
متاسفانه تو چیز زیادی از کانون نمیدونی...!"
* تصویری بود که بعد از خوندن اولین نظر یکی از پست های اخیر تو ذهنم نقش بست و نقش "پدربزرگ با تجربه کانون" رو اساسی تثبیت کرد!