کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

یه حبه قند


لذت همکاری را  روزی دیگر تجربه کردیم ، لذت با هم بودن را هم تجربه کردیم ، به امید تکرار چنین روزهایی

ع.م

ازش حرف زیاد دارم

خیلی زیاد

خیلی خیلی زیاد

ولی دارم از خستگی میمیرم

پس فعلا به قول ممد فوکوس:

 

دم...بچه های...کانون فیلم و...عکس...دانشگاه...شهید بهشتی...گـــــــــــــــــــــــــــــــــــرم


شکور



نظرات 21 + ارسال نظر
رامین دوشنبه 9 آبان 1390 ساعت 23:24

به سلامتی همه قدیمی ها و نیمه قدیمی ها و جدید ها و نیمه جدیدها و.... خلاصه به سلامتی همه کسایی که این چند سال حسابی زحمت کشیدن تا ما امروز به کانونی بودنمون افتخار کنیم......
.
.
.
امروز با اینکه خسته شدیم ولی یه روحیه مضاعف بود برا اینکه از این به بعد با قدرت بیشتری پیش بریییییییییم.....
.
.
.
عاشششقتتتتتتونم......

جواد شالیکار دوشنبه 9 آبان 1390 ساعت 23:57

بسیار به خویشتنمان بالیدیم بالاخص هنگامه پخش کلیپ های کانون... و در کل امروز شاید همه چیز خوب نبود ولی لااقل عالی بود.

کاظم فاضلی سه‌شنبه 10 آبان 1390 ساعت 00:08

خسته نباشید!
نمی شد تا اینجا بیام هیچی نگم که
بازم خسته نباشید

نفیسه ایرانی سه‌شنبه 10 آبان 1390 ساعت 09:12

یه خسته نباشید بزرگ به همه بچه های کانون
یه خسته نباشید بزرگ هم به خانم نعیمی

محمد مهدی اهل خیر(قربانی) سه‌شنبه 10 آبان 1390 ساعت 10:07

سلام بر دوستان گلم
واقعا عالی بود
منکه به خودم بالیدم که دانشجوی این دانشگاه هستم بلاخص عضو (البته اگه اقا شکور مارو داخل آدم حساب کنند) کانون فیلم این دانشگاه.
خوب بودکلی چیزا به قول برنامه هفت از پیش تولید تا پس از تولید ازهمه تشکر میکنم مخصوصا خانم نعیمی اقا شکور جواد شالیکار علی اقا محیط امید صفایی محمد فرامرزی وخیلی ها که من اسمشون بلد نیستم
البته به نظر من دو نقطه ضعف داشت
۱-اوردن نامتعادل مهمانها( ۵ به۱)واز ان بدتر اوردن منتقد( البته خیلی خودم رو نگداشتم که گفتم منتقد) منتقدی منفعل و جوگیر و......
اقا شکور می دونه چی میگم چون با اقا شکور با منتقد صحبت کردیم واونو با این صفتها دیدیم البته خود منتقد هم به این نقص واقف بود ولی توجیح می کرد
۲-اهدای جوایز یا همان کتابها : واقعا وقتی اقا شکور گفت خانم نعیمی بیایند وهدیه را تقدیم کنند جا خوردم از ان بدتر طیقه اهدا بود که بدتر از این بود
ولی در کل دمتون گرم

جهان سه‌شنبه 10 آبان 1390 ساعت 11:17

عالییییییییییییییییییییییییییییییی بود

محدرضا قبادی سه‌شنبه 10 آبان 1390 ساعت 12:40

صد آورین به کانون فیلم و عکس شهید بهشتی و همه بچه هاش.
دم همتون گرم. انصافا خیلی خوب بود
باز هم شرمنده همگی که من مجبور شدم نیم ساعت آخر رو به خاطر کارم برم.

مریم نورانی سه‌شنبه 10 آبان 1390 ساعت 14:02 http://marie19.blogfa.com

سلام اول
من دانشجوی دانشگاه تهران م و دیروز توی مراسم نمایش و نقد فیلم تون بودم! یه حبه قند و که دیده بودم قبلا ولی دیروز با دیدن دوباره فیلم یک سری جزئیات بیشتر دستم اومد و البته بسیار تشکر میکنم از همتون به خاطر دعوت از آقای میرکریمی و بازیگراشون و آقای سعید قطبی زاده! جلسه ی نقد هم خوب بود فقط آخرش که آقای قطبی زاده نظر مخالفشون رو گفتن دیگه فرصتی نموند که آقای میرکریمی دفاعیات شون رو بگویند!
یه نکته ای که خیلی اذیت م کرد دست زدن های بی جا و بی مورد دانشجوها در طول فیلم و حتی صحبت های عوامل بود که باعث می شد ۳۰ثانیه بعدش هم صحبت هاشون رو نشنویم!
من جلسه ی نمایش جدایی... هم اومدم که آقای فرهادی نیومدن! اما این سری بهم چسبید.
فقط حیف اون آقاهه عینکی که لباس چارخونه دیروز پوشیده بودن اجازه ندادن من عکاسی کنم مجبور شدم از سرجام(ردیف ۴ سمت چپ سالن) این کارو بکنم ....
بازم ممنون از همتون

من اون آقاهه ی عینکی هستم (فرامرزی، خوشبختم)
تمام مسئولیت ها مشخص شده بود دیروز و نباید کسی بدون اجازه ی مدیراجرایی و مسئول اون قسمت، اقدامی انجام میداد که شما خواستید اجازه بگیرید و بنده هم اجازه ندادم...و شما نباید این کارو میکردید...
توجه داشته باشید که ما توسط عوامل تهیه کننده ی فیلم و سایر نهاد ها هم درمورد نحوه ی اجرای مراسم تحت فشار بودیم
اگر بنده می دیدم که این کارو میکنید، باید دوربینتون رو از حراست پس میگرفتید...

یاسمین سه‌شنبه 10 آبان 1390 ساعت 18:46

سلام...
بازم همگی خسته نباشید
فقط یه چیز می خواستم بگم اونم اینکه:
از همه دوستان عذرخواهی می کنم که امروز جلسه رو زودتر ترک کردم(گرچه وجودم الزامی نیست ولی می دونم که ترک جلسه حین صحبت دوستان خوشایند نیست و خواستم بگم که یه موقع حمل بر بی ادبی نشه)
باز هم عذر تقصیر
متاسفانه سه شنبه ها مجبورم 10 -15 دقیقه زودتر جلسه رو ترک کنم

در ضمن واسه اون کلاسای بازیگری اگه واسه اوردن افشین هاشمی کمک لازم بود شاید من بتونم کمک کنم

سلامت باشید
آفرین بر شما
شکور

..... سه‌شنبه 10 آبان 1390 ساعت 19:04

سلام
واقعا تبریک میگم کارتون خیلی خوب بود فیلم هم عالی بود ولی مهم اعمال وظایف بچه های گل شما بود...
حقیقتش خواستم یه تشکر اساسی از همه عواملی که تو کانونتون باعث شدن این فیلم پخش بشه کرده باشم و بگم که :تا حالا شده ناخواسته و بدون نیت قبلی باعث خیر بشید؟؟راستش من با اینکه تو سالن بودم ولی آخرای فیلمو ندیدم و از سالن رفتم بیرون چون یه نتیجه ی خیلی عالی از این فیلم گرفتم وقتی بازیگر نقش دایی بزرگ فقط و فقط با یه حبه قند کوچولو مرد از ته ته ته دلم گریه کردم و به این موضوع واقعا رسیدم:((مرگ خیلی خیلی نزدیک تر از اون چیزیه که بشه فکرشو کرد حتی به فاصله ی یه حبه قند....)) تا اون لحظه میتونم بگم خیلی وقت بود که اصلا نماز نخونده بودم یا اگه خونده بودم از ته دل نخونده بودم ولی اون لحظه رفتم و بعد از مدت ها نماز خوندم و تازه فهمیدم که چقدر دلم برای خدا تنگ شده بود،وقتی برگشتم فقط به قسمت آخر فیلم رسیدم دقیقا اون جایی که آهنگ اولین شب آرامش پخش شد و دوباره دلم میخواست گریه کنم چون این آهنگو من وقتی گوش میکردم که دلم برای خدا و بنده های خوبش تنگ میشد...... حالم خیلی خوب بود انگار خدا هم دلش برای من تنگ شده بود.
ممنون از همتون

مو به تنمان سیخ شد...
آقا یا خانم گرامی واقعا ما (شکوری و فرامرزی) به شدت از این نظر شما تحت تاثیر قرار گرفتیم و خوشحال شدیم که از عوامل نمایش این فیلم بودیم
دوس داریم اگه شد این نوشته ی شما رو به دست کارگردان فیلم هم برسونیم
خوشحال میشیم اگه دوس داشتید تو کانون ببینیمتون
کسی که اینقد تحت تاثیر این فیلم بزرگ قرار گرفته...
بسیار خوشحال شدیم
و امیدواریم که تاثیر مثبت این فیلم تو فکر و دلتون ماندگار بمونه
شکور و فرامرزی

دلناز سه‌شنبه 10 آبان 1390 ساعت 20:18

واقعا دم همگی گرمممممممم
خسته نباشید

Arvin parsa سه‌شنبه 10 آبان 1390 ساعت 20:47

daste hameie bachehaie kanun dard nakone be khosus ghadimi ha ke be jadida etemad kardan.
tashakor va khaste nabashid vige baraie khanoom naeemi va aghaie shakuri.
baraie man dirooz iek rooze faramush nashodani va khatere angiz bud,bazam az hameie baro bachehaie kanoon mamanunam.

...... سه‌شنبه 10 آبان 1390 ساعت 22:13

خدایا به فرشتگانت بسپار در لحظه لحظه ی نیایش خویش دوستان مرا از یاد نبرند..........
ممنونم ولی صادقانه بگم انقدر از این جوابی که دادید خوشحال شدم که میترسم بیامو شیطونم تو جمع با صفاتون راه بدم پس مزاحم نمیشم
.
.
.
.
.
کلام آخر:
ترسم که شعر مزار من این شود:
((او هم جمال یوسف زهرا ندید و رفت!!))
یا حق

آفرین بر شما و
خوب باشید
شکور

شبنم باباگلی سه‌شنبه 10 آبان 1390 ساعت 22:21

بسیار مشعوفیم از این اکران عالی ، تجربه ی محشری بود دست همه بی بلا

عکسای اون روز هم تو تالار و هم تو کانکس رو نمیدید به ما
نامرد نباشید دیگه

شکورم

.;.sarallah.;. سه‌شنبه 10 آبان 1390 ساعت 22:24

آفرین و صدآفرین برهمه به خصوص به آقای <<شالیکار>> بابت هدیه کردن یه حبه قند به......:::..... آقای بیات....:::....

Arvin parsa چهارشنبه 11 آبان 1390 ساعت 00:13

jesaratan aghaie shakuri akse behtari nabud ke bezarid,man tu in aks khodamam nemidunam shabihe chee hastam age shoma fahmidid be manam begidkhanume baba goli aksaie be oon khubi gereftan lotfan ieki az ona ro bezarid na aksaie ... mohmmad faramarzio.(se noghtaro khodetun por konid)rasti man tu in aks dorost samte raste shoma neshestam..)

والا این عکس رو علی محیط گذاشته

نقطه چین رو هم روم نمیشه حق مطلب رو ادا کنم
شکور

مریم نورانی چهارشنبه 11 آبان 1390 ساعت 10:31

بله آقای فرامرزی ... من درک میکنم شما در چه شرایطی بودید و اینا!
و اجازه هم گرفتم که بگم ینی قانون کپی رایت و حق مولف! و حریم خصوصی و اینا هم سرم می شود . اون ۴تا عکس م ب خاطر ریما گرفتم چون خیلی دوس ش دارم شما حلال کنید

جهان چهارشنبه 11 آبان 1390 ساعت 16:51

به آروین پارسا:
بسیار بسیار شبیه خودتونه ولی محض خنده دوس داشتین 20 سوالیش کنین توی پست یه حبه خند!!!!!!
((این موجودِ خمیده یِ شَبَه مانندِ کنارِشکور چیست؟؟و البته کیست؟؟))
راستی مژدگانیم بدید!!!! و مطمئن باشید خیییییییییییلیا در تشخیص هویت شما کمک خواهند کرد
کلام آخر:
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و خودماندگی..(آقا جهان با اندکی تخلص)

جواد شالیکار چهارشنبه 11 آبان 1390 ساعت 19:28

شخصا خیلی تحت تاثیر نظر خانم یا اقای ..... قرار گرفتم و بسیار خوشحالم که من هم توی این اکران بزرگ یه نقش کوچولو داشتم و من هم امیدوارم این تاثیر در وجودتون پایدار باشه. این رو از ته قلبم از خدا می خوام

capital karizma جمعه 13 آبان 1390 ساعت 00:21

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که درین گنبد دوار بماند

CAPITAL KARIZMA جمعه 13 آبان 1390 ساعت 12:18

خدا را شکر که در این دانشگاه قبول شدم خدا را شکر که دوستان بسیاری را پیدا کزدم و شناختم خدا را شکر که کانون را شناختم و کار کزدم اگرچه بسیار کوچک خدا را شکر کسانی را که دوست داشتم را دیدم و با آنان صحبت کزدم خدا را سپاس که ماندیم و زمزمه ی عشق را با هم خواندیم دست مریضات حسابی به همه ی بچه های گل کانون مخصوصا آقای شکوری و خانم نعیمی با اون شاهکارش برای سلامتی سه تن رفیق و کانون و وطن برای سلامتی سه کس کانونی و سرباز و بی کس برا بوی خوش اقاقیا بزا کانونیای بی ریا...........

بابا مجید...بابا فیلان
شکورم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد