استنلی کوبریک
استنلی کوبریک، از کارگردانهایی است که هم منتقدان سینما
دوستش دارند و هم کسانی که تفریحی فیلم میبینند. فیلمهایش عمیق هستند و
پیچیده، اما این باعث نمیشود بینندگان با فیلمهایش ارتباط برقرار نکنند.
برخلاف بسیاری از کارگردانها که فیلمهایشان را در یکی، دو ژانر میسازند،
کوبریک در ژانرهای مختلفی فیلم ساخته و موفق هم بوده است. فیلمهای او به
سنگ محک بدل شدند و فیلمسازهای بعد از کوبریک از روی دست او تقلید کردند
یا سعی کردند راه او را ادامه دهند. او فیلم جنگی ساخته است: «راههای
افتخار» و «غلاف تمام فلزی». یک فیلم علمی خیالی بسیار مهم ساخته؛ «٢٠٠١:
یک ادیسه فضایی». فیلم کمدی سیاه آیندهنگر ساخته؛ «پرتقال کوکی». «درخشش»؛
به نظر بسیاری یکی از بهترین فیلمهای ژانر وحشت است و «دکتر استرنجلاو»
از مهمترین کمدیهای تاریخ سینما است. او دو فیلم تاریخی ماندگار
کارگردانی کرده یعنی «اسپارتاکوس» و «بری لیندن» که دومی را مارتین
اسکورسیزی، بزرگترین فیلم تاریخ سینما توصیف کرد. فیلم آخرش «چشمان باز
بسته» هم یکی از بهترین تصویرهای بحران زناشویی است. کوبریک چطور به این
موفقیت و این قله رفیع در سینما رسید؟ با کمالگرایی. گفته میشود کار با
هیچ کارگردانی به دشواری کار با کوبریک نبوده و از طرفی هم کمالگراترین و
وسواسیترین کارگردان تاریخ سینما بوده. معروف است که کوبریک مرد خانواده
بوده و بسیار مهربان، اما کسانی که با او همکاری کردهاند، میگویند او سر
صحنه، بسیار بداخلاق بوده و اصلا ملاحظه کسی را نمیکرده است. او هرگز از
بازیگران تعریف نمیکرده (یا حداقل اغلب بازیگرانی که با او کار کردند،
اینطور میگویند) و مثلا کرک داگلاس که دو فیلم با کوبریک کار کرده، گفته
کوبریک اصلا اهل سازشکاری نبوده و غروری غیرقابلکنترل داشته و همیشه نگاه
خودش را مهمترین نگاه در قبال فیلم میدانسته و کمتر بهنظر کسی اهمیت
میداده است. کوبریک جدا از اینکه در تمامی مراحل ساخت فیلمش از نوشتن
گرفته تا تدوین، موسیقی و جلوههای ویژه دخالت میکرده، بیش از هر چیزی
بهدلیل برداشتهای متعددش برای یک نما، معروف یا بهعبارتی بدنام بوده.
مثلا او در «درخشش»، شلی دووال را مجبور کرده یک نما را ١٢٧ بار بازی کند
یا از اسکاتمن کروترز، بازیگر پیر همین فیلم خواسته یک صحنه را ١٤٨ بار
تکرار کند. استرس سر صحنه فیلمبرداری «درخشش» آنقدر زیاد بوده که شلی
دووال بعدا گفت در جریان ساخت فیلم موهایش شروع به ریختن کردند. درباره
دخالت کوبریک در مراحل تولید فیلمش هم قصه زیاد است، او عادت داشته وارد
اتاق تدوین و طراحی صدا شود یا حتی وارد سالنهای سینما میشده تا مطمئن
شود فیلمش را با نورپردازی درست پخش میکنند. حتی وقتی قرار بوده فیلمهایش
را در کشورهای غیرانگلیسیزبان نشان دهند او شرط میگذاشته که بر انتخاب
دوبلور و ترجمه فیلمنامه هم کنترل کامل داشته باشد. جالب است که از زمان
مرگ او دیگر هیچکدام از فیلمهایش دوبله نشدند.
مفهوم عکاسی گوتیک (Gothic photography) مسلما بدون دانستن تعریف گوتیک کمی گیج کننده و تا حدی نامفهوم به نظر میرسد.
ادامه مطلب ...
بازیگر مورد علاقه اش " جیمز کاگنی " است
در احوالات Saul Bass غور میکردم دیدم تیتراژ و عنوان بندی در تولیدات کوتاه کانون کمی مغفول است. یعنی تنها به نوشتن با فونت های عادی (گاها ریز و بد رنگ) روی پس زمینه ای تیره و یا نمایی ثابت از فیلم بسنده میکنیم. به تیتراژ فیلم "جبر" فکر میکنم که از گرافیک کامپیوتری استفاده نکنم و تماما تیتراژ را فیلمبرداری کنم. به ایده ی یک دست فکر میکنم یا چیزی شبیه آن . کف دست ها ی مختلف اسامی عوامل را بنویسم و بعد از دست ها فیلم بگیرم. یا نمیدانم شما بگویید. تنها مطمئنم که از فونت کامپیوتری برای تیتراژ استفاده نخواهم کرد.
پالین کیل از مشهورترین و بانفوذترین منتقدین تاریخ سینماست. او متولد نوزدهم ژوئن سال ۱۹۱۹ کالیفرنیا . کودکی و نوجوانی اش را با پدرش در مزرعه ای گذراند که او هم عاشق سینما بود. فارغ التحصیل کالیفرنیا که در برکلی فلسفه خواند، ساختن چند فیلم کوتاه و نوشتن نمایشنامه و به راه انداختن کانون فیلم، از عمده فعالیت های ابتدایی او بودند. اولین نقد بلندش در سال ۱۹۵۳ برای فیلم لایم لایت و برای «سانفرانسیسکو مگزین» بود. اما شروع فعالیت های نقد نویسی او به ابتدای دهه ۶۰ بر می گردد. در سال ۱۹۶۵ کتاب در سینما از دستش دادم را نوشت که خیلی مورد توجه قرار گرفت. با نقل مکانش به نشریه ی بسیار مشهور و معتبر «نیویورکر» در سال ۱۹۶۸ برگ زرینی از دوران طلایی نقدنویسی را در مغرب زمین ورق زد. دورانی که با مخالفت او با برخی فیلم های روشنفکرانه ی اروپایی که مورد توجه منتقدان نیویورکی بود، آغاز شد. دفاع جانانه اش از فیلم مملو از خشونت بانی و کلاید از او چهره ای سرکش و عصیان گر در بین منتقدین ساخت. از جمله عناصر مهم در نثر نقدنویسی او به نوشته هایی که مملو از کلمات کوچه بازاری و پرخاش گرانه بود برمی گردد. او بجز «نیویورکر» در «فیلم کوارتلی»، «مادموازل» ، «نیوریپابلیک» و «مک کالز» هم مطلب می نوشت.
ادامه مطلب ...
اگر به موسیقی راک، فیلم های 1970، رفقای خوب ، کازینو و مهم تر از همه مهم تر آقای اسکورسیزی علاقه دارید این سریال برای شما جذاب خواهد بود.
تبدیل تهدید به فرصت یعنی آدمیزاد بشیند بدون صدا (اسپیکر)حفره ژاک بکر را ببیند و حظ کند.
نقد فراستی در برنامه سینما کلاسیک قبل از پخش فیلم حفره
سلام. امشب آخرین اثر فیلمساز معتبر فرانسوی، ژاک بکر، را با هم می بینیم: حفره.
حفره، به نظرم، جدّی ترین و مؤثر ترین فیلم فرار از زندان است. ممکن است از آن فرار از زندان های پر از اکشنی که آدم معمولاً انتظارش را دارد، نباشد . . . که نیست. اما فیلم بسیار جدّی، عمیق، و مؤثری است. فیلم رئالیستی ای که خیلی ها، از جمله سادول [George Sadol]، منتقد و مورخ بزرگ، از آن به عنوان نئورئالیزم فرانسوی یاد می کنند.
چهره انسان می تواند بازتاب دهنده احساسات بسیاری باشد. عکاسی پرتره (portrait photography) قصد بر تمرکز روی چهره انسان دارد و سعی می کند تا به کشف آنچه پشت جزئیات این چهره و واکنش هایش قرار دارد بپردازد.ایده های عکاسی پرتره به استعدادی فوق العاده نیاز دارند تا بهترین زاویه صورت مدل، نور و سایه ها برای چهره انتخاب شوند. برای مثال زمانی که شما از نور شدید که خطوط صورت را نشان می دهد استفاده می کنید، صورت افراد مسن می تواند احساسات دراماتیکی را آشکار کند. پرتره کودکان یک مثال برعکس است که باید نور و سایه های نرمی را نشان دهد. در حالی که عکس های پرتره رنگی سر زنده و با نشاط هستند، عکس های پرتره سیاه و سفید احساس دراماتیک تری می دهند و اجازه می دهند که نور و سایه های دارای کنتراست (تضاد) را نشان دهید که البته در عکس های سیاه و سفید خیلی بهتر نمایش داده می شوند.
پیش پا افتاده باشند ولی در عمل خواهید دید که با رعایت هریک از آنها و بکار بستن آنها تغییرات شگرفی در نوع عکاسی و بهبود نوع کارکرد شما خواهد داشت . بنا براین در بخش اول مقاله به معرفی 5 تکنیک مفید و موثر خواهیم پرداخت .
ادامه مطلب ...
«اسب وحشی» یکی از نامزدهای بهترین فیلم خارجیزبان اسکار ۲۰۱۶ بود که داستان دردناک پنج خواهر ترکیهای را در مقابله با تعصبات فرهنگی محل زندگیشان روایت میکند.
ادامه مطلب ...
درونِ آمبولانسی که با شتابِ زیاد در خیابانهای آتن پیش میرود، زن جوانی بر روی یک برانکارد خوابیده است؛ مبهوت، خونآلود و بیحرکت، با لولهی اکسیژنی در بینی. این صحنهای در آغازِ آلپ است که به دلیل کمبودِ اطلاعاتِ پسزمینه، تماشاگر را گیج و سردرگم میکند. مردی بهیار که گویی خارج از قابِ تنگ و ثابتْ این پا و آن پا میکند، به زن میگوید که به طرزِ بدی مصدوم شده و به «احتمالِ زیاد» خواهد مرد. در چنین موقعیتِ اضطراریای که آدم انتظار دارد از چیزهایی مثلِ حقوقِ واپسینِ بیمار، احتمالِ آلرژیهای کُشنده و یا حتا اهدای عضو بشنود، مرد بلافاصله بیانِ تشخیصِ ناخوشایندش را ادامه میدهد و از بیمار میپرسد: بازیگرِ محبوبش کیست؟ زن نمیتواند صحبت کند و مرد اسمهای مختلفی را پیشنهاد میکند و از او میخواهد که هرکدامشان که درست بود علامتی بدهد، «برد پیت؟ جانی دپ؟». شاید عجیب به نظر برسد اما اینها در ادامه اطلاعاتی حیاتی خواهند بود.
ادامه مطلب ...محمد رضا دومیری گنجی عکاس مازندرانی، هنرمند جوانی است که با تکنیک و طریقه عکاسی پانوراما عکس های با دورنمای وسیع از مساجد و بناهای تاریخی ایران عکاسی می کند. این هنرمند برجسته که امسال نامزد دریافت جایزه جهانی سونی و در جمع ده عکاس برتر بخش پانورامای این جشنواره قرار داشت، بیش از 5 سال که با روش پانوراما عکاسی می کند و در این مدت توانسته است با حضور در فستیوال های معتبر ضمن معرفی اماکن تاریخی ایران خود را به عنوان عکاس پانوراما مطرح کند.به تازهگی "تلگراف" در گزارشی مصور با عنوان "سقف های رنگارنگ ایران" به معرفی این عکاس جوان ایرانی پرداخته و تعدادی از آثار او را در وبگاه خود به نمایش گذاشته است.