ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
استیو مککری در سال 1950 در فیلادلفیا متولد شد و در دانشگاه پنسیلوانیا به تحصیل در رشته سینما پرداخت. مک کری عکاسی خبری را به صورت حرفهای از جنگ شوروی در افغانستان آغاز کرد.
وی با چاپ عکس یک دختر افغان در مجله National Geography به شهرت جهانی رسید؛ تصویری که عنوان "فراموش نشدنی ترین عکس" را به خود اختصاص داد و چهره دختر را تبدیل به مشهورترین عکس روی جلد در تمام انتشارات ماه جون 1985 کرد.
این عکس همچنین در بروشورها، پوسترها و تقویمهای کمکهای بینالمللی مورد استفاده های مکرر قرار گرفت. هویت "دختر افغان" برای 15 سال پنهان بود تا اینکه مککری نام او یعنی "شربت گول" را به همه معرفی کرد. این عکس تبدیل به جنجالیترین تصویر شد و در اندازه های بزرگ و تعداد انبوه به چاپ رسید و نیز توانست مدال طلای مسابقه رابرت کاپا را به خاطر بهترین گزارش تصویری از آن خود کند.
استیو مککری قبل از همکاری با مجله ی National Geographic، طی سفرهایش به شبه قاره ی هند در اواخر دهه ی 70 متوجه علاقه شدید خود به عکاسی شد. وی در ابتدا برای یک روزنامه ی محلی کار میکرد و از نشستها، مسابقات کشتی مدارس و مسابقات فوتبال به صورت سیاه و سفید عکس میگرفت ولی کارنامه کاری او به اندازهای خوب نبود که بتواند جذب روزنامههای بزرگتر شود. خود او میگوید: "به این نتیجه رسیدم چیزی که من را مجذوب میکرد سفر کردن بود، در نتیجه کارم را رها کردم. اما تا آن زمان تجربه ی عکاسی رنگی را نداشتم و میدانستم که مجلات سراسر جهان خواهان عکس های رنگی هستند."
بنابراین او 200 حلقه فیلم کداکروم با خود به هند برد.
او کار کردن روی تضادها و کشمکشهای بینالمللی را ادامه داد، از جمله جنگهای ایران و عراق، بیروت، کامبوج، فیلیپین، جنگ خلیج و جنگ افغانستان. عکسهای مککری به صورت جهانی در مجلات زیادی به چاپ رسیده و همینطور به صورت دائمی با مجله National Geography همکاری میکند.
در سایت اینترنتی pdn gallery مصاحبهای با مک کری انجام شده که در ادامه میخوانیم:
PDN: چطور عکاسی را شروع کردید؟
مککری: من دوست داشتم یک فیلم ساز مستند شوم و بنابراین در دانشگاه Penn Stateتحصیل در رشته فیلم و سینما را آغاز کردم، اما با شروع به فعالیت در روزنامه دانشگاه، شور و علاقه زیادی به عکاسی پیدا کردم. بعد از دانشگاه به دنبال شغلی به عنوان یک فیلمساز بودم اما در یک روزنامه به عنوان عکاس جذب شدم و سه سال در آنجا ماندم.
PDN: در مورد اولین سفرتان به افغانستان صحبت کنید و آیا درست است که این سفر نقطه اوج کارهای شما محسوب میشود؟
مککری: حرفه من به عنوان یک عکاس بدون مرز در سال 1978 در هند آغاز شد. بعد از اینکه یک سال در آنجا کار کردم به شمال پاکستان رفتم. در هتلی که من اقامت داشتم دو مسافر افغان هم بودند. آنها وقتی فهمیدند که من عکاس هستم پیشنهاد دادند تا همراه آنها به کوههای مرزی افغانستان که جنگ در جریان بود ببرند تا بتوانم از آن منطقه عکاسی کنم. آنها میخواستند از اتفاقاتی که در حال وقوع بود مطلع شوند و من پیشنهاد آنها را قبول کردم.
ایده بسیار خوبی بود اما قبل از رفتن به شدت مضطرب بودم چرا که باید غیرقانونی از مرز عبور میکردم و وارد منطقه جنگی میشدم. ولی به خودم مسلط شدم و با جرات و اعتماد به نفس وارد افغانستان شدم. هنگام عزیمت به پاکستان، فیلمهایم را در جوراب و لباسهایم پنهان کردم و بعضی را به عمامهام دوختم تا در صورت دستگیر شدن فیلمها در امان باشند. خوشبختانه دستگیر نشدم و عکسها در New York Times به چاپ رسیدند. من عکسهایی را در زمان حمله روسها داشتم که هیچ کس دیگر نداشت. بسیاری از مجلات معتبر دنیا مثل Paris Match، Stern، Time، Newsweek و Time از عکسهای من استفاده کردند. بعد از چند ماه کار برای Time و سپس همکاریم با National Geographic را شروع شد.
PDN: شما تا به حال چندین بار بازداشت و مضروب شدهاید تا حدی که با مرگ فاصله چندانی نداشتهاید. چه چیزی باعث میشود که کارتان را ادامه دهید؟
مککری: یک بار در هند نزدیک بود غرق شوم و بار دیگر در هواپیمایی در یوگوسلاوی بودم که ناگهان خودم را در عمق 10 فوتی زیر آب یافتم در حالی که به کمربند صندلی گیر کرده بودم و به طور معجزهآسایی توانستم نجات پیدا کنم. در همه اینها چیزی نمانده بود که جانم را از دست بدهم اما من ترجیح دادم که خطر کنم تا اینکه به خاطر ترس خودم را از معرکه دور نگه دارم.
PDN: پس شما هرگز تسلیم نمیشوید؟
مککری: نه نه نه، هرگز. این بهترین زندگی است.
PDN:دوست دارید مردم چه چیزی در عکسهای شما ببینند؟
مککری: چیزی که میخواهم در کارهای من ببینند ارتباط انسانی است که بین همه ما وجود دارد. چه در هند زندگی کنیم چه در آفریقا یا در آمریکای لاتین. جدا از مذهب، زبان یا نژادمان ما همه اصالتاْ مثل هم هستیم.
PDN: آیا شما با آدمهای عکسهایتان رابطه متقابلی برقرار میکنید؟
مککری: من همیشه با سوژهام ارتباط برقرار میکنم؛ چه در اردوگاه باشد چه در حومه بمبئی. همیشه سعی میکنم هنگام عکاسی، رابطهای شخصی -هر چند مختصر- با آنها برقرار کنم.
PDN: شما به فقرایی که در خیابان از آنها عکس می گیرید پول هم میدهید؟
مککری: من خیلی به این موضوع حساس هستم و همیشه از اینکه به فقرا و گدا هایی که در خیابان سوژههای من قرار میگیرند کمک کنم خوشحال میشوم. چرا که آنها بسیار مستمند هستند و گاهی هیچ دارایی ندارند. من فکر میکنم این نکته خیلی مهمی ست که وقتی با مردم در خیابان کار میکنیم در عوض کمک مختصری به آن بکنیم.
PDN: شما تقریبا همیشه به صورت رنگی عکاسی میکنید. دلیلی برای این کار دارید؟
مککری: دلیل اصلی رنگی کار کردن من بازار فروش عکس است. ولی از طرفی معتقدم دنیا هم رنگی است و در واقع، رنگ یکی از ابعاد و عناصر مهم زندگی است. من فکر میکنم که یک عکس رنگی خوب باید نقش عکس سیاه و سفید را هم ایفا کند. من به دنبال محتوای احساسی نیز هستم و نمیخواهم عکسهایم فقط در مورد رنگ باشند.
PDN: در حال حاضر مشغول به چه کاری هستید؟
مککری:در نظر دارم به افغانستان برگردم و بعد از آن یک کتاب چاپ کنم و این در واقع داستانی است که من طی 22 سال دنبال کردهام.
PDN: در بازگشتتان به افغانستان قصد دارید چطور عکاسی کنید؟
مککری:این یک کتاب کاملا شخصی خواهد بود از تجربیات من و مکانهایی که برای من معنی خاصی دارند. عکسهایم دیگر در مورد افغانستان در جنگ نخواهد بود در مورد لباسها، فرهنگ، معماری و مردمی خواهد بود که اکنون در حال زندگی هستند و این از هر چیز دیگری برای من مهمتر است.
PDN: با توجه به تجربیاتتان در افغانستان چه نکته مهمی را میتوانید در اختیار عکاسانی که میخواهد برای اولین بار به این کشور بروند بگذارید؟
مککری:اگر میخواهید از زنانهایشان عکس بگیرید باید کاملا محترمانه رفتار کنید چون نزدیک شدن به آنها، عکاسی از آنها و حتی ارتباط ساده کلامی با آنها موضوع خیلی حساسی است و حکم تابو را در فرهنگشان دارد. و مطلب دیگری که خیلی به آن تاکید میکنم این است که هرگز بدون حفاظت و مراقبت به مکانهای خلوت و خطرناک وارد نشوید.
PDN: اگر زمانی مجبور شوید عکاسی را کنار بگذارید جه کار میکنید؟
اگر مجبور به چنین کاری بشوم فکر میکنم همچنان به سفر کردن ادامه می دهم زیرا برای من عکاسی و سفر دو مقوله ی مرتبط به هم است و من به هر دو علاقمند هستم. بنابراین اگر من عکاس نبودم حتما یک جهانگرد حرفهای میشدم.
او به عکاسان جوان نصیحت میکند: "اگر میخواهید عکاس موفقی شوید باید عکسهای زیادی بگیرید. گاهی به عکسهای عکاسانی نگاه میکنید که کارهایشان مورد تحسین است زیرا آنها موضوع یا مکان خاصی را پیدا میکنند و در آن عمیق میشوند که این زمان زیادی خواهد برد و این موفقیت برای هر کس میسر و ساده نیست."
در حادثه 11 سپتامبر مککری در استودیویش بود که هواپیماها به برجهای دوقلو برخورد کردند او به سرعت به سمت شلوغی رفت و عکسهایش در کتابی با عنوان "11 سپتامبر در نیویورک" چاپ شد که مجموعه عکسهای عکاسان مگنوم بود.
مککری از سال 1986 به عضویت آژانس عکس مگنوم درآمده است.