حسینی مهر
و در آخر، جواد شالیکار کوچولو
با نام خدا
سلام به همگی
من یه عضو خیلی کوچیک از این کانون در حال حاضر بزرگ هستم و به قول آقای شکوری تازه نفس ...
هرچی فکر کردم برای کاندید شدن شورای مرکزی دیدم نه با منطق جور در نمیاد، با تجربه تر و مناسب تر از من زیاد هست و تمام سعی خودم رو کردم که حمایت دوستان من رو به اصطلاح جو گیر نکنه.
خوب غرض از مزاحمت بنده ، این متن رو نه برای گفتن خاطرات می نویسم نه از افتخارات خودم می خوام بگم و در کل معرفی من نیست چون لزومی نداره.
طی این چند روز بیانیه ها و حمایت های مختلفی رو در وبلاگ خوندید فکر کنم دیگه کم کم باید نظرتون برای انتخابات شکل گرفته باشه ، من نیتم از نوشتن این متن این بوده که به شدت علاقه مندم در شورای مرکزی افرادی قرار بگیرند با عقاید مختلف و به نظر من این بهترین راه برای انتخاب مناسب ترین فرد در بین کاندیداهای دبیری ست.
روی حرف من بیشتر به بچه هایی هست که هنوز نمی دونن باید چه انتخابی داشته باشند و از انتخاب اشتباه می ترسند ، بهترین راه کار به نظر بنده سپردن این امر به بزرگان کانونی هست (از حیث تجربه)
خداروشکر الان طوری نیست که همه ی بچه های با تجربه ی کانون از یک کاندیدا حمایت کنن و دوستان خواسته و ناخواسته مجبور به انتخاب اون کاندیدا باشن
الان محیط خوبی به وجود اومده که دوستان با حمایت افرادی از کاندیداهای شورای مرکزی که اختلاف در کاندیدای دبیری مورد نظرشون وجود داره می تونن به بهتر شدن و نتیجه بهتر گرفتن از انتخاب شورای مرکزی امیدوار باشن
با احترام
شبنم باباگلی
20.آذر.1390
من عباس شکوری ام
وقتی پستت رو خوندم، در دو مقام ناراحت شدم اول کسی که خیلی برای کانون زحمت کشیده اونم برای جلوگیری از وقوع چیزایی که از امکان وقوعشون خبر دادی و دوم به عنوان یک کاندیدا
من از ابتدایی که تو کانون بودم، همش به این فکر میکردم که این کانون نباید توش دیکتاتوری باشه...مخصوصا دیکتاتوری اقلیت
نمیدونم از حرفایی که از دموکراسی زدم چه برداشتی کردی که فکر میکنی باید بقیه رو ارجاع بدی به خوندن کتابی درمورد کسایی که خلاف حرفایی که درمورد دموکراسی زدن، عمل کردن...
فکر میکردم قبول داری که قانون گذاری ها و بحث هایی که همش داریم انجام میدیم، واقعا مانع این بشه که گروهی حاکم بشن...
وقتی گفتیم که به چه صورت یه گروه حق رای پیدا میکنه فکر کردم دیگه مسجله که امکان دیکتاتوری دیگه وجود نداره...
وقتی نشون دادیم که همه ی تصمیم گیری ها (حتی درمورد وظایف و حقوق دبیر) توسط کسایی که برای کانون دارن زحمت میکشن انجام میشه، فکر کردم قبول داری که راهی برای دیکتاتوری وجود نداره...
یا اینکه همش قبول میکردیم که حقوق دبیر باس محدود بشه و باید به این فکر کنیم که نهاد تصمیم گیری باید همش قدرت بگیره و این حرفا...چطور ممکنه که این انتخابات به حاکمیت گروه ظالم منجر بشه؟
دوتا کاندید دبیری داریم: فرامرزی و محمدنژاد
هرجفتشون برای کانون زحمت کشیدن
هر جفتشون هم آدمای خوبین...(قطعا یکی برای دبیری مناسب تره به نظر طرفداراشون)
یه سری طرفدار هم دارن
تو این انتخابات هر کس فکر میکنه که داره به صورت درست، موقعیت رو تخمین میزنه
ولی به نظرم امید داری بد قضاوت میکنی...بد تخمین میزنی...برای چیز عجیبی کاندید شدی...جلوگیری از دیکتاتوری...جلوگیری از اینکه یه عده برای همه تصمیم بگیرن...!
کانون فیلم الان اینطوری نیست که بشه توش یه گروه خاص حاکم بشه...مگه گروه اکثریتی که مطابق با معیار رای گیری برای هر جلسه تو نهاد تصمیم گیری حاکم میشن...
این کانون خیلی خوبه...خیلی خوب
این انتخابات به نظر من اولین انتخابات به شدت انتخاباته...ولی این حرفا درست نیست...اینکه برای جلوگیری از تمرکز قدرت و این چیزا بخوای اقدام کنی!...کاندید شو برای دبیر اصلح...همین..
این احساس های بدی که داره ایجاد میشه رو کنترل کنیم
اینطور نیست که تو میگی...بحث گروه حاکم و دفاع از مظلوم و این حرفا وقتی درسته که بگی یکی از کاندیداهای شورای مرکزی به نیت پلیدی اومده
به نیت اینکه بخوان کانون رو قرق کنن برای یه فکر خاص
ولی به نظر من اینطور نیست...هر گروهی داره برای صلاح کانون، برای انتخاب دبیر اصلح، تلاش میکنه...
به نظرم داری به این انتخابات بد نگاه میکنی...
هر کس میتونه، خودش میره دنبال شناخت
یا اینکه اگه نتونست، میره دنبال استدلال شنیدن از کسایی که قبولشون داره
در آخر یا رای نمیده یا از روی ناچاری، مجبور میشه رایش رو مطابق کنه با رای کسی که کاملا قبولش داره و این حرفا
یا اینکه ترکیبی از همش
این طور که تو نگاه میکنی به انتخابات نیست...
شاید بهم بگی که چرا درمورد این چیزا نوشتی، مگه به شکوری گفتم که حالا داری بهش انتقاد میکنی؛ اصلا چرا به خودت گرفتی عباس!
و من بهت میگم...تو به هر کس که این ها رو نوشته باشی...یا اصلا به هیچ کس هم که ننوشته باشی...درمورد امکان وقوع چیزی صحبت کردی که برای عدم وجود امکان وقوعش سالهاست دارم جون میکنم...
البت اگه بگی کاری نکردم یا اینکه کارایی که کردیم ذره ای تاثیر نداشته، من خلاء سلاح میشم.
شکوری
پاسخ به امید صفایی :
1.شما نوشتین که دیدین فرامرزی چقده چقده چقد زحمت میکشه!خوب تا جایی که یادم میاد ممد از اول این ترم(بعد از مراسم ورودیها)بیشتر فعال شده و تا قبل از اون که من خودم شخصا خیلی که می دیدمش(شخصی که همیشه تو کانون بودم) و فقط یکم سره کلاس عکاسی شنیدم که ممد هست که توی تابستون بود اگه اشتباه نکنم و قبل از اونکه ممد خودش هم قبول داره درست و حسابی نبوده...حالا شما نوشتین که دیدید چقده چقده چقد زحمت می کشه در صورتی که از اوایل این ترم شما دچار مشکل شدین و اصلا تو کانون نبودین
پاسخ:
خوب مثل اینکه باید بیشتر از چیزی که تو لحن منه روی الفاظم دقت میکردم
ازونجایی که دیدم مثل اینکه الفاظ خیلی مهم هست، با آقای شکوری هم مشورت کردم برای استفاده از الفاظ صحیح تر
دقت کنید من از چه لفظی استفاده کردم:
« من دیدم که چقد چقد چقد زحمت کشه...و این یعنی دبیر در حد فعال ترین اعضای کانون، فعاله و حتی غافل از کارهای یدی هم نیست...» وامید صفایی، شما میگی که : « شما نوشتین که دیدین فرامرزی چقده چقده چقد زحمت میکشه!»
من نگفتم که چقد چقد چقد زحمت میکشه، من گفتم که چقد چقد چقد، زحمت کشه...موضوع اینه که چیزی که من تو سبک کارای فرامرزی می دیدم این بود که مثلا اینطور نیست که فقط بخواد کارای تلفنی یا هماهنگی یا طراحی بکنه
دقت کنید به لفظ «کارهای یدی»
منظور من این بود که میدیدم چقد خاکیه... چقد زحمت کشه...
فکر میکنم بدونم چه فکری کردید آقای صفایی
فکر کردید که من میگم چقدر تو این دوره ای که دیدمش ، برای کانون زحمت کشیده، ولی من منظورم این بود که ، این آقا ، آقای فرامرزی، آقای زحمت کشیه...من دیدم که چقد زحمت کشه...
شما تا حالا شده که یه رفتگر رو ببینید و به خاطر سبک کاری ای که داره بهش بگید زحمت کش؟
من این رو میخواستم بگم و گفتم...ولی فکر میکنم شما دچار سوتفاهم شدی...همین...زحمت کشه...من دیدم که چقد زحمت کشه..دلیلی که باعث شد که این لفظ رو برای رسوندن یه مفهوم و توصیف کارهای فرامرزی به کار ببرم ، این بود که دیدم که چقد مظلومانه و دلسوزانه و آروم و بدون اینکه بخواد شلوغش کنه یا داد بزنه، تک و تنها کلاس عکاسی رو پیشنهاد داد، شروع کرد، تموم کرد و حتی به کانون نفع مادی هم رسوند...من به کسی که اینطور عمل میکنه میگم زحمت کش!!!
تو کانون فیلم بعضی ها بودن که اینطور برای کانون کار کردن ،ولی کم داشتیم که اینقد مظلومانه و دلسوزانه با آرامش و بی غل و غش کار بکنن...من این رفتار رو توصیف می کنم به زحمت کش بودن
کارهای یدی رو هم که در ادامه گفتم، یکی از چیزایی بود که ازش برداشت زحمت کشی داشتم، چون دیدم و شنیدم که سر زدن بنر آفریقا یا کارای یه حبه قند واقعا کار یدی کرده...
سر یه حبه قند هم شنیدم یکی از نامربوط ترین کارا به عکاسی ،که تو یه پروسه بوده رو انجام داده، که آپارات بود...
حالا من هنوز هم نمی دونم چرا فکر کردی که باید در مورد این مسئله دچار سوال بشی؟
من اینجا یه مسئله ای رو هم بگم
ببین آقای صفایی من فکر میکنم که چیزی که احتمالا شما و خیلی از بچه ها دارید بهش فکر میکنید، معیار قرار دادن کمیت ها بدون در نظر گرفتن مفهوم «نسبت» ها ست
میخوام یه مثالی براتون بزنم:
فکر کنید یک نفر 5 سال در کانون باشه و ده تا پروژه رو انجام بده که برای هر کدوم 20 ساعت تلاش کرده باشه پس میشه دویست ساعت برای 5 سال
و یه نفر دیگه یه سال عضو کانون باشه و دوتا پروژه انجام بده که برای هر کدومش 30 ساعت وقت بذاره...این میشه 60 ساعت در یک سال
خوب فکر میکنم در نگاه تو ( و شاید بچه های دیگه) فرد اول زحمت بیشتری کشیده
ولی من میگم اینطور نیست و فرد دوم هست که زحمت بیشتری کشیده
و اینجاست که باید نسبت گرفت!
شخص اول در هر سال به نسبت 40 ساعت کار کرده
ولی شخص دوم تو یه سال 60 ساعت کار کرده
وقتی که من عضویت فرامرزی رو توو کانون فیلم دیدم( به عنوان عضو فعال) دیدم که یه لحظه هم بیکار نیست...من این رو دیده ام...پروژه ی کلاس عکاسی یه پروژه ای نبودکه همگی بخوایم برای کار کردن توش سر و دست بشکونیم...و فرامرزی خودش بود که تنها انجامش داد!
از طرفی چیزی که من درمورد پروژه ی یه حبه قند شنیده ام، این بوده که فرامرزی یکی از کسایی بوده که سر آپارات که اصلا کار دلچسبی نیست تنها کار میکرده...
پس من باز هم تکرار میکنم که بله، من دیدم....
درسته، من از اوایل آبان ماه دیگه به کانون نیومدم، ولی از اتفاقات و فعالیت های کانون باخبرم و نیازی نبوده برای خبردار شدن از فعالیت های کانون حتما حضور فیزیکی داشته باشم همچنان که الان هم باخبرم....
همین جا بگم که به نظر من اصلا کمیت فعالیت ها، برای احراز میزان تناسب یه کاندیدا برای سمت دبیری، ملاک نیست...بلکه شیوه ی برخورد و رفتار و تفکرات اون کاندیداست
اگه من میخواستم کسی که زحمت بیشتری برای کانون کشیده رو انتخاب کنم، قطعا فرامرزی بعد از شکوری بهترین گزینه نیست، حتی خود شما هم از فرامرزی برای کانون بیشتر زحمت کشیدی چون شما زودتر از اون وارد کانون شدی.
ولی تو زمینه ی فعالیت، این صفت، زحمت کش بودن فرامرزی بود که توجه من رو جلب کرد...
شاید اگه به جای زحمت کش، خاکی رو به کار میبردم، اینقد دچار سوتفاهم نمیشدی. ولی نمیدونستم که شما ممکنه تا این حد به الفاظ گیر بدی که دچار سوتفاهم بشی...احتمالا زحمت کش رو با زحمت می کشه اشتباه کردی و...
یعنی اینکه وقتی فعالیتی در حال وقوعه، خیلی خاکی و بی غل و غش و آروم مث یه رفتگر پیر افغانی مهربون زحمت کش عمل میکنه!!! این نوع عملکرد برای من مهمتر بود تا میزان فعالیتش... همونطور که آقای شکوری هم گفتن، میزان فعالیت میتونه نشونه ای باشه برای اینکه ببینیم اون طرف معیار رو داره یا نه، نه اینکه خود کمیت و میزانی که طرف زحمت کشیده، معیار باشه.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
2. نوشتید که بعد از عباس که میدونید چقد قلبش برا کانون می تپه فرامرزی رو به عنوان دبیر قبول دارین... خوب نظرتون رو در مورد عباس قبول می کنم چون یک سالی هست که می شناسیدش اما درمورد فرامرزی رو اگه میشه بیشتر توضیح بدین که چی ازش دیدین که این حرف رو می زنین چون من به نظرم نبودین زمانیکه ممد بوده تو این اواخر...
موضوع اینه که من تو این ترم تا قبل از مشکل بیمارستانیم که نتونستم بیام کانون(اوایل آبان ماه) شما رو به شدت کمتر از همیشه توو کانون میدیدم
شاید به خاطر این بوده که نمیدونی فرامرزی توو بحث هایی که داشتیم چی میگفته!
شبنم هم زیاد تو کانون نبود
من فکر می کنم اصلا شما نمیدونی که حتی ما درمورد اینکه فرامرزی بهتره کلی بحث کردیم تا جایی که من خودم یکی از کسایی بودم که بهش پیشنهاد دادم که دبیر بشه
راستش تا وقتی که تو دانشگاه بودم، خیلی کانکس می اومدم (حتی چندین بار پشت در موندم تا یکی از کلید دارها پیدا شه و در رو باز کنه) این باعث میشد که بیشتر با بچه ها حرف بزنم
و یکی از اون بچه ها فرامرزی بود
ازونجایی که خیلی لفظ به لفظ صحبت کردید بذار دقیقا کلامم رو برات بیارم:
« من تو این مدت که بچه های کانون رو دیدم و تو فکرم با بقیه مقایسه کردم، اول از همه شکوری رو کسی میدونم که کاملا میفهمه کانون یعنی چی و براش دل میسوزونه و قلبش برای کانون می تپه... و در ادامه در پله ی دوم، فرامرزی رو کسی دیدم که اگه شکوری دبیر کانون نباشه، برای اینکه این سمت رو داشته باشه، مناسبه و به نظرم کانون با دبیری اون نسبت به دبیری سایرین، قوی تر و سالم تر میمونه...»
من وقتی داشتم این متن رو می نوشتم به الفاظ توجه نداشتم ولی در عین حال حرفی نزدم که شما بتونی بگی که من گفتم که فرامرزی بعد از شکوری کسیه که بیشتر از بقیه داره قلبش برای کانون می زنه
من یه توصیفاتی برای شکوری کردم بعدش گفتم به نظرم فرامرزی بعد از شکوری بهترین گزینه برای دبیریه
خوب چیزایی که دیدم اینه که برآیند ویژگی هایی که در فرامرزی دیدم(چه خوب و چه بد) از برایند ویژگی های دیگر کاندیداها (چه خوب و چه بد) برای سمت دبیری مناسب تره...
من فرامرزی رو کسی دیدم که از بعضی از بچه های کانون منطقی تره (به نظر من اکثر بچه ها منطقی هستن، ولی نوع و شیوه استفاده ازین منطق خیلی مهم تره)
زحمت کشی و خاکی بودنش رو دیدم(قبلا مفصل راجع بهش صحبت کردم)
انتقاد پذیری و آرامشش رو دیدم( توو اولین جلسات امسال این دو ویژگی برای همه ثابت شد)
لحن بسیارخوبش رو دیدم(باز هم در جلسات و در بحث هایی که توو کانون میکردیم به این نتیجه رسیدم)
و اینهمه صحبت درموردکانون و کانونیت رو دیدم (این حرف ها توو بحث هایی که میکردیم زده میشد)
البته کاندیداهای دیگه هم هستن
خودت هم هستی آقای صفایی
من صفات خوب و بد تو هم تو ذهنم هست و میبینم که حتی برآیند ویژگی های فرامرزی از برآیند ویژگی های تو هم به دبیری نزدیک تره( داریم یه بحث منطقی میکنیم و میدونم که میدونی که الان نباید ناراحت بشی J)
3. نوشتید که دیدین چقد منطقیه و خود مختار نیست و به نظرات اهمیت میده اگه میشه اینم بگین که توی چه برخوردهایی به این نتیجه رسیدین.
راجع به منطقی بودنش توو سوال قبلی توضیح کوچیکی دادم، اما اینجا باید اضافه کنم منطق هر شخص با شخص دیگه فرق میکنه، یکی فقط صفر و یک رو قبول داره( منظور اینه که حد وسط نداره)، یکی منطقش اینه که منطق من فقط درسته، یکی هم شاید اصلا منطق نداشته باشه در عمل( همون حزب باد خودمون!) ولی محمد فرامرزی به نظر من بهترین نوع منطق رو داره... همه حرف هارو با دقت گوش میکنه، در خیلی از موارد حداقل یکی دو ساعتی صبر میکنه و فکر میکنه و بعدش نظرش رو میده.....
از طرفی داشتن منطق یه مسئله ست و طرز استفاده از اون یه مسئله دیگه و بسی مهم تر! آرامش در لحن بیان و استفاده از بهترین لغات از ویژگی های بسیار عالی و بارز محمد فرامرزیه که من قبولش دارم....
راجع به خودمختار نبودن هم باید به آخرین نمونه ای که هم من دیدم هم بقیه بچه ها اشاره کنم.... توو آخرین جلسه ای که من حضور داشتم بحث سر ادامه ی کلاس عکاسی دوره ی مقداماتی بود که وقتی محمد فرامرزی متوجه شد خانم سلیمنیان به قول آقای شکوری کوچک، قصد برگزار کردن کلاس عکاسی دیگری دارند کاملا قبول کرد و حتی پیشنهاد همکاری با خانم سلیمیان رو داد.
.4 اگه میشه از طریق وبلاگ حتما برامون استدلال کنید که ممد گزینه ی خوبی هست خوشحال میشیم چون نوشته بودین اگه حضور داشتین اقدام میکردین به نظرم از طریق وبلاگ می تونین و با توجه به شناخت شخص خودتون از ممد استدلال بکنین:
شما میگی که به نظرت میتونم تو وبلاگ دلایلم رو بیارم
ولی من فکر میکنم که شما اشتباه میکنی،چون بهتره که صحبت های مصداقی و استدلالی تو این بحث ها تو وبلاگ رخ نده
همونطور که گفتم در مورد استدلال های بیشترم که میره تو مقایسه ی فردی، به طور مثال بگم که فرامرزی تو جلسه چجوری برخورد میکنه و تو چجوری برخورد میکنی، درست نیست که تو وبلاگ بنویسم.
پاسخ به شبنم باباگلی:
سلام شبنم جان
باید بهت بگم که فکر میکنم داری کمی اغراق میکنی...من شاید از اول آبان ماه دیگه نیومدم به کانون ولی تو همون یک ماه که بودم حداقل روزی 2-3ساعت تو کانکس حضور فیزیکی داشتم...نه تنها خودم بلکه همراه با ورودی های جدید و آقای فرامرزی فکر نمیکنم مدت زمان کمی بوده باشه برای شناخت بیشتر!(که البته این شناخت از زمان های قبل هم بوده اما تو این مدت پخته تر شد.)
ما بحث های زیادی باهم کردیم در حضور خیلی از بچه ها که تو جزوشون نبودی! پس میتونم این ادعا رو داشته باشم که محمد فرامرزی رو از خیلی از بچه ها بیشتر میشناسم. چون از نزدیک دیدمش، رفتارشو، طرز بیانش رو، افکارشو، منطقی بئدنش رو و خیل از صفاتی که قبلا هم گفتم
راستی شبنم جان این یک انتخاباته ... پس هر کس میتونه از کاندیدای مورد نظرش حمایت کنه و اگه کانون برای تو هم مهم باشه تو هم باید همچین کاری رو انجام بدی!
و باز هم میگم که کمیت فعالیت ها برای سمت دبیر ی ملاک نیست بلکه شیوه ی برخورد و رفتار و تفکرات اون کاندیداست.
در آخر باید یه سری جمله بگم
من برای نوشتن تو وبلاگ مشکل دارم
و این سوالاتتون باعث شد که به سختی بیفتم
توجه بکنید که حتی متن اول رو هم من نمیتونستم بدون کمک بنویسم...اصلا امکان تایپ ندارم...
من هر بار که شما از من پاسخی بخواید، قطعا از کسی کمک خواهم خواست
به طور مثال حتی متن قبلی رو ابتدا به ساکن ننوشتم، بلکه مواد خامش رو به کسی دادم وگفتم که برام بنویسه
باز هم تکرار میکنم که شما هر دفعه که بخواید من نظرم رو بدم، نظر من رو خواهید شنید، ولی مکتوب کردنش رو به کس دیگه می سپرم...البته مطمئن باشید که اگر هم امکان نوشتن داشتم اول می نوشتم، بعد از دیگرون سوال می پرسیدم...این یه انتخاباته...یه بازی نیست که هر وقت خواستیم قواعدش رو عوض کنیم...تنها قاعده ای که باید براش رعایت بشه، اخلاقه و قوانین انتخاباتی ای که گذاشتیم.
می خواستم چندتا نکته رو یاد آوری کنم
ما وارد یک انتخابات شدیم شاید انتخابات بزرگی نباشه ( که البته به نظر من هست) ولی نفس عمل یکیست ! قواعد و قانون ها یکیست! رعایت اخلاقیات یکیست!
دوس دارم بگم که تو انتخابات هرکسی حق داره از کاندیدای مورد نظر و تایید خودش دفاع کنه، نه با زیر پا گذاشتن اخلاقیات و تخریب شخصیت های دیگه ای که به نوعی به این انتخابات بر می گردند، بلکه صرفا با گفتن ویژگی های فردی ای که از کاندیداشون دیدن و همین باعث شده که اونو انتخاب کنند. بیاید کلی به این قضیه نگاه کنیم : یک عده طرفدار و موافق با الهام محمدنژاد و عده ی دیگری موافق محمد فرامرزی هستند، خواسته یا نا خواسته افرادی که در هر یک از این دو گروه قرار می گیرند ، دارای نظرات مشترک راجع به کاندیداشون هستند چون کاندیدای مشترکی دارند. در نتیجه من ایرادی نمی بینم اگر حرف و نظر دو یا چندین نفر به هم شباهت زیادی داشته باشد، من قصد ندارم کسی رو متقاعد کنم که حتما به کاندیدای مورد نظر من رای بده، فقط یک سری از واقعیات و ویژگی های خوبی رو که در کاندیدای مورد نظرم دیدم با شما در میون گذاشتم! اون هم در حد وبلاگی مثل یک سری از بچه ها که به من زنگ زدند تا راجع به فرامرزی بپرسند، شما هم می تونید یکی از اونا باشید.
راجع به دبیر شدن هر کدوم از دوستامون هم باید بگم این سمت تو کانون از همه سمت ها سخت تر و حساس تره و اگر بخوام از دید امید به این قضیه نگاه کنم بر عکس امید صفایی فکر می کنم، کسی که دبیر شه تو راس قدرت نیست اتفاقا در موضع راس و همیشه باید پاسخ گوی همه باشه (که این فقط یکی از کاراشه). از دیدگاه خودم هم فکر می کنم قدرت تو کانون ما هیچ معنی ای نداره، همه فقط برای کانون کار می کنند و برای هر دو دوستم آرزوی موفقیت می کنم.
مژده بشیری
امرسون جمله ای داره که میگه تمدن واقعی هر کشوری، به آمار وارقام یا به حجم شهرها یا قیمت محصولات و روح تجارت آن نیست؛ بلکه مربوط است به کسانیکه به دنیا معرفی می کند و ارزش واقعی دارند.
و من جمله ای دارم که میگم: علاوه بر اقدامات و کارهای اجرایی کانون، ارزش کانون فیلم به دبیری هست که قراره به دیگران معرفی کند..
که اون مسلملا کسی نیست جز الهام محمدنژاد
کسی که از روز های اول ورود به دانشگاه وارد کانون فیلم شده و توی کارهای مختلف یا مدیراجرایی بوده یا با کسایی که مدیر اجرایی بودن همراه بوده؛ که این باعث شده با امور فرهنگی تعامل خوبی پیدا کنه و با تجربه هایی که بدست آورده گامی جز در راستای منافع کانون فیلم و عکس برنمیداره
کسی که با هیچ کس از اعضا دچار اختلاف و تنش نشده؛ چون هم به اندازه ی کافی انتقاد پذیره و هم توانایی دفاع از نظرات منطقی خودش رو با استدلال های قانع کننده و به دور ار دعوا داشته..
و در ضمن مدیر اجرایی یکی از بهترین کلاسای کانون فیلم یعنی کلاس فیلمنامه آقای مهکام که همه بچه ها ازش راضی بودن.
پس رای ما الهام محمدنژاد
تهمینه سلیمیان
سلام
امیرحسین تقوی
اما این امید صفایی هست که داره این مطلب رو مینویسه چون برای خودش مشکلی پیش اومده و از من خواهش کرد که این کار رو انجام بدم
اتفاقا به نظرم اینجوری بهتر شد چون امیر حسین خودش خیلی پسر با تواضعیه و اگه من در مورد کاراش صحبت کنم بهتره
کاملا میتونم ادعا کنم که امیرحسین تقوی بسیار بسیار هنری و با دانش هست...حالا این که گفتم یعنی چه؟ یعنی اینکه وقتی هیچ کلاس آموزشی تو کانون نگذاشته بودیم امیر حسین دوره کامل کلاسای انجمن سینمایی رو رفته بود...یعنی اگه کتاب سینمایی تا دلتون بخواد خونده یعنی اینکه اطلاعات سینمایی و غیر سینماییش رو خیلی قبول دارم چون تا حالا نشده ازش بپرسم این کتاب رو خوندی یا نه بگه نه و فیلم هم که تا دلتون بخواد دیده از سینما امریکا و فرانسه و لهستان و مجارستان و برزیل و هر جا که فک کنید....به شدت آدم آروم و منطقی هست و خیلی خوب و با آرامش براتون استدلال میاره و بحث میکنه...معتقدم خیلی ها منطقی هستن اما چون لحن مناسبی ندارن نمیتونن خوب بحث کنن...به جد میتونم بگم شخصا خودم بارها دیدم با عباس شکوری بحث کرده و تونسته خیلی آروم متقاعدش کنه تو بحث...امیرحسین تقوی کسی هست که تو این چند سال من ندیدم حاشیه داشته باشه واقعا پسر بی حاشیه ای هست و تا حالا ندیدم برا مسایل شخصی و این حرفا منطق رو زیر پا بذاره...پوسترهای بی نظیری که برا کانون طراحی میکنه میتونید ببینید و فعالیتهایی که کرده واقعا کم نیست و از مفیدترین اعضای کانون هست...و به نظرم از نظر هنری یه سر و گردن از تمام بچه های کانون بالاتره و اگه یکم باهاش آشنا بشید متوجه این حرفم میشید....منطقی بودن و آروم بودن و بی حاشیه بودن تقوی بینظیره بچه ها....امیر حسین کاندیدای شورای مرکزی هست
امیرحسین فقط قصد این رو داره وارد شورای مرکزی بشه تا گزینه ی مناسبی برا دبیری انتخاب بشه و بتونه از منطق و تجربش استفاده کنه
در آخر بگم که امیر حسین امروز صبح پدر بزرگش فوت کرد و بهش تسلیت میگم و برا همین از من خواهش کرد بنویسم و کانون اینقدر براش مهم بود
شکورم
این لیست به من داده شده:
افرادی که از سه سال پیش معیار دو سال فعالیت رو احراز کردند: (که مث اینکه امید لیستش رو درآورده)
شکوری
عطارپور
صفایی
محیط
تقوی
مردیها
وفایی
محمدنزاد
بشیری
افرادی که طبق معیار های نهاد تصمیم گیری حق رای دارن(که مث اینکه خانم جهانی پور لیستش رو درآوردن)
فرامرزی
زین ال
فینی زاده
باباگلی
شاهتوری
شالیکار
پارسا
موسوی
دلیاری
فاضلی
قبادی
فلاح
اکبری
جمالی
طلاکوب
مشعشع
ترابی
لولووئی
پیروزبخت
جهانی پور
علی پور
پشت مشهدی
قربانی
ارشادی
سمیه محبوبی
بزرگ منش
محمود رضایی
حنانی
قاسمی
هاشمی
محمدی
مرادپور
...
و علاوه بر اینها قرار شدکه من معیار وبلاگ روبررسی کنم که بعد از ۲ ساعت اینها شد:
خانمی به نام یاسمین : که در سه هفته ی اخیر نظر داشتن
خانم ایرانی : که هرچند بین ۵ تا۱۱ این ماه نظری نداشتن ولی در هفته های قبل سه هفته ی متمادی رو حضور داشتن و نشده که سه هفته ی متمادی حضور نداشته باشن دروبلاگ
حسینی مهر : ایشون هم وضعیت مشابه با خانم ایرانی رودارن
فقط مشکل که پیش اومد درمورد خانم هانی فتحی هست که بعد از دو ساعت هنوزم نتونستم بفهمم که حق رای دارن یا نه
من تا پست خبر رسانی وبلاگ رو زیر رو کردم
امیدوارم که اشتباهی رخ نداده باشه چون خیلی کار عجیبی بود
درمورد معیار دوسال برای قبل از زمانی که امید بررسی کرده؛ مثلا قدیمی هایی مث خانم کوزه چیان و ...؛ حافظه ی من یاری نمیکنه و باید با شالیکار هماهنگ کنم
شکورم
شکورم
می دونم طولانیه ولی سعی کردم اصلا خسته کننده ننویسم...
من با توجه به پیچیدگی هایی که در روند انتخابات پیش اومده صلاح دیدم که کاندید بشم، نه برای دبیری بلکه برای انتخاب دبیر اصلح. اول توضیحاتی در مورد خودم میدم و بهترین راهی که پیدا کردم اینه که خاطراتم رو بنویسم، بعد توضیح درباره ی کاندیدایی که برای دبیری مد نظرم هست. نوشته های قرمز صرفا خاطره س، می تونید نخونید.
مثل خیلی از شماها از بچگی به فیلم و انیمیشن علاقه داشتم. بعد از قبولی در دانشگاه با آشنایی الهه وفایی وارد کانون شدم ولی اون موقع خیلی خجالتی بودم و جو کانون رو هم خیلی درک نکردم. با این حال نصفه و نیمه اومدم.
سال بعدش از ترم زوج خیلی به کانون جذب شدم. یکی از علت هاش صمیمیت بیشتر من با الهه بود و دوم شلوغ تر شدن کانون. اولین کار خاصم این بود که اون نگاتیو های وصل شده به پرده رو 4 تای اولشو خودم زدم. از کت و کول افتاده بودم و کمی غر می زدم که آقای شکوری همه رو با سرعت خیلی بیشتری تموم کرد. این مسئله برای آقای شکوری خنده دار بود ولی برای من...، بعدش (بچگی هام Linkin Park گوش می دادم، همه تون گوش میدادید دروغ نگید) یه آهنگ ازش گذاشته بودم به یاد بچگی ها که آقای شکوری گفتن میشه قطعش کنید من صدای خانم گوش نمیدم.(همه مون ایشالا می دونیم که مرده خواننده اش) خلاصه خندیدیم دور هم و آقای شکوری گفتن مثل اینکه خانم مردیها کانونی شده. بعدش من و الهه مثل سیندرلا نشستیم کف کانکس رو تمیز کردیم (اون موقع مثل پریسا داغ بودم) و بالاخره 9 این طورا از اونجا رفتیم. کار خاص دومم اکران 400 ضربه در کانون بود که بچه ها همون زمان گفتن اولین اکران کانونی بوده، 5شنبه صبح بود و فقط 4 نفر بودیم.
تابستونش من و الهه (دبیر اون سال کانون) تقریبا همش در حال کوهپیمایی سربالایی وحشتناک دانشگاه (امور فرهنگی قبلا نوک قله بود) بودیم و برای برگزاری اولین کلاس آموزشی کانون (فیلم نامه با پرتوی- چون اولین کلاس کانون بود خیلی ذوق زده بودیم) با کمک امور فرهنگی تلاش می کردیم. می رفتیم اتاق آقای رضا زاده (کارشناس کانون ها) چایی می خوردیم و اتاق دکتر کاظمی (مدیر امور فرهنگی) هم به بیسکویتاش نگاه می کردیم. اون سربالایی شد مسیر هر روزه ی ما. باید بگم که با دکتر کاظمی بیشتر آشنام ولی فضای کانون رو هم با مدیریت خانم زاهدی (مدیر سابق) تجربه کردم، با 2 کارشناس هم کار کردم. (تجربه ی کارهای بوروکراتیک امور فرهنگی رو در کنار دبیر به دست آوردم.)
من و الهه و علی محیط و یکی دو تا از بچه ها از شهریور تا خرداد سال بعدش تقریبا کانون زندگی کردیم. تمام شهریور 10 صبح تا 7 شب زبون روزه کانون بدیم و مشغول کارهای ارتقای کامپیوتر بودیم و طراحی بروشور و غرفه ی معارفه. روزه مونو تو کانون با نوشابه افطار می کردیم.
بعد از مراسم معارفه (برگزاری2 غرفه) از مهر شروع کردیم به اکران فیلم و تونستیم کلاس کارگردانی هم با مانی حقیقی برگزار کنیم (تمام مهر معده ی من جوابگوی نوشابه ها بود). بچه های جدیدی و قدیمی بودن و جمعیت بهتر از پارسال بود. یکی از روزهای جالب اون سال روزی بود که آقای زین العابدینی به عنوان یک سال اولی 18 ساله وارد شدن(هیچ فرقی با الآنشون نداشتن). یه فیلم خارجی، یه ایرانی و یه انیمیشن پخش کردیم. جشنواره سینمای اجتماعی هم در همون ترم بود که سه تا فیلم ایرانی بود با برگزاری نقد و بررسی همراه بود و اولین ویژه نامه ی کانون رو هم منتشر کردیم که نتیجه ی همکاری تمام اعضا بودو شامل نقدهای خود بچه های کانون بود از همون فیلم ها. تو همون احوالات غرفه ی هفته ی فرهنگ هم داشتیم.
صبح ها این قدر زود می اومدیم که هیچ جا باز نبود و من مجبور شدم کتری برقی بیارم (که البته تقدیم به بچه های هر نسل کانون شد که به قول آقای شکوری سنت حسنه ی چایی خوردن و به قول آقای زین العابدینی سیگار قبلش رو هم به جا بیارن) و شب ها اون قدر دیرمی رفتیم که با نگهبان ها رفیق شدیم (البته اگر نگاه موذیانه ی ما به اونا و در پاسخ نگاه مشکوک اونها به ما رفاقت تلقی بشه). فقط جمعه ها خونه بودیم و با خانواده دیداری تازه می کردیم.
در طراحی پوستر هم همیشه کنار علی محیط بودم (به خاطر همکاری و علاقه ی شخصی) و همفکری می کردم و نهایتا از خودشون هم یاد گرفتم.
در این ترم همکاری معنوی هم با کانون تئاتر داشتیم، در طول 2 ترم هم به زور آرشیو بچه ها رو می گرفتم و با آقای محیط رایت می کردیم.
در ترم بعد باز اکران فیلم، نمایشگاه عکس و جشنواره انیمیشن داشتیم. کلاس نقد فیلم هم با سعید عقیقی برگزار کردیم. سر جشنواره انیمیشن هم که خیلی خسته شدیم (پخش 4 انیمیشن در یک هفته)، ویژه نامه ی انیمیشن هم 10 درصدش تموم نشد و به جشنواره نرسید متاسفانه. اما از همه جالب تر نمایشگاه عکس بود.
اول از همه کل چادر رو گونی کردیم بعد از وصل کردن عکس ها شروع کردیم به کشیدن قاب برای عکس ها با اسپری. از اونجا که مگه میشه که ما (7،8 نفری بودیم) خودمونو با دیدن اون اسپری ها بتونیم کنترل کنیم و نکردیم (به جز علی محیط و الهه) بعضی از قاب ها تخیلی شد و کم کم ...کاری شروع شد تا جایی رسید که ادامه ی عکس ها رو با اسپری کامل می کردیم. بعد که دوباره بزرگسال شدیم گریه مون گرفت و الهه رو دلداری دادیم که 5 ، 6 تا اسپری مشکی می گیریم و همه رو مشکی می کنیم. فرداش با این کار خودمون مشکی شدیم ولی خرابکاری هامون فقط خط خطی شدن. دوباره گریه کردیم و نهایتا الهه مجبور شد از خاله ی هنرمندش کمک بگیره. دوباره یه گونی زدیم و رنگش کردیم و این دفعه قاب های قشنگی برای عکس ها کشیدیم.
نا گفته نماند که اول این سال الهه برای فعالیت هاش در سال های قبل و پایان همان سال، آقای محیط هم با نیم سکه و یک سکه ی تمام از امور فرهنگی تقدیر شدن. تعجب نکنید چون بدو بدو های علی محیط (مخصوصاً در امور فرهنگی) خیلی زیاد بوده. خانم برزگر بدون اینکه از دبیر بپرسن آقای محیط را برای تقدیر به عنوان عضو فعال معرفی کردن به طوریکه که دبیر مجبور به اعتراض شد (برای ضایع نشدن حق اعضای دیگه) ولی خانم برزگر اصرار داشتن که شکی در این موضوع نداشتن ولی بهتر بود که می پرسیدن. الهه هم که دیگه توضیح نداره، فقط یک خاطره شد برای قدیمی ها و نهایتاً از همه ما فقط یک خاطره می مونه.(مقصودم از این حرف ها این بود که فعالیت هام صرفاً کمک به این دو نفر بوده.)
این بود خاطرات یک سال پر بار کانون برای من.
سال بعد که میشه سال آخر من به دلیل یه سری مشکلات شخصی، خانوادگی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی ،نظامی، ... نتونستم کامل کانون باشم. فعالیت ها (قطعا نه به خاطر کم کاری بچه ها) کم بود ولی من در همه شون (اکران لطفا مزاحم نشوید، جدایی، آفریقا) حضور داشتم.
امسال هم که از اول به جنونمون برگشتیم. مسئولیت در حوزه ی آرشیوینگ رو مجدد به عهده گرفتم این بار با انگیزه ی مضاعف چون خیلی دوست داشتم امکان فیلم بهتر و بیشتر دیدن رو برای بچه ها فراهم کنم. تلاشم این بوده که برای بچه هایی که امکان تهیه ی فیلم براشون سخته بتونم فیلم دانلود کنم. این هم دلیلش اینه که معتقدم ما کانونیم تا دانشجوها به خصوص اعضای کانون، فیلم ببینن و دلیل دوم اینکه 2 تا از بهترین هدیه هام فیلم بوده. اولیش در 8 سالگی که عموم انیمیشن پری دریایی رو برام خرید و دومی دوست پدرم که فیلم Green Card رو برام به عنوان هدیه آورد.
اگر سرتون درد گرفت باید بگم که خیلی هم دلتون بخواد که خاطراتم رو با شما در میون گذاشتم. می خواستید نخونید...
و اما چرایی کاندیداتوری...
پارسال یه آقایی بود که همیشه لبخند با مزه ای داشت، کت زردی رو با اعتماد به نفس می پوشید (البته الآن انکار می کنه) و قد بلندی داشت. بله آقای فرامرزی خودمون رو میگم. اولین بار که با ایشون صحبت کردیم روزی بود که من و علی محیط کانون بودیم و تونستیم کلی فیلم ازشون بدزدیم. یادمه گفتیم که چه پسر خاکی ای بود. می دونستم که فعاله چون همش پایه ی دوربین کانون رو قرض می گرفت.
از ترم دوم هم که به تنهایی بخش عکس کانون رو راه اندازی کرد و اولین کلاس عکاسی کانون رو برگزار کرد. کم و بیش می شناختمش تا اینکه امسال شناختم کامل تر شد.
استارت امسالش رو خیلی دوست داشتم که با نتیجه ی کلاس های ترم قبلش نمایشگاه برگزار کرد.(عکس های نمایشگاه، کارهای بچه های کلاس های عکاسی ترم قبل بودند که با نقد و بررسی همون استاد برگزار شد.) به نظرم کار از این کامل تر نمیشه.
حضورش پر رنگه در کانون، هیچ روزی نبوده که کانون باشم و نباشن. در همه ی فعالیت های امسال کانون حاضر بودن، در وبلاگ هم حضور کافی دارن.
برای کارهای آرشیو هاردشونو در اختیار من گذاشتن و هر وقت که به هاردشون نیاز داشتم یا خودشونو رسوندن یا هاردشونو (دوستانی که کمی نسبت به ایشون شناخت دارن از جایگاه خاص این هارد در قلبشون مطلعن).
بدقولی ازشون خیلی کم دیدم، بی منت و بی ادعا کار می کنن، اهل توبیخ کردن نیستن و هر وقت که با یه چیزی مخالفن خیلی نرم این جمله رو میگن: من هنوز یکم با این قضیه مشکل دارم. تا به حال احساس نکردم که کاری رو به کار دیگه ای ترجیح بدن (منظور اینه که کاری رو در شأن خودشون نبینن).
از خصوصیات اخلاقی شون باید بگم که به شدت صبورن، به نسبت مهربونن، خودم به شخصه دیدم که جایی که هر آدم غیر عصبی عصبانی میشه تحمل کردن و گفتن که خشمشونو فرو خوردن، رفتارشون رو با همه ی اعضا می پسندم و ندیدم که با کسی مشکل داشته باشن یا مشکلات شخصی خودشون رو وارد تصمیم گیری هاشون بکنن، به نظر من از حاشیه دوری می کنن و خوش اخلاق و منطقی ان.
خوبی دیگه اینکه میشه هم باهاشون خندید و هم بهشون، جنبه شون بالاست.
اینهایی که گفتم انتظاراتیه که من از دبیر دارم و امیدوارم که ایشون جوگیر نشن و همین جوری بمونن. خلاصه اینکه به غیر از بعضی از رنگ های پیرهنشون و علاقه ی سوال برانگیزشون به رنگ زرد و اینکه به من به عنوان یک بزرگ تر احترام کافی نمی گذارن ایراد دیگه ای از ایشون ندیدم دوستان.
در همکاری آخرمون هم با ایشون (فیلم کوتاه) همه ی چیز هایی
که گفتم رو باز دیدم و مطمئنم که همه ی افراد اون جمع هم حرفم رو تأیید می کنن. دکترین
دبیر ایده آل آقای شکوری رو هم خوندم و باز نظرم با آقای فرامرزیه. راسیاتش یکمی
نفهمیدم چی شد، خیلی ها با آقای فرامرزی موافق بودن و از اونجا که کس دیگه ای کاندید
نبود منم موافق بودم. خیلی چیزها عوض شد ولی من هنوز نظرم عوض نشده.
علت اینکه در مورد خودم این همه خاطره نوشتم برای این بود که فرصتی بود برای توصیف کانون 88/89 برای جدیدی هایی که دوست دارن بیشتر از تاریخچه ی کانون بدونن و هم اینکه نوشتن این پست برای من کمی سخت بود و گفتم حالا که مجبورم، طوری بنویسم که فعالیت هام رو در قالب خاطره و طنز گفته باشم که تنوعی باشه میون این همه کارهای رسمی برای انتخابات. دلم می خواد این متن از من بیشتر به عنوان خاطره بمونه در تاریخچه ی وبلاگ تا تبلیغات ولی در هر صورت الآن جنبه ی تبلیغاتی داره.
قسمت دوم هم می دونم رسمی نیست ولی خواستم ساده و به زبون خودم بنویسم. حرف های قانونی زیاد خوندید گفتم تکرار مکررات نشه.
آقای محیط هم با منطق عجیب و غریبش با من موافقه خوشبختانه. اینکه ما سر موضوعی به تفاهم برسیم کمتر پیش می آد.
در آخر بگم که من اول از همه آقای شکوری (که به نظرم بیشترین و عجیب ترین دلسوزی را برای کانون دارن) و بعد آقای فرامرزی رو برای دبیری ترجیح میدم. آقای زین العابدینی هم با ما موافقن. اگر به من و حرفام و شکوری و فرامرزی و زین العابدینی اعتماد دارید به هر چهارتای ما رأی بدید. اگر هم رای آوردیم، باز هم به مشورت شما نیاز داریم. همه مون استدلال داریم، سوالی هم داشته باشید در خدمتیم. من خواهان اینم که آرامش در کانون بر قرار بشه و همه از همکاری با هم لذت ببرن. به امید یک سال زیبای کانونی کنار هم...
نیلوفر مردیها
سلام
مصطفی عطارپور یا به قول بچه ها عموی کانون عمو عطار
من از سال ۸۵ عضو کانون فیلم بودم و خیلی تغییر و تحولات زیادی رو تا به امروز از نزدیک توی کانون دیدم و دبیرهای مختلف رو که تو کانون بودن دیدم و طبیعتا تجربیات زیادی دارم و بچه ها رو میشناسم و باهاشون آشنایی دارم و تمام حرفها در مورد اینکه دبیر چه جوری باید باشه و چه جوری نباید باشه رو تو این چند سال حسابی شنیدم و همیشه کانون رو خیلی دوست داشتم و در حد توانم فعالیت کردم ...این فعالیتی که میگم شاید خیلی خاطره انگیز باشه چون مثل فعالیتهای الان نبود که انقدر کانون پرشور باشه و اعضای فعال داشته باشه من بودم و عباس شکوری و کریم اقامونم بود...سرتون رو خیلی درد نیارم الان هم اگه چند هفته ای هست که از کانون دور شدم به خاطر یه سری مشکلات اما دلم پیشه کانون و بچه هاش هست و جویای کارای کانون و احوال بچه ها هستم...الان که داره انتخابات کانون برگزار میشه و میدونم چه افرادی کاندید شدن و با توجه به شناختی که ازشون دارم و شناختی که از کانون دارم و تجربیاتم و اینکه فعالیتهاشون رو از نزدیک دیدم به نظرم خانم محمد نژاد گزینه ی مناسبی هستن و اگه میتونستم تهران باشم و رای بدم به ایشون رای میدادم ....فقط همین.... میخواستم یه جورایی بگم که کاندیدای مورد نظر من و کسی که اصلح تر هست از نظر من چه کسی هست و اگه میتونستم بیشتر و حضوری باهاتون صحبت میکردم ....تو تمام انتخابات کانون از اول بودم و وظیفه ی شرعی و ملی خودم میدونستم که شرکت کنم اما الان متاسفانه نمیتونم
تمام این حرفها براساس تجربیاتم و نظر مصطفی عطارپور بود
کوچیکه همه عمو عطار
خوشحال میشیم بیاین...
موسوی
دوستان یک قضیه ی فورس ماژور رخ داده و اون خداحافظی یکی از اعضای کانون فیلم یعنی خانم قاهری هست که البت بیشتر عضو کانون تاترن
میخوام سعی کنم یه کلیپ براشون بسازم که با توجه به اینکه دوشنبه خداحافظی میکنن نمیرسیم که برای این قضیه رای گیری تو جلسه داشته باشیم
موافقین و مخالفین اینجا تا فردا ساعت 12 رای بدن برای اینکه آیا اجازه میدید که من سعی کنم با امکانات کانون به این امر اقدام کنم؟
و در ادامه چنانچه تعداد موافقین بیشتر از مخالفین بود، دوستانی که خانم قاهری رو میشناسن ومیخوان تو کلیپشون باشن فردا من رو پیدا کنن
شکورم.
آغاز میکنم با نام خداوند یکتا
سلام
منم امید صفایی
دانشجوی ورودی سال 1387
بیشتر برا بچه هایی که من رو نمیشناسن میخوام صحبت کنم و نمیخوام خیلی زیاده روی کنم چون میدونم خیلی حوصله ندارید متنهای طولانی رو بخونید حداقل خودم که حوصله ندارم
تقریبآ از اواخر ترم اول اومدم کانون فیلم و فعالیتهام رو آغاز کردم،یه جورایی از همون موقع بود که دیگه تا چند وقت نمیرسیدم برم ناهار بخورم و تو کانون بودم بعدشم ناهار خلاصه میشد به ساندویچ و کیک و ساندیس(کلآ از اینی که الان هستم خیلی لاغرتر شدم) و یه جورایی از همون موقع غیبتهایی بود که تو کلاسها میخوردم،به طور کلی از صبح تا شب زندگی خلاصه میشد در کانون فیلم خلاصه سرتون رو درد نیارم الان که دارم این مطالب رو مینویسم تجربه های زیادی به دست اوردم البته کلی هم لذت بردم و حتمآ خیلی از شماها یکی دو سال دیگه خیلی بیشتر از من تجربه کسب میکنید یادم میاد اولین پروژه ای که مدیر اجرایی بودم اکران فیلم شک بود و بعد از اون هم یه سری اکرانهای کوچیک دیگه تا ترمای قبل و بعدش از تابستونش پروژهای برگزاری کلاس رو با بچه ها راه انداختیم که مدیر اجرایی کلاس فیلمنامه نویسی کامبوزیا پرتوی،کارگردانی مانی حقیقی،نقد فیلم سعید عقیقی،کارگردانی امیرشهاب رضویان بودم،و الانم تدوین مستانه مهاجر....اکران فیلم بی پولی و بیداری رویاها و جدایی نادر از سیمین هم مدیر اجرایی بودم،به طور کلی هر کاری که میتونستم و در توانم بود تو کانون انجام میدادم....در این بین تونستم دو تا فیلم کوتاه بسازم که فیلم اولم ریجکت رو تابستان89 ساختم و فیلم دومم میرداماد رو اردیبهشت90،میتونم ادعا کنم که سنگ بنای ساخت فیلم رو تو کانون زدم (قبل از اون فقط عباس شکوری بود که تو کانون فیلم ساخته بود هرکس فک میکنه این ادعا اشتباه اعلام کنه حضوری صحبت کنیم و استدلالات من رو بشنوه)...فیلم ریجکت به چهارمین جشنواره ملی فیلم دانشجویی راه پیدا کرد و مانی حقیقی هم فیلم رو دید تقریبآ یک ساعت در موردش با من صحبت کرد(یادش بخیر)
خوب این یه جورایی فقط تیتروار رزومه ی من تو کانون بود و جز به جز فعالیتهام رو ننوشتم
الان که میخوام کاندیدای شورای مرکزی بشم اساسآ به خاطر اینه که از تجربه ای که دارم استفاده کنم و و اجازه ندم در حق کسی ظلم بشه و تمام تلاشم رو میکنم که مدیون افرادی نشم که به من رای دادن و قول میدم نذارم رایشون پایمال بشه
من نمیخوام خیلی حرف از دموکراسی و دموکراسی گرم و طراوت و دموکراتیک بودن بزنم پیشنهاد میکنم کتاب آزادی و خیانت به آزادی نوشته ی آیزایا برلین رو بخونید و ببینید که چطور فیلسوفان بزرگی آزادی رو مطرح کردن اما نتایج نظریه هاشون کاملا ضد آزادی هست
رک و راست باهاتون صحبت میکنم و فقط و فقط دنبال اینم قدرت به چند نفر خاص خلاصه نشه و براتون توسط یک گروه خاص تصمیم گرفته نشه و خودمم همونطور که گفتم نه میخوام دبیر بشم نه دنبال چیزه دیگه ای هستم فقط و فقط میخوام کسی باشم که نذارم حقتون پایمال بشه و پیش خدا و وجدانم راحت باشم و از تجربیاتم و شناخت زیادم از بچه ها به خوبی استفاده کنم
من حاضرم تک تک و جمعی باهاتون صحبت کنم و هر سوالی ازم دارید جواب بدم و مساله ای براتون مبهم نمونه
راستی بچه ها یی که من رو خیلی نمیشناسن و چند بار بیشتر ندیدن شاید تو ذهنشون باشه که من بداخلاق و عصبانی هستم اما اگه اینجوری فکر میکنید واقعا دارید اشتباه میکنید هم میتونید با خودم صحبت کنید هم با کسایی که من رو خوب میشناسن و ببینید که اصلا اینجوری نیست حتی از خانم جهانی هم میتونید بپرسید که اومدن و با خودم صحبت کردن و ایشالا تو پروژه هایی که میخوایم باهم کار کنیم و فیلمهایی که میخوام بسازم بیشتر باهم آشنا میشیم و در آخر اینکه تورو خدا این حرفارو رو حساب تعریف از خود و اینا نذارید
برگ ریزان یک هزارو سیصد ونود خورشیدی
من، محمد فرامرزی، 22ساله، از بر و بچه های خطه ی خراسان و شهرستان سبزوار (شیـــــره) هستم.
اتفاقی که الان افتاده، یعنی گذاشتن پستی با مفاد تبلیغاتی، برای من یعنی چیزی که به شدت ازش متنفرم. از بچگی هیچ وقت نتونستم از خودم تعریف و تمجید کنم و خدا میدونه چقدر این کار برام سخت بوده و هست.
یکی از اتفاقای خوبی که واسه انتخابات دبیری این دوره قرار بود بیفته و من خیلی ازین قضیه خوشحال بودم، همین بود، که پیش خودم می گفتم همه ی افراد من رو میشناسن و 4-5 نفر از قدیمی ها هم، خودشون گفتن که من رو قبول دارن، پس نیازی به تبلیغات نیست؛ ولی یهو دیدم که نه، کاملا رقابت بالا گرفته و مجبورم یه سری چیزا درمورد خودم بگم.
پس الان فقط براتون شرح ما وقع میکنم و کمی از نظرلتم نسبت به وقایع رو مینویسم.
من سال اول دانشگاه رو مث بچه ی آدم، بنا به دلایل شخصی، فقط واسه کلاس می اومدم و می رفتم و وارد هیچ فعالیت فوق برنامه ای نشدم.
سال دوم به صورت پراکنده هر کار فوق برنامه ای که تو دانشکده برگزار میشد محمد فرامرزی هم بود، چون انگار درِ دانشگاه باز شده بود و یه ممد فرامرزی با یه دوربین افتاده بود توش. کارایی مث برگزاری جشن های مناسبتی و اردوها و کنسرت های موسیقی، خصوصا کانون موسیقی که دبیرش همکلاسیم بود و همان سال دوم سه تا کنسرت برگزار کرد. منم تو کاراشون و فیلم گرفتن از کنسرتشون کمک میکردم.
تو همین سال بود که از بس که پایه دوربین رو از کانون قرض کرده بودم با امید آشنا شدم و شاید یکی از دلایلی که باعث شد با کانون آشنا شم آشناییم با امید و علی محیط بود. خلاصه تو نمایشگاه عکس هم که شرکت کردم و سال 88 اولین برخوردهای من با کانون و یک کمی فعالیت توش بود.
سال سوم که دیگه... سال پر شور من تو کارای فوق برنامه بود. یادش بخیر عملیات ولفجر دوازده که ابتدای سال انجام شد و طی اون انجمن علمیمون رو که دیگه داشت با رفتن اعضاش منحل می شد دست گرفتم و با جع کردن بچه های سال دومی دوباره فعالش کردیم.(انجمن ما پارسال یکی از فعال ترین سال های خودش رو پشت سر گذاشت.)
کانون موسیقی هم که سرجاش بود. چقدر با امور فرهنگی شیش شدم تو این مدت.
همزمان جلسات کانون رو هم می اومدم و هی میگفتم: آقایون کلاس عکاسی...خانوما کلاس عکاسی...(حالا برعــــــــکس...) تو اکران ها هم که همیشه بودم (البته همون روز اکران) تا اینکه اولین کار اجراییم رو انجام دادم و یک تنه کلاسهای عکاسی رو انجام دادم. چرا میگم یک تنه، چون ازونجا که با روحیه ی همکاری تو کانون آشنا نبودم کلا نمیخواستم به کسی رو بندازم یا کسی رو تو رودروایسی بذارم... این بود که حتی پوستراش رو خودم به در و دیفال زدم (فک میکردم تریپ اینه که هر که طاووس خواهد بخورد پای لرزش هم بندری میزند)...
چه اوضاعی بود، همزمان با این 2تا کلاس، واسه جشن فارغ التحصیلیه دو گروه علوم کامپیوتر و نرم افزار 86 فیلمبرداری و ساخت کلیپ داشتیم. خلاصه بلبشویی بود آقا.
......
حالا میخوام بگم چی شد من فعالیتم تویِ این چند شعبه رو بی خیال شدم و به کانون فیلم و عکس اومدم...
این چند شاخه بودن فعالیت ها باعث می شد به هیچ کدوم ازین کارها به صورت کامل نرسم و بحر وسیعی به عمق یک وجب باشم!!! اما حالا می خوام بحر عمیقی به وسعت چهار وجب باشم (بابا ترکوندم)
دلیل اینکه از بین اینها، کانون فیلم وعکس رو انتخاب کردم، چند چیز بود
اول بچه های کانون، بچه های افتاده ای بودن (در حد جوب سر کوچه) که این اولین خصوصیت تمام بهترین دوستای منه...
دوم جوّ حاکم بر کانون بود که توش اون افتادگی باعث رشد می شد...یعنی دقیقا مصداق سخن بزرگان بود که درخت هر چه پربارتر، آویزون تر!!!!!
سوم علاقه ی شدیدم به عکس و دوربین و تصویر (کور خوندید اگه فکر کردید اسم فیلم رو میارم)
چهارم فضای دموکراتیک کانون بود که با اون خاصیت دومی میشه گفت رابطه تنگاتنگی داره. تو جوامع و گروهها بعضی اوقات یه عده هستن که میخان نظرات خودشونو به کرسی بنشونن و تریپ وردارن که حرف حرفه منه، من بیشتر از بقیه حالیمه پس باید هرچی من میگم همون بشه.
به نظر من این اتفاق زمانی میفته که یه نفر تواضع و فروتنیش رو کنار بذاره و خودخواهانه به ابراز عقیده بپردازه. این چیزی که من میگم، با زمانی که یه نفری میدونه داره درستتر فکر میکنه و سعی داره نظرش رو با استدلال به جمع بقبولونه فرق میکنه.
اولی میگه هرچی من بگم.
دومی میگه به نظرم این درسته و بقیه در اشتباهن.
اولی میگه کاری ندارم، تصمیم تصمیمه منه
دومی میگه نظر من اینه تصمیم با جمعه.
به نظر من این افتادگیه بود که باعث میشد همگی به این اعتقاد برسن که باید دموکراتیک عمل کرد...حتی وقتی یکی خودش رو از نظر منطقی و هنری از سایر اعضا بالاتر میبینه باز هم اگه به این معتقد باشه که نظر جمع محترم تره اونوقته که میشه گفت از خودخواهیش زده و تواضع به خرج داده...اصن به نظر من دموکراسی ای که با اخلاق متواضعانه در بین افراد در جریان باشه میشه دموکراسیه گرم و با طراوتی که عاری از غرور و تکبره و در مقابلش شیوه ی دموکراسیه حکومت هاست که بعضی اوقات تکبر به اشخاص اجازه میده دیکتاتوری عمل کنن.
دلیل پنجم این بود که من منطقی بودن رو همیشه دوست داشتم و احساس کردم کانون میتونه بهترین جایی باشه که میتونم این مزیت رو در خودم تقویت کنم. تو این حیطه روش های شکوری به نظرم کارآمدتر اومد. این بود که سعی کردم شیوه اش رو تو معادلات کانونی خودم اعمال کنم و تا الانم برام خیلی مفید بوده و چیزای زیادی یاد گرفتم.
فلش بک: داخلی، نمایشگاه عکس، پایان یک روز خسته کننده
من و زین ال نشسته بودیم و داشتیم درباره ی این موضوع حرف میزدیم که جفتمون نقاط اشتراک جذب شدنمون به کانون، کانونیت کانون بوده و سر این موضوع هم توافق نظر داشتیم که یکی از بزرگترین عامل های این کانونیت تا اینجای کار شکوری بوده.
روی جنبه های مختلفی از کارای کانون صحبت کردیم مث ساخت کلیپ ها و ساخت فیلم و این جور کارهایی که نیاز به کاربلد داره و بعد از رفتن کاربلد های فعلیمون آیا افرادی داریم که بتونن یه گوشه از کارارو بگیرن و بخشی لنگ نمونه...اما از اونجا که ما دوتا، موضوع کانونیت برامون اهمیت بیشتری داشت، خیلی درباره ی این موضوع صحبت کردیم یعنی دیدیم پیش شرط انجام کارای هنریه بزرگ کار گروهیه، و این گروه اگه کانونیتی بینشون نباشه، یه روز هست...یه روز نیست...
به نظرمون کانونیت، ضمانت وجود مستمر و همیشگیه گروه بود...صحبت به اینجا رسید که بعد از اینکه شکوری خداحافظی کرد، چه اتفاقی واسه کانون میخواد بیفته.
یه بررسی اجمالی کردیم و گفتیم چی کار کنیم، چی کار نکنیم، تا کانون در آینده هم بتونه کانونیتش رو حفظ کنه.
به این نتیجه رسیدیم که باید برای رسیدن به این هدف یه سری افراد بیان کاربلد این موضوع بشن...گفتیم خب برای کار کردن تو این قسمت باید چی کار کرد؟؟؟
همونطور که میدونین، یکی از مهمترین نقش های سمت دبیری، حفظ کانونیت کانونه؛ پس با کار کردن تو این سِمت میشد کاری واسه هدفمون کرد.پس تصمیم گرفتیم که یکی از ما دو نفر برای این سمت تلاش کنه و ما دوتا از کاربلد های این حوزه بشیم...به شخصه اعتقاد من این بود که خود زین ال تا حد زیادی به کارایی که باید تو این حوزه انجام شه واقفه و می تونه یکی از گزینه هایی باشه که در آینده روی این بخش از کانون کار کنه...
ولی زین ال نمی پذیرفت که تنبلیش رو بذاره کنار و من رو تشویق میکرد و ازونجا که یه سری از بچه های قدیمی کانون به من پیشنهاد تلاش برای دبیر شدن رو دادن، من یه نگاهی به خودم انداختم دیدم تا حدی پتانسیل نزدیک شدن به ایده آل هایی که تو دکترین دبیر ایده آل نوشته شده رو دارم و ازونجا که اون تعاریف رو قبول داشتم ، سعی کردم اون معیار هایی که توش ضعف دارم رو تقویت کنم و بیام کاندید دبیری بشم...
با این اوصاف الان اسم من شده کاندیدای شورای مرکزی و دبیری. چه لقمه ی گنده ای
فرامرزی
من مژده بشیری هستم
یکی از اعضایی ازکانون که شاید بشه بهش گفت، قدیمی...
والا از وقتی که دچار مشکل بیمارستانی شدم، (که از همه ی بچه هایی که از کانون اومدن ملاقاتم اینجاهم تشکر می کنم) متاسفانه امکان حضور در دانشگاه رو نداشتم (امیدوارم که سه هفته ی دیگه به کانون برگردم..)و حتی به خاطر همین مشکل هم، امکان مطالعه ی وبلاگ روهم نداشتم و اقدام برای گذاشتن یه پستی که الان دارید میبینید هم برام دشواری هایی داشت که به علت موقعیت ویژه ای که در حال حاظر میبینم، مجبور به انجامش شدم
از اونجایی که یه ماهی هست که حذف ترم کردم و موندم خونه، امکان اینکه با کاندید شدنم، برای شورای مرکزی رای می آوردم، به نظرم خیلی کم بود...وگرنه حتما حتما اقدام میکردم تا بتونم با استدلال و منطق شما رو قانع کنم که به من اعتماد کنید تا تو شورای مرکزی به شکوری یا فرامرزی رای بدم...البته آقای شکوری گفته که دبیر نخواهد شد...پس به فرامرزی رای میدم
...
من اوضاع و احوال رو از دور شنیدم و میدونم که همه ی کاندیداهای احتمالی، اعضای زحمت کشی برای کانون بودن و هستن
ولی الان داستان، انتخاب زحمت کش ها نیست...
ما باید کسی رو انتخاب کنیم که به نظرمون از بقیه بهتره...
خوب من مژده بشیری ام
نه مدیراجرایی پروژه ای بودم نه سابقه ی دبیری دارم ولی میتونم ادعا کنم که کلا بودم...به صورت آچار فرانسه...
هر کاری که بود هر کمکی از دستم بر می اومده انجام دادم...میتونید از همه ی مدیران اجرایی سابق بپرسید یا به هر صورت که میخواید درموردم تحقیق کنید...
من تو این مدت که بچه های کانون رو دیدم و تو فکرم با بقیه مقایسه کردم، اول از همه شکوری رو کسی میدونم که کاملا میفهمه کانون یعنی چی و براش دل میسوزونه و قلبش برای کانون می تپه... و در ادامه در پله ی دوم، فرامرزی رو کسی دیدم که اگه شکوری دبیر کانون نباشه، برای اینکه این سمت رو داشته باشه، مناسبه و به نظرم کانون با دبیری اون نسبت به دبیری سایرین، قوی تر و سالم تر میمونه...
شاید بگید که من به علت مشکلاتی که الان دچارشم، نمیتونم فرد مناسبی برای قضاوت بین افراد باشم...ولی خوب من در دفاع از خودم باید بگم که از اولی که فرامرزی تو این کانون بوده، تو کانون بودم و بقیه ی اعضا رو هم در کنارش دیدم و با هم مقایسه شون کردم و فقط شکوری رو بهتر از فرامرزی برای دبیری میدونم...من دیدم که چقد آرومه و این برای سمتی که قراره با هزار نفر کلنجار بره چقد مهمه
دیدم که چقد منطقیه و این چقد برای کسی که قراره با استدلال تو یه جای دموکراتیک، مدیریت بکنه، لازمه
دیدم که چقد به نظرات اهمیت میده و خودمختار نیست و این دقیقا چیزیه که میخوایم تو جمعمون رعایت بشه یعنی دبیر، یه کسی باشه که طبق نظرات جمع کار کنه نه طبق نظر خودش...
من دیدم که چقد چقد چقد زحمت کشه...و این یعنی دبیر در حد فعال ترین اعضای کانون، فعاله و حتی غافل از کارهای یدی هم نیست...
البته من دارم در مقام مقایسه ی اعضای کانون، فرامرزی رو پیشنهاد میدم...و قطعا دلایلم خیلی مفصل تر از این چند تاس
ولی مشکل اینجاس که آیا شما میرید دنبال شناخت کاندیداها یا نه؟
اگه میرید که برید و از هر کس از کسایی که دیدن و شنیدن و میدونن، بپرسید، و مقایسه کنید و اونی که به نظرتون بهتره رو بپذیرید
ولی اگه وقت این کارا رو ندارید یا اینکه امکانش براتون فراهم نیست...کسایی که قبولشون دارید رو پیدا کنید و از اونها بپرسید که به چه کسی و به چه علتی رای بدیم....
من با اینکه مطابق معیار دوسال فعالیت، حق رای دارم، ولی حتی امکان حضورتو دانشگاه برای اینکه رایم رو تو صندوق بندازم رو هم ندارم و تنها علتی که باعث شده که برای دبیری تلاش کنم، اهمیتیه که کانون برام داره
بازم میگم که همه ی بچه هایی که کاندید شدن بچه های گلی هستن و برای کانون زحمت کشیدن ولی به نظر من فرامرزی گزینه ی بهتری برای دبیریه و مث اینکه زین العابدین زاده و مردیها هم برای دبیر شدن فرامرزی تلاش میکنن پس برای اینکه تو شورای مرکزی رای بیاره بهشون رای بدیم...شکوری هم که داستانش جداست...
مژده بشیری
امروز دبیر کانون تئاتر با من تماس گرفت. قراره روز 2شنبه برای خداحافظی با شادی همگی دور هم جمع بشن، از منم خواست که به بچه های کانون هم اطلاع بدم
شادی قاهری شاید عضو ثابت کانون فیلم نبوده اما:
خیلی جاها حضور داشته و از نظراتش استفاده کردیم
توی فیلم های "ریجکت" به عنوان بازیگر و عکاس، "ضامن دار" به عنوان عکاس، "تاریکی درخشان" بازیگر و ... همکاریهای ریز و درشتی که شاید در حال حاضر یادم نیان
آقای شکوری چند وقت پیش پیشنهادی دادن که برنامه ای برای رفتنشون داشته باشیم اما به هر دلیلی محقق نشد
بچه های قدیمی شاید وقت آنچنانی نداشته باشیم اما پشنهاد بدین که یه کاری انجام بدیم
به نظر من حتی حضور ما توی اون روز خیلی میتونه برای شادی خوشحال کننده باشه اما اگه برنامه ی دیگه ای ام دارین چه بهتر...بذاریم شادی با خاطره ی خوب از کانون "فیلم و عکس" و بچه هاش ایران رو ترک کنه
ممنون
الهام محمدنژاد
سلام بردوستان کانونی.
من با خودم فکریدم که
اولآ انتخابات رو یه روزه تمومش کنیم یا تو 2روزه که
خوبیه 2 روزه اینه که تقریبآ همه بچه ها می تونن تو انتخابات شرکت کنن.
البت یه نکته ای وجود داره که صندوق رو بعد از رای گیری تو روز اول کجا نگهداریم؟ که پیشنهاد خودم این بود که پیش خودم نگه دارم. اما باز پیش خودم گفتم نکنه یه وقت یکی به جناب ما جسارت کنه و بگه از کجا معلوم توش دست نبردی؟؟؟؟و شروع کردم به مشورت با پیر مردان و پیر زنان کانونی که شمارشونو داشتم(منظور از نظر تجربه اس).
علی محیط گفت 2 روز خوبه ولی بستگی به خودت داره که بخوای چه قدر انرزی بذاری.
خانم محمد نزاد هم راه حلی برای عدم جسارت پیشنهاد داد که می تونی در پایان روز اول صندوقو با چند نفر شاهد ببریش امور فرهنگی تا صبح فردا .
امید صفایی گفت با این که 2 روز بهتره ولی به دردسرش نمی ارزه که صندوقو ببرو بیارو و...(خودمم همین طور فکر کردمکه حالا کلی واسه امور فرهنگی توضیح بده که قضیه چیه) .
شکوری هم در مورد این قضیه گفت وقتی به تو به عنوان مدیر اجرایی رای داده می شه یعنی موردِ اعتمادی...خلاصه به این نتیجه رسیدم که انتخابات رو 2 روزه برگزار کنیم و صندوق پیش خودم بمونه
دومآ انتخاباتو چه روز یا روز
هایی برگزار کنیم؟؟؟ که در این مورد هم همه می دونیم شلوغ ترین روزای
دانشگاه 2شنبه و سه شنبه است که حداقل 95% اعضای کانون تو این 2 روز تو
دانشگان بنابراین به نظرم برگزاری انتخابات تو این 2 روز بسیار مناسب تر
خواهد بود.
پس:
انتخابات از 2شنبه ساعت 8 صبح شروع میشود و تا 5 بعد از ظهر روز 3شنبه ادامه خواهد داشت.
موافقان و مخالفان اعلام بفرمایند.
*ازساعت
5 بعد از ظهر 2شنبه حوزه انتخاباتی(کانکس)اخذ رای نخواهد نمود تا ساعت8
صبح روز سه شنبه که اخذ رای ادامه خواهد یافت تا ساعت 5 بعد از ظهر همان
روز.
*صندوق از پایان ساعت اخذ رای در روز 2شنبه تا ساعت8 صبح سه شنبه نزد من خواهد ماند.
راستی
تا یادم نرفته برای این پست و پست رای گیری برای بسته پیشنهادی:
فقط تا فردا شب(پنج شنبه)ساعت 22 می توانید اعلام رای کنید
جواد شالیکار کوچولو
من عباس شکوری هستم
این یه متن تبلیغاتی برای دبیریه...پس نه شکسته نفسی ای در کاره نه اغماضی...(البت این اولین متن من تو این زمینه اس)
میون صحبت هایی که درمورد خودم میکنم، نظرم رو درمورد کاری که شماها باید برای انتخاب دبیر انجام بدید هم میگم
از اول گفتم که به دلایل بسیار بزرگ نباید دبیر باشم...ولی با تغییراتی که تو اوضاع و احوال میبینم، میخوام این جمله رو به این صورت تغییر بدم: به احتمال 99% نمیخوام دبیر باشم...امیدوارم که 1% باقیمانده رخ نده...
قصد واقعی من برای حضور در شورای مرکزی کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی، دبیری نیست بلکه تعمق و تفکر درصلاحیت کاندیداهای دیگه و انتخاب بهترین گزینه برای دبیریه..
البت من از 6 سال پیش همیشه گفتم که خودم رو برای دبیری کانون، لایق تر میبینم و علتش هم مقایسه ی افکار و ازون مهمتر، اعمالم، با افکار و اعمال سایر دبیرها و حتی اعضای کانونه...
در 80% مواقع، من خودم رو فعال ترین عضو کانون (چه به صورت کمی و چه به صورت نسبت حضور در دانشگاه و فعالیت) میدونستم و میدونم
اینها همش ادعاهامه...و شما میتونید اینها رو با دیده ها و شنیده هاتون مقایسه کنید و به جای اعتماد به من، به متوهم بودن من معتقد بشید
به علل زیادی دوس ندارم که برای دبیری تلاش کنم...خود سمت دبیری باعث میشه که آدم از ایده آل بودن خارج بشه...پس چه بهتر که من این سمت رو نداشته باشم تا این سمت مانع از این نشه که صد در صده خودم باشم...یعنی خود این سمت میتونه شکوری رو از اونچه که هست و اونچه که میتونه باشه، کمتر کنه...این علت کاندیدا نشدنم برای سه دوره ی پیشین هم بوده.
از طرفی به نظر من یکی از خطراتی که دبیری شکوری داره اینه که اگه شکوری دبیر باشه، دیگه منتقدی مث شکوری در مقابل دبیر وجود نخواهد داشت...
به غیر مقولات زندگی و راز بقا و این مسائل، دلایل ناجوری مث یه چیزی که بهش میگن «درس خوندن» و پدیده ی جدیدی که تازه به وجودش پی بردم یعنی «الزام به اتمام پایان نامه»، هم تاحدود زیادی مانع از اونه که بخوام دبیر بشم
...
اگه کسی با دقت در کارای من، احساس میکنه که صلاح کانون رو از خودش بهتر تشخیص میدم، یا اینکه حداقل امکان این مقوله رو بیشتر از اون شخص دارم، به من رای بده تا تو شورای مرکزی، یک رای باشم برای انتخاب کسی که به نظر خودم از بقیه ی گزینه ها برای دبیری این کانون مناسب تر و به صلاح تره...
هرچند من هم مث سایرین حق طرفداری شفاف و صریح از یه کاندیدا رو دارم ولی به خاطر اینکه انتقادات و اتهاماتی (هرچند که به نظر خودم پایه ی منطقی ندارن) بهم وارد نشه، از هیچ کدوم از کاندیداها مستقیما و شفاف طرفداری نمیکنم...و طرفداریم رو میذارم برای انتخاب دبیر در شورای مرکزی
برای شنیدن توصیفات فعالیت های من در اوایل کانون (که حضور نداشتید) بهتره به خانم آقایی پور (کارشناس کانون های امور فرهنگی در سال های پیش) مراجعه کنید...(الان در اتاق روبروی مسئول وام دانشکده ی حقوق در آموزش کل مستقرن)
ــــــــــــــــــــــــــ
حافظه ی من خیلی خیلی ضعیفه ولی تا جایی که یادم میاد سعی میکنم تو این قسمت، کارام رو بنویسم...این رزومه ایه که برای این متن تو خاطراتم ثبت بود:
*در مقام عضو کانون فیلم:
- اولین عضو کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
- احیاگر کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
- اولین دبیر
- اولین کسی که تو کانون فیلم ساخته
- اولین کسی که تو کانون فیلم نمایش داده
(به این اولین ها خیلی هم توجه نکنید...داستان های اصلی چیزای دیگه اس)
- قدیمی ترین عضو
- پر سن و سال ترین عضو
- یکی از سه عضو کانون در مقطع کارشناسی ارشد(البت در نهاد تصمیم گیری رو مطمئنم ولی در مجمع عمومی رو نه)
- طراح آرم کانون
- سازنده ی تمام کلیپ های اصلی کانون فیلم (نه موضوعی)
- مدیر اجرایی اکران های متعدد درون کانونی، دانشکده ای، دانشگاهی و کشوری
- مدیر اجرایی بزرگترین اکران کانون (میم مث مادر، دو اکران با 1400 بیننده در تالار امام خمینی، و یک سانس نقد و تحلیل)
- مدیر اجرایی و سازنده ی بلند ترین فیلم کانون (تازه وارد با 24 دقیقه)
- مدیر اجرایی و سازنده ی کانونی ترین فیلم کانون (ضامن دار که تمامی اعضای نهاد تصمیم گیری به غیر 4 نفر در آن سمت داشتند)
- نماینده ی دانشگاه در نشست مجامع کانون های فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی در نشست شیراز
- درحال حاضر مدیر اجرایی اکران دانشگاهی اینک بهشت (هنوز عملیاتی نشده و درحال فعالیت هستم)
- در حال حاضر یکی از دو مدیر اجرایی کلاس تحلیل روانشناسی فیلم (هنوز شروع نشده و در حال تلاشیم)
- در حال حاضر مسئول سمت مدیر وبلاگ یا مدیر اطلاع رسانی اینترنتی
*در زمینه ی فعالیت های هنری:
- برنده ی جایزه ی بهترین فیلم کوتاه و کلیپ مسابقه ی دانشگاهی شهدای گمنام
- برنده ی جایزه ی بهترین پوستر فیلم برای چهاردهمین جشنواره ی فیلم کوتاه استان قم
- نامزده بهترین فیلم کوتاه تجربی در چهاردهمین جشنواره ی فیلم کوتاه استان قم
- برنده ی جایزه ی دوم کلیپ برای جشنواره ی کشوری خاطرات تلخ و شیرین دانشجویی
- کارگردانی و تدوین و فیلمبردای فیلم های:
یه روز از روزای ترم هشت – مخمصه – تازه وارد – ضامن دار – من و تو و کلی احمق دیگه
- فیلمبرداری فیلم های:
ریجکت، تاریکی درخشان
ـــــــــــــــ
من دبیری تمام دبیر های سابق (شکوری، ترکمان، وفایی) رو دیده ام و همچنین کانون بی دبیر رو هم تجربه کرده ام (دوران سرپرستی استاد معزز، باسمنج) و قدیمی ترین عضو کانونم، ولی توجه داشته باشید که قدمت حضور در کانون، معیار نیست...
درسته که من اولین عضوی هستم که فیلم ساخت ولی ساختن فیلم هم معیار نیست...
درسته که من ارشد میخونم، ولی رشته و مقطع و اینها هم معیار نیست...
درسته که من کچلم، ولی شما نباید به خاطر کچلی من بهم رای ندید..!!!!
اینا معیار نیستن بلکه فوق فوقش یه سری اماره و نشانه برای تشخیص کسی هستن که معیارهای اصلی «بهتر بودن» رو داره
اینا حتی امتیاز هم نیستن...نشانه ان...نشانه هایی برای اینکه شما بتونید از قسمتی از اونها به اینکه طرف معیار های اصلی رو داره یا اینکه بیشتر میتونه داشته باشه معتقد بشید
چیزی که شما باید در من یا کاندیداهای دیگه بیابید تا بهترین رو انتخاب کنید، به نظرم سه عنصر کلیه:
1- فکر درست درمورد کانون
2- عمل مطابق اون فکر
3- عشق و علاقه به کانون (طوریکه کانون رو در اولویت زندگیش بعد از خانواده بذاره)
اینها چیزایی هستن که باید از روی رزومه ی کاری کاندیداها بهش برسید یا اینکه فردی که بیشتر از دیگرون این ها رو داره رو پیدا کنید...
من ریز نظراتم رو درمورد دبیر، همیشه گفتم و میگم و تو پست «دبیر ایده آل» هم مفصل و فکر شده توضیح داده ام
تجربه ای که یه کاندیدا برای خودش یه پوئن مثبت میدونه باید به قضاوت شما برسه
فکری که یه کاندیدا درمورد کانون داره باید به نظر شما درست بیاد
وجود و میزان علاقه ای که یه کاندیدا ادعاش رو داره باید برای شما احراز بشه
باید برای شما معلوم بشه که علاقه ای که ادعا میشه به «کانون» وجود داره، واقعا به «کانون»ه و خودخواهی نیست...
برای اینکه این سه مقوله ی کلی (که آخریش سه شعبه داره) براتون احراز بشه باید کار این افراد رو ببینید، دقت کنید، مطالعه کنید، حرفاشون رو بشنوید، و ادعاهاشون رو قضاوت کنید...حتی صرف مطالعه ی گذشته ی وبلاگ کافی نیست زیرا ما تو وبلاگ فقط حرفای خوب خوب میزنیم و انتقادات مفصل و ناجور رو اصلا وارد نمیکنیم...باید ترکیبی باشه از همه ی راههای کشف حقیقت...
...
توجه داشته باشید که داستان، دروغگویی یه کاندیدا نیست
داستان اینه که ممکنه کاندیدا درمورد خودش دچار توهم شده باشه...(من هم از این قاعده مستثنی نیستم)
دوستانی که میخوان به من رای بدن توجه داشته باشن که من میخوام به کسی که به نظرم برای دبیری مناسب تره رای بدم
افکار من تو دکترین ها و صحبت هام تو جلسات هست
ادعا میکنم که نگاهم به صورت سیستماتیک داره کانون رو از 5سال پیش تاحالا تحلیل میکنه
اینها ادعاهای من تو همه ی تعاملاتم با اعضای کانونه
شاید الان برای کسی که «پدر کانون» لقب گرفته، دم پیری و معرکه گیری باشه...ولی برای صلاح کانون کاندید شدنم رو لازم میدونستم والا اینقدی که داره این انتخابات از من انرژی و وقت میگیره، شاید امسال فقط اکران یه حبه قند گرفته باشه
من تنها تجربه ای که تو کانون ندارم، دعوت از بازیگر هاس...اونم به خاطر اینکه تا امروز بقیه بودن و احتیاجی به من نبوده وگرنه من تمام کارهای کانون رو به شدت و با کمیت بالا (و البته ادعا دارم که با کیفت بالا) تجربه کرده ام چه به عنوان یه فعال چه به عنوان یه مدیر اجرایی
اکران های درون کانونی، اکران های دانشکده ای، اکران های دانشگاهی، اکران های کشوری، برگزاری نمایشگاه عکس، حضور و نمایندگی در مجامع و نشست های وزارت علوم (در بعد فرادانشگاهی)، تعامل با انجمن سینمایی (استان قم)، سمت دبیری، ساخت فیلم، تدوین مجدد فیلم، ساخت کلیپ، برگزاری معارفه، ...
به شدت معتقدم که اگه چیزی به نام تجربه میتونه ملاک تصمیم گیری باشه، من از همه ی بچه های کانون، بیشتر این ملاک رو دارم...ولی موضوع تجربه نیست
اونچه ادعای بزرگ منه، استفاده از تجربه اس
نزدیک ترین اتفاقی که به مدد استفاده از تجربیاتم بهش افتخار میکنم، تک تک پیشنهادام، ایده هام، و البته اعمالم برای جلسه ی معارفه ی امسال دانشگاه شهید بهشتیه (برای احراز صحت و سقمش به مدیر اجراییش مراجعه کنید) که ادعا دارم یکی از مهمترین پروژه های کانون بوده که به شدت متکی بر تجربه انجام شد...
همچنین در بحث های نظری، ادعا دارم که بیش از هر عضو دیگه، به ساختار های کانون در مقام «هست» و «باید» فکر کردم، نوشتم، بحث کردم، منعطف کردم، پذیرفتم، تغییر دادم و ارائه کردم (به وبلاگ مراجعه کنید)
در تمام مدت حضورم در دانشگاه شهید بهشتی، به غیر یه مورد اون هم برای اعتراض(اکران پارک وی، اعتراض به پایین بودن سطح هنری این فیلم و یک اعتراض دیگر)، هیچ پروژه ای نبوده که براش تلاش نکرده باشم...(توجه داشته باشید که به این حرکت هم به شدت افتخار میکنم و همچنان بهش معتقدم)
دوستان، تکلیف انتخاب دبیر شایسته مث تکالیف درسیتون نیست که به راحتی بتونید بذاریدش کنار
اثر انتخاب شما مستقیما روی کانونه
هرچقدر به معرکه بودن و معرکه تر شدن کانون معتقدتر باشید، بیشتر برای انتخاب صحیح تلاش خواهید کرد
بیشتر در رایتون تعمق خواهید کرد
بیشتر به موضوع دقت خواهید کرد
به دوستانی که به کانون فیلم علاقه دارن، پیشنهاد میکنم که صرفا مصلحت و آینده ی کانون رو در نظر گرفته و تمامی استدلالات و ادعاها و عقاید و عملکردهای کاندیدا ها رو بررسی کنن و با یه رای فکر شده، به انتخاب صحیحی که قراره سرنوشت کانون رو رقم بزنه، کمک کنن
در آخر باید بگم که نمیدونم این متن احتمال انتخاب من رو بیشتر میکنه یا کمتر ولی متنیه که بهش معتقدم...
عباس شکوری
90/9/15
ازونجایی که من هم به احتمال زیاد کاندیدای شورای مرکزی میشم، میشه که بهم انتقاد بشه که نباس مسئول جایی باشم که توش تبلیغات داره میشه
جایگاه من در وبلاگ مقابل انتخابات، مث جایگاه رئیس صدا و سیماست...اگه رئیس صدا و سیما هم کاندید ریاست جمهوری میشد، درست نبود که رئیس جایی باشه که همه ی کاندیداها میخوان توش تبلیغات کنن...
دوستانی که راهکاری دارن برای این قضیه بفرمایند...مثلا اگه کسی فکر میکنه که احتمال اتهام سواستفاده یا کم کاری یا هرچیز دیگه از سوی من در مورد تبلیغات شورای مرکزی میره، بیاد و یه رای گیری بکنه و یه نفر دیگه رو تو این مدت بکنه مسئول وبلاگ
شکور با گردنی باریک تر از مو
دوستان، من برای نظم و خوشگل تر شدن وبلاگ، از علی محیط خواستم که یه صفحه ی اختصاصی برای بحث های تبلیغاتی انتخابات تو وبلاگ ایجاد کنه
میتونید پست های تبلیغاتی رو در کنار هم اونجا ببینید.
دوستان کاندیدا که متن تبلیغاتیشون رو میذارن تو وبلاگ، در اولین فرصتی که محیط تونست، کپی میکنه در صفحه.
به لحاظ فنی امکان اینکه خودمون مستقیما بذاریم تو این صفحه وجود نداره به خاطر همین بعد از اینکه تو وبلاگ گذاشتیم، کپی میشه تو صفحه.
صفحه ی ساخته شده برای تبلیغات کاندیداها در اینجا می باشد.
(نکته بسیار مهم این است که بدلیل عدم استفاده وبلاگ از تکنولوژی xml و پشتیبانی از فایل های کمکی در یک صفحه و زیاد بودن متن کاندیدهای محترم، از این رو صفحه ساخته شده در مرورگر اینترنت اکسپلورر ماکروسافت بسیار ناکامل بارگذاری می شود این اشکال در مرورگر فایرفاکس وجود ندارد از این رود پیشنهاد می شود که از مرورگر فایرفاکس برای مشاهده این صفحه استفاده شود)
شکور...مسئول وبلاگ
چند وقتیه که یکم من وبعضی از بچه ها و به طور کل کانون نشست و جلسه ای که موضوع اصلیش فیلم باشه نداشتیم.جلسه ای که بشینیم دور هم در باره ی یه فیلم صحبت کنیم. واز همدیگه چیز یاد بگیریم. من که خودم به شخصه خسته شدم از این همه حرفایی که درباره ی قانون واسه کانون زده میشه البته اون هم جای خودش بسیار بسیارلازم واسه کانون حالا دوستان من دو فیلم پیشنهاد میدم برای موضوع این نشست :
1-Funny Games U.S(بازی های خنده دار آمریکایی)
2-Russian Ark(کشتی روسی)
کارگردان فیلم اول میشاییل هانکه و فیلم دوم الکساندر سوخورف دوستان از بین ابن دو فیلم یکیشو انتخاب کنن.
و از دو روز شنبه و دوشنبه هم یک روز و واسه این نشست و گردهمایی انتخاب کنن.
موسوی
شالیکار به من زنگ زد و گفت که کل «بسته ی پیشنهادی» رو به رای بذاریم تو وبلاگ
دوستان به این مدیر اجرایی جوان کمک کنید
توجه داشته باشید که پیشاد سابق 14 به 7 رای آورده
پس اینجا هم مخالف و موافق رای بدن... هم مخالف هم موافق رای بدن که اینطوری بتونیم روال سنتی رای گیری رو (مث جلسات رسمی) تو وبلاگ هم برقرار کنیم در غیر این صورت به نظر من اصلا امکان رای گیری نیست...
شکورم
دوستان
این کلاس بر مبنای پیشنهادهای شما برگزار خواهد شد
فیلم هایی که به عنوان مصادیقی از بحث های کلی بررسی خواهند شد، میتونن به پیشنهاد شما انتخاب بشن
به شخصه معتقدم که در این دو زمینه پیشنهاد بدید
برای پیشنهاداتون به این موضوع توجه کنید که بحث ما تحلیل روانشناختی فیلمه نه چیز دیگه
به نظر من این کلاس باید در دو زمینه کار بکنه
الف- بحث های صرف نظری درمورد تاثیری که یه فیلم میتونه داشته باشه:
در این قسمت، میشه نمونه های بسیار خاص پسند مث کارهای تارکوفسکی و هانیکه رو مورد توجه قرار داد
ب- بحث هایی در مقام عمل و تاثیرات واقعی که در جامعه گذاشته میشه:
به نظر من تو این حیطه باید بیشتر مصادیق عامه پسند مورد توجه قرار داده بشن...
به نظر من ما باید تاثیر فیلم رو در دو بعد تحلیل روانشناختی کنیم...تحلیل روانشناختی فیلم بر اساس ماهیت فیلم (که میتونیم به شدت توش عمیق بشیم و براش مصادیق خیلی عمیق رو مورد مطالعه قرار بدیم) و تحلیل روانشناختی فیلم بر اساس واقعیات روز جامعه (که برای این موضوع باید بیشتر مصادیق عامه پسندی که داره تو جامعه تاثیر میذاره رو بررسی کنیم)
دوستان در این دو حیطه پیشنهاد فیلم بدن و همچنین اگه میتونن خود فیلمها روهم به ما قرض بدن
شکوری- اکبری