کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

نقد استاد فراستی بر درخشش

 

 

فیلم درخشش اقتباسی ادبی از رمانی به همین نام است که استیون کینگ آن را نوشته. استیون کینگ در رمان "درخشش"، شخصیت ها را به دقت معرفی و مکان ها را به خوبی توصیف می کند. مثلاً جک که شخصیت اصلی داستان از  صحنه ی هتل وارد داستان می شود. در این قسمت، هتل به خوبی توصیف می شود.

خواننده به تدریج متوجه می شود شخصیت اصلی داستان، یک معلم است و این شخصیت را باور می کند. اما فیلمی که کوبریک ساخته، این طور نیست. وقتی جک نیکلسون می گوید معلم است، تماشاگر آن را باور نمی کند.

در کتاب، شخصیتی داریم که معلم ادبیات انگلیسی است و اطلاعات خوبی درباره تاریخ ادبیات ارایه می کند. این وجه شخصیت در فیلم غایب است.

نویسندگی، کنار نقش معلم ادبیات، معنی پیدا می کند. در فیلم، نویسنده بودن شخصیت نشان داده نمی شود و فقط نکته ای است که بیننده آن را باور نمی کند. مخاطب فکر می کند جک دیوانه ای است که به دنبال بهانه می گردد.

برای کوبریک، تایپ کردن بازیگربیشتر از ساختن شخصیت نویسنده اهمیت دارد و از شخصیت نویسندگی جک، فقط تایپ کردن او را نشان می دهد. در فیلم، این 2 ویژگی مهم، یعنی شخصیت نویسنده و معلم ادبیات کنار هم قرار نمی گیرد و دغدغه جک در کلنجار با اثر و رسیدن به جرم، دیده نمی شود. به همین دلیل، فیلم به درستی شخصیت ها را تحلیل نمی کند.

کینگ پرگویی می کند، ولی این دغدغه را به خوبی نشان می دهد و خواننده قانع می شود که با چه شخصیتی مواجه است.

کوبریک کارگردان باهوشی است و اتفاق ها را جزیی می بیند، اما در این فیلم، بازی را به جک نیکلسون باخته است. جک نیکلسون، در نقش جک هر طور خواسته، بازی کرده و فیلم از بین رفته. نه سایکوپات یا هیستریک و نه نویسنده. لبخند ها، افسردگی و حتی مریض شدن او، غیر طبیعی است. حرکت دوربین در اولین صحنه فیلم که ۳ شخصیت اصلی، در ماشین هستند و به سمت هتل می روند، خوب و هولناک است، اما همین صحنه خوب، بی ربط است. چون وقتی دوربین داخل ماشین را نشان می دهد، این هولناکی با ۲ کات نادرست از بین می رود.

در فیلم ۲-۳ بار زن می گوید: جک، دست بچه را شکسته و با یکی از بچه ها دعوا کرده، به همین دلیل جک را از مدرسه اخراج کرده اند.

اما استیون کینگ در کتاب درباره این موضوع یک فصل نوشته و خواننده قانع می شود وقتی جک دست بچه را شکسته، دلیل داشته و دیوانه نبوده.

نویسنده وارد خانه می شود و می بیند فرزندش تمام نوشته هایش را روی زمین پخش کرده و روی آنها آشغال ریخته و کاغذ ها را پاره کرده. به قدری عصبانی می شود که ناخواسته دست بچه را می شکند. این عصبانیت و واکنش جزو شخصیت جک است و خواننده آن را می فهمد. اما در فیلم، هر بار همسر جک این اتفاق را تعریف می کند، احمقانه به نظر می رسد.

در سینما، بیننده حرف زدن درباره کسی یا چیزی را درک نمی کند. باید درباره آن موضوع، ۲ پلان ببیند. در سینما، دیدن موجب می شود که تماشاگر باور کند. شعار دادن، شنیدن، و گفت وگو هیچ یک به باور تبدیل نمی شود. باید گفت و گو ها یا مونولوگ های طولانی در بستر دیدن اتفاق بیفتد. به همین دلیل در این فیلم شخصیت پردازی کوبریک اشتباه است.

شخصیت جک خوب ساخته نشده. درباره شخصیت "وندی"، همسر جک هم چیزی گفته نمی شود.

وندی، مادر لاغر، مهربان و آرامی است. این ویژگی ها شخصیت نمی سازد. استیون کینگ در کتاب از وندی شخصیت ساخته و درباره دنیل هم همین کار را می کند. در فیلم، دنیل، پسر خانواده، یک دیوانه است و دوستی به نام تونی دارد. تونی چه طور وارد داستان می شود؟ با این پسر چه می کند؟ در فیلم، تونی را فقط در 3 صحنه خون بار می بینیم. ولی در کتاب، خواننده متوجه رابطه دنیل با این دوست خیالی می شود.

کتاب فصل بندی منظمی دارد. نویسنده اول شخصیت ها را می سازد، بعد فضاسازی می کند.

ماجرا در هتل اتفاق می افتد. چرا این آدم ها در هتل زندگی می کنند؟ قبل از ورود جک و خانوداه اش به این هتل، خانوداه ای اینجا زندگی می کردند که پدر آن خانواده هم زن و فرزندش را می کشد. چرا این اتفاق ها در هتل می افتد؟ چون دور افتاده است؟ زمستان سخت و سردی دارد؟ خیلی بزرگ است؟

کتاب به خوبی درباره این موضوع توضیح می دهد و خواننده متوجه می شود با چه مکانی طرف است و انزوای آن چه تأثیری در روحیه این آدم ها دارد. شخصیت دیگر فیلم و کتاب، یک سیاه پوست است. در فیلم، این شخصیت بهتر از دیگران نشان داده می شود. بازی او خوب است و با بیننده ارتباط برقرار می کند. او مسأله اصلی داستان، یعنی درخشش را مطرح می کند.

ترجمه Shining به تلالو، درخشش و درخشان درست نیست. نمی شود Shining را در یک کلمه ترجمه کرد.

حالت الهی یا شیطانی که در بعضی انسان ها هست و گاهی بروز می کند و می درخشد. این حالت فیزیکی نیست. بعضی از انسان ها به طور غریزی این حالت را دارند. گاهی ممکن است این حالت جنبه شر داشته باشد و گاهی خوب باشد.

کوبریک از کتابی اقتباس می کند که درباره درخشش است، اما نمی تواند این نکته را در فیلم نشان دهد.

کوبریک در این فیلم هم، مثل بیشتر کار هایش، به جزئیات و فضا سازی اهمیت زیادی می دهد. عکاسی است که عکس متحرک را می فهمد.

در معرفی هتل، حرکت دوربین خوب است و کات ها درست و به جاست، اما در مجموع فضای ترسناکی به بیننده نشان نمی دهد و نمی تواند فضای فیلم را بین قصه و شخصیت ها هماهنگ کند.

صحنه ای که دنیل با چهارچرخه اش در راهرو می چرخد، نسبت به صحنه های دیگر فیلم، کمی ترسناک است، اما وقتی این صحنه تکرار می شود و کوبریک فقط جای دوربین را تغییر می دهد، فیلم را از ریتم می اندازد.

فضای آشپزخانه ای که نویسنده در یک فصل کتاب آن را توصیف می کند و محل شروع دعوا و قتل است، در فیلم درست ساخته نشده.

کسانی که مثل کوبریک سینما را هنر فضاسازی می دانند، اشتباه می کنند. اگر بگوییم سینما، هنر فضاست، اول باید فضا سازی کنیم، بعد شخصیت پردازی، اما فضا بدون شخصیت پردازی، شکل نمی گیرد. اگر فضا متناسب با قصه و شخصیت ها ساخته شود، درست است، وگرنه متعلق به قصه و شخصیت ها نیست، حتی اگر بیننده را مرعوب کند.

درخشش به عنوان اقتباس یا فیلم مستقل یک کارگردان، فیلم خوبی نیست و در نهایت، مخاطب نمی تواند درگیری یک نویسنده با شخصیت ها و جنون آنها را درک کند.

 برگرفته از http://frasati.blogfa.com/

نظرات 9 + ارسال نظر
سعید چ.ع جمعه 11 مهر 1393 ساعت 12:11

سراسر چرت. دانشجوی ترم یک ادبیات نمایشی هم میدونه که شخصیت سازی لزوماً نشان دادن همه وجوه شخصیتی نیست. استاد به ایهام شاینینگ توجهی نداره و استاد اصولاً ظاهراً اصلاً توجهی ندارند.
و ممنونم از عبقریان که باعث شد من تکلیفم کامل با استاد روشن شه.

اگه اینطور که شما میگید فیلم الو من جوجو هستم و فیلم هایی در این دست ایهام هایی در شخصیت پردازی آورده اند که غیرقابل باور و بی نظیر در تاریخ سینما است
عبقریان

علی عبدی جمعه 11 مهر 1393 ساعت 15:11

لطفا منبع خود را به طور دقیق ذکر کنید.

سعید چ.ع جمعه 11 مهر 1393 ساعت 23:49

ایهامِ کلمه شاینینگ، نه شخصیتاش.
اصلاً از ایهام شخصیت پردازی الوالو من جوجو ام بگید.
سعید

عماد زردکوهی شنبه 12 مهر 1393 ساعت 04:34

اینو از این جهت که بشدت کوبریک پسندم نمی نویسم اما اولین ایراد شکلی وارد به فراستی اینه که هنوز معنای اقتباس از اثر با رونوشتن از اونو درنیافته وگرنه هر کسی می دونه که فیلم های اقتباسی لازم نیست دقیقا مثل کتابش باشه چون نه لازمه نه ضروری بلکه اچه بسا می تونه فقط تو موضوع اولیه و بقولی جان مطلب مشترک باشند و پرداخت و پروبال دادن کارگردان با نوشته ی نویسنده کاملا متفاوت باشه .
ایراد فراستی متوجه پرداخت ناقص شخصیته . اگه مطابق الگوی فراستی پیش بریم این خانواده می بایست وضعیت نسبتا عادی که خود از خویشتن اراءه می دهند داشته باشند که انزوای فضای هتل (مسبب) و (عامل اصلی) ایجاد پاره ای مشکلات برایشان بشود . اگر از این منظر به داستان بنگریم حرف فراستی کاملا درست است !
اما شخصا معتقدم شرایط هتل نه تنها مسبب و عامل اصلی ایجاد این شرایط وحشت انگیز نیست بلکه اساسا عاملیست در راستای (تشدید) و از نو زنده کردن احساساتی که در هر یک از این افراد بنا به مساءلی وجود داشته است . به طور جامع عامل اساسی (سببیت) در آثار کوبریک و تاکید بیش از حد منتقدین بر فقدان وجود آن امریست که کم و بیش در قالب خرده به فیلم هایش دارد می آید ! چ بسا که کوبریک بیشتر از آن که یک کنکشگر روانی باشد شبیه یک آزمایشگریست که کنش و واکنش نمونه ی آزمایش خود را به تصویر می کشد
توصیه ی شخصی به مهراد : چخوبه اگر مطلبی واقعا همسو با نظراتته از صافی ذهن خودتم بگذره نه که به صورت یه نوشته ی صرف از یک کسی انتشار پیدا کنه

با گوشی نوشتم ایرادات نگارشیش زیاده امکان اصلاحشم دشواره دوستان ببخشن
عمادم

محمد گلخندان شنبه 12 مهر 1393 ساعت 10:44

تا جاهایی کاملا موافقم
شاینیگ یک اقباس ادبی ظعیف هست از کتابی که مادر ژانر مدرن وحشته .

عبقریان شنبه 12 مهر 1393 ساعت 11:03

حرف فراستی اینه که کتاب درخشش مانند یه فیلم کامل و فیلم درخشش کوبریک مانند یه بازسازی ضعیف از ان فیلم که کوبریک از آن بر نیامده بعدان در صحبت میکنیم به عماد,الو من جوجو هستم ایهام در جوجو و شخصیت سازی بینظیر و شاهکار

اشکان سه‌شنبه 15 مهر 1393 ساعت 03:34

1.بنده در یک نظر مفصل و جنجالی موضع صریح خودم رو با فراستی مشخص کردم... این نظر بلند گویا انقدر صریح بود ( و همچنین علی عبدی گویا انقدر جوگیر شده و داره ادای عباس شکوری رو در میاره) که هم اکنون در زباله دان نظرات است و قابل مشاهده هم هست .ارجاع میدهم به آن
2. از قضا مسعود فراستی در کنار سیل بیشمار نقد های خزعبلی که می کند نقد های خوبی هم دارد...مثلا این نقدش به نظر من واقعا درخشان است ! هیچ بعید نیست که از
نقد نویس معتبری دزدیده باشدش...الله اعلم
3. به سعید چراغعلی...:
دانشجوی ترم یک ادبیات نمایشی هم میدونه که شخصیت سازی لزوماً نشان دادن همه وجوه شخصیتی نیست...سلمنا
ولی همان دانش جو هم می داند آن وجه هایی از شخصیت که مربوط و" سبب "
اتفاقات مهم فیلم هستند لازم النمایشند...(نظر عماد زرکوهی عالیست!)(مقایسه شود با غلاف تمام فلزی )
و به نظرم
مسعود فراستی از قضا در این نقد بر روی همین وجوه دست گذاشته و درخشش را که به نظرم فیلم خوبی نیست به درستی له و په کرده است!!!

برای اینکه بتونم مستدل بحث کنم باید فیلم رو دوباره ببینم، ولی در مورد شخصیت پردازی دو سه تا نکته وجود داره، یکی نشان دادن سبب و اسباب اتفاقات در فیلمه که باید در شخصیت پردازی بیاد. تکنیکی به نام کاشت وجود داره که مولف در شخصیت خود کدهایی میزاره که بدون اشاره مستقیم به علل و اسباب به مخاطب کمک میکنه برای فهم سازوکار و منطق اتفاقات. مورد دیگه در مورد خود شخصیت پردازیه که با تضاد رفتاری به وجود میاد، بدین معنی که نامها در اثر اگر در مواجهه با رویدادها واکنش‌های متضاد با پیشفرض مخاطب از خودشون ارائه بدن به اصطلاح بُعد میگیرن و شخصیت میشن. مورد آخر فضاسازیه، که خود محیط و فضا میتونه به عنوان یک شخصیت که کنش و واکنش داره و در اون کاشت صورت میگیره عمل کنه.
که به نظرم همه این موارد به زیبایی در شاینینگ بود.
سعید.
-----------------------------------
من وارد بحث نقد شاینینگ نمی‌شم چون یه مقدار از حوصله‌ام خارجه. اما اشکان جان. هیچ جوگیری و جوی در کار نیست. من فقط دارم وظیفه‌ام رو انجام می‌دم (که البته تا یکی دو روز دیگه به یک نفر دیگه واگذار می‌شه). آدم وقتی یک وظیفه‌ای بهش محول شده، باید سعی کنه به بهترین نحو ممکن انجامش بده. من هم همین سعیو دارم. چرا تو اینو به جوگیری مربوط می‌دونی؟ من ادای هیچ کسی رو درنمیارم. حرف تو نه از نظر منطقی حرف صحیحیه و نه از نظر اخلاقی.
نمی‌دونم شاید از دست من دلخوری که امیدوارم اینطور نباشه. شایدم فکر می‌کنی از دستت دلخورم که خب قطعاً نیست. اما صرفاً برای روشن‌گری می‌گم نه جوگیری و نه تقلید و نه هیچ واکنش احساسی دیگه‌ای در کار نیست. فقط انجام وظیفه است ولاغیر.
عبدی

اشکان سه‌شنبه 15 مهر 1393 ساعت 19:28

1. آفرین سعید چه نظر خوبی گذاشتی...بابا بیا یه سری پست اینجوری بزار این چیزایی که میگی خیلی خوبه...ولی در مورد شاینیگ صدق نمیکنه به نظرم...البته حالا که گفتی مجبورم برم یه بار دیگه نیگا کنم...ولی چیزی که من از شاینینگ یادمه یک سری قاب فوق العاده به همراه یک سری اتفاق چرت و بی منطق بود که فقط و فقط باعث "تعجب" و نفهمیدن میشد...قطعا یک سری چیزای خیلی کوچیکی گذاشته برای وصل کردن اتفاقها...ولی به نظرم زیاده روی کرده...یعنی از اون ور بوم افتاده و انقدر اومده همه چیزو پنهان کنه که دیگه مخاطب هیچی نمیفهمه
2.ای علی عبدی...
راستش من از بچگی با این جمله من مامورم و معذور مشکل داشتم...آقا آخه کدوم عقل سلیمی میگه نظری که توش نوشته
خانوم جهانی چرا این کارو میکنی...
فقط و فقط به خاطر اینکه یک پسر نوشتتش و از صیغه جمع برای یک خانوم استفاده نکرده (ولو اینکه گفته باشد "خانم" "جهانی" ) خط قرمزی است و غیر قابل تایید...
به نظر من این جو گیری است...
و به نظرم تحت تاثیر زیاده روی های عباس شکوری ست...
خوددانی...
مشکل و اینها هم که خودت میدونی نداریم بابا این چه حرفیه دیگه...

بعنوان یکی از مسئولین سابق وبلاگ باید عرض کنم که در دوره بنده چندین مورد پیش اومد که دوستان اینطور کامنت گذاشتن (یعنی ضمیر رو مفرد به کار بردن اما اسم طرف رو با فامیل گفتن) که اتفاقا آقای شکوری خودشون گفتن چون اسم فامیل بکار برده مشکلی نداره و کامنت ، قابل تاییده.
جهان
------------------------------
به جواب‌های قبلی ارجاع می‌دم. در مورد کامنت مذکور هم من قانع شدم که سخت‌گیریم بیش از حد بود. اما من واقعا تحت تأثیر هیچ نوع زیاده‌روی نیستم. این رویه‌ایه که همیشه اتخاذ می‌کنم. در واقع تحت تأثیر زیاده روی خودم در رعایت قانون هستم نه عباس شکوری
عبدی

به اشکان خان انزلیچی قاط سه‌شنبه 15 مهر 1393 ساعت 20:05

من نه مثل تو، خارج از فضای واقعی ایران زندگی میکنم و نه مثل عبدی، سخت میگیرم.
بازم میگم که اونچه ملک محمدی نوشته بود حتی از نظر من هم مشکلی نداره.


در آخر. اینکه بیای برای اینکه بخوای یه عضو کانون رو وادار کنی که حرفت رو قبول کنه، اون عضو رو به «تقلید از شکوری» متهمش کنی، هنوزم که هنوزه، حربه ی موثریه. و تو هم خوب، اشکان توپشکن هستی و تو این دو سه سالی که تو کانون بودی این مسئله رو خوب می دونی.

ولی بازم برای اینکه شاید یه درصد شیطون از جلدت بیاد بیرون میگم: علی عبدی یکی از معدود اعضای کانونه که نه تنها با من تعامل خاصی نداره ، نه تنها همدیگه رو خیلی کم می بینیم، بلکه از کساییه که خود من حس میکنم که کاملاً با هم در تعارضیم و حرف هم رو نمیفهمیم.
علی عبدی تقریباً چیزی شبیه خود جانورته.
می تونی از همون کسایی که همش اسمشون رو می بری و به قول خودت به شدت باهاشون در تعاملی بپرسی که ما دوتا چه سنمی باهم داریم و آیا کسی مثل عبدی ذره ای تحت تاثیر من هست یا نه.

شکور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد