اعلام فراخوان : 13 خرداد ماه 95
مهلت ارسال آثار: 1 مهر ماه 95
اعلام نتایج داوری آثار: نیمه دوم آبان ماه 95
زمان برگزاری جشنواره: 16 تا 18 آذر ماه 95
استیو مککری در سال 1950 در فیلادلفیا متولد شد و در دانشگاه پنسیلوانیا به تحصیل در رشته سینما پرداخت. مک کری عکاسی خبری را به صورت حرفهای از جنگ شوروی در افغانستان آغاز کرد.
وی با چاپ عکس یک دختر افغان در مجله National Geography به شهرت جهانی رسید؛ تصویری که عنوان "فراموش نشدنی ترین عکس" را به خود اختصاص داد و چهره دختر را تبدیل به مشهورترین عکس روی جلد در تمام انتشارات ماه جون 1985 کرد.
این عکس همچنین در بروشورها، پوسترها و تقویمهای کمکهای بینالمللی مورد استفاده های مکرر قرار گرفت. هویت "دختر افغان" برای 15 سال پنهان بود تا اینکه مککری نام او یعنی "شربت گول" را به همه معرفی کرد. این عکس تبدیل به جنجالیترین تصویر شد و در اندازه های بزرگ و تعداد انبوه به چاپ رسید و نیز توانست مدال طلای مسابقه رابرت کاپا را به خاطر بهترین گزارش تصویری از آن خود کند.
ادامه مطلب ...
محمد علی کلی که با عنوان «بزرگترین» ورزشکار و مرد دورانش شناخته میشد و سه بار قهرمانی سنگینوزن را تجربه کرده بود و یک شمایل فرهنگی و حقوق مدنی هم به شمار میرفت، جمعه شب در ۷۴سالگی درگذشت. او که از اواسط دههی ۱۹۸۰ دچار بیماری پارکینسن شده بود هفتهی گذشته به دلیل مشکلات تنفسی راهی بیمارستان شد. در کارنامهی سینمایی محمد علی فیلم بلند بزرگترین (تام گرایز، ۱۹۷۷) دیده میشود که نسخهی دراماتیزهی داستان زندگیاش از کتاب بزرگترین: داستان خودم است. او علاوه بر این در قسمتی از یک سریال تلویزیونی، یک فیلم تلویزیونی و فیلم کوتاهی محصول ۲۰۱۳ ظاهر شده است. او به عنوان یکی از مشهورترین ورزشکاران روی زمین، طرفداران بیشماری داشت که پس از انتشار خبر مرگ این افسانهی ورزش بوکس به شیوههای مختلف در رسانههای جمعی و اجتماعی واکنش نشان دادند و به او ادای احترام کردند. در ادامه ابتدا چند پیام کوتاه از ستارگان، فیلمسازان و ورزشکاران مختلف را مرور میکنیم و سپس چند جمله و کلامی را میخوانیم که از او به یادگار مانده است:
اعلام فراخوان : 13 خرداد ماه 95
مهلت ارسال آثار: 1 مهر ماه 95
اعلام نتایج داوری آثار: نیمه دوم آبان ماه 95
زمان برگزاری جشنواره: 16 تا 18 آذر ماه 95
به گزارش حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان به نقل از روابط عمومی، این جشنواره که از آذرماه سال جاری فعالیت خود را آغاز خواهد کرد با هدف آشنایی مردم و مخاطبان با معلولیت های جسمی و بیماران معلول برگزار خواهد شد.
همچنین فراخوان این جشنواره روز پنجشنبه 13 خردادماه در اولین نشست خبری که با حضور مراسم حضور تعدادی از مقامات و سفرا کارگزاران سازمان ملل متحد و جمعی از هنرمندان برگزار خواهد شد اعلام میشود.
این مراسم روز پنجشنبه از ساعت 15 الی 18 در مجموعه فرهنگی تاریخی نیاوران برگزار خواهد شد.
دومین دوره جشنواره پرواز 16 تا 18 آذرماه طی مدت سه روز برج میلاد تهران به دبیری فاطمه امیری و مدیریت اجرایی آرش سجادی حسینی برگزار می شود
استنلی کوبریک
استنلی کوبریک، از کارگردانهایی است که هم منتقدان سینما
دوستش دارند و هم کسانی که تفریحی فیلم میبینند. فیلمهایش عمیق هستند و
پیچیده، اما این باعث نمیشود بینندگان با فیلمهایش ارتباط برقرار نکنند.
برخلاف بسیاری از کارگردانها که فیلمهایشان را در یکی، دو ژانر میسازند،
کوبریک در ژانرهای مختلفی فیلم ساخته و موفق هم بوده است. فیلمهای او به
سنگ محک بدل شدند و فیلمسازهای بعد از کوبریک از روی دست او تقلید کردند
یا سعی کردند راه او را ادامه دهند. او فیلم جنگی ساخته است: «راههای
افتخار» و «غلاف تمام فلزی». یک فیلم علمی خیالی بسیار مهم ساخته؛ «٢٠٠١:
یک ادیسه فضایی». فیلم کمدی سیاه آیندهنگر ساخته؛ «پرتقال کوکی». «درخشش»؛
به نظر بسیاری یکی از بهترین فیلمهای ژانر وحشت است و «دکتر استرنجلاو»
از مهمترین کمدیهای تاریخ سینما است. او دو فیلم تاریخی ماندگار
کارگردانی کرده یعنی «اسپارتاکوس» و «بری لیندن» که دومی را مارتین
اسکورسیزی، بزرگترین فیلم تاریخ سینما توصیف کرد. فیلم آخرش «چشمان باز
بسته» هم یکی از بهترین تصویرهای بحران زناشویی است. کوبریک چطور به این
موفقیت و این قله رفیع در سینما رسید؟ با کمالگرایی. گفته میشود کار با
هیچ کارگردانی به دشواری کار با کوبریک نبوده و از طرفی هم کمالگراترین و
وسواسیترین کارگردان تاریخ سینما بوده. معروف است که کوبریک مرد خانواده
بوده و بسیار مهربان، اما کسانی که با او همکاری کردهاند، میگویند او سر
صحنه، بسیار بداخلاق بوده و اصلا ملاحظه کسی را نمیکرده است. او هرگز از
بازیگران تعریف نمیکرده (یا حداقل اغلب بازیگرانی که با او کار کردند،
اینطور میگویند) و مثلا کرک داگلاس که دو فیلم با کوبریک کار کرده، گفته
کوبریک اصلا اهل سازشکاری نبوده و غروری غیرقابلکنترل داشته و همیشه نگاه
خودش را مهمترین نگاه در قبال فیلم میدانسته و کمتر بهنظر کسی اهمیت
میداده است. کوبریک جدا از اینکه در تمامی مراحل ساخت فیلمش از نوشتن
گرفته تا تدوین، موسیقی و جلوههای ویژه دخالت میکرده، بیش از هر چیزی
بهدلیل برداشتهای متعددش برای یک نما، معروف یا بهعبارتی بدنام بوده.
مثلا او در «درخشش»، شلی دووال را مجبور کرده یک نما را ١٢٧ بار بازی کند
یا از اسکاتمن کروترز، بازیگر پیر همین فیلم خواسته یک صحنه را ١٤٨ بار
تکرار کند. استرس سر صحنه فیلمبرداری «درخشش» آنقدر زیاد بوده که شلی
دووال بعدا گفت در جریان ساخت فیلم موهایش شروع به ریختن کردند. درباره
دخالت کوبریک در مراحل تولید فیلمش هم قصه زیاد است، او عادت داشته وارد
اتاق تدوین و طراحی صدا شود یا حتی وارد سالنهای سینما میشده تا مطمئن
شود فیلمش را با نورپردازی درست پخش میکنند. حتی وقتی قرار بوده فیلمهایش
را در کشورهای غیرانگلیسیزبان نشان دهند او شرط میگذاشته که بر انتخاب
دوبلور و ترجمه فیلمنامه هم کنترل کامل داشته باشد. جالب است که از زمان
مرگ او دیگر هیچکدام از فیلمهایش دوبله نشدند.
بازیگر مورد علاقه اش " جیمز کاگنی " است
نه اینکه بخواهم مته به خشخاش بگذارم . اما اگر از شدت و نحوه فوران خون از بدن سینیور باب بگذرم. از عدم تطابق زاویه اسلحه و جای فوران خون نمیتونم بگذرم.
در احوالات Saul Bass غور میکردم دیدم تیتراژ و عنوان بندی در تولیدات کوتاه کانون کمی مغفول است. یعنی تنها به نوشتن با فونت های عادی (گاها ریز و بد رنگ) روی پس زمینه ای تیره و یا نمایی ثابت از فیلم بسنده میکنیم. به تیتراژ فیلم "جبر" فکر میکنم که از گرافیک کامپیوتری استفاده نکنم و تماما تیتراژ را فیلمبرداری کنم. به ایده ی یک دست فکر میکنم یا چیزی شبیه آن . کف دست ها ی مختلف اسامی عوامل را بنویسم و بعد از دست ها فیلم بگیرم. یا نمیدانم شما بگویید. تنها مطمئنم که از فونت کامپیوتری برای تیتراژ استفاده نخواهم کرد.
پالین کیل از مشهورترین و بانفوذترین منتقدین تاریخ سینماست. او متولد نوزدهم ژوئن سال ۱۹۱۹ کالیفرنیا . کودکی و نوجوانی اش را با پدرش در مزرعه ای گذراند که او هم عاشق سینما بود. فارغ التحصیل کالیفرنیا که در برکلی فلسفه خواند، ساختن چند فیلم کوتاه و نوشتن نمایشنامه و به راه انداختن کانون فیلم، از عمده فعالیت های ابتدایی او بودند. اولین نقد بلندش در سال ۱۹۵۳ برای فیلم لایم لایت و برای «سانفرانسیسکو مگزین» بود. اما شروع فعالیت های نقد نویسی او به ابتدای دهه ۶۰ بر می گردد. در سال ۱۹۶۵ کتاب در سینما از دستش دادم را نوشت که خیلی مورد توجه قرار گرفت. با نقل مکانش به نشریه ی بسیار مشهور و معتبر «نیویورکر» در سال ۱۹۶۸ برگ زرینی از دوران طلایی نقدنویسی را در مغرب زمین ورق زد. دورانی که با مخالفت او با برخی فیلم های روشنفکرانه ی اروپایی که مورد توجه منتقدان نیویورکی بود، آغاز شد. دفاع جانانه اش از فیلم مملو از خشونت بانی و کلاید از او چهره ای سرکش و عصیان گر در بین منتقدین ساخت. از جمله عناصر مهم در نثر نقدنویسی او به نوشته هایی که مملو از کلمات کوچه بازاری و پرخاش گرانه بود برمی گردد. او بجز «نیویورکر» در «فیلم کوارتلی»، «مادموازل» ، «نیوریپابلیک» و «مک کالز» هم مطلب می نوشت.
ادامه مطلب ...