ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
اخیراً نقد عجیب و غریبی در مورد شاهکار خنده دار جناب استاد کیمیایی در اینترنت چنان بولد شده که حتی در مجله ی معتبر و جنجالی نسیم بیداری هم درج شده! وقتی خودم این نقد رو خوندم بسیار تعجب کردم. بزرگترین سوالی که در مقابل این نقد خنده دار تر از خود فیلم برام مطرح شد اینه که آیا نویسنده ی نقد واقعاً معتقده در حال حاضر کیمیایی با آثار عجیب و غریبی که داره می سازه همچین توانایی ای در نوشتن یه فیلم نامه ی استعاری داره؟!
این نقد اونقد محکم نوشته و مطرح شده که من دچار این تردید شدم که نکنه این منم که در مورد کیمیایی دچار افراطم و نویسنده این نقد دچار توهم نیست!
نقد مزبور:
این چندمین بار است که دوباره به او اعتماد میکنیم و باز هم سرخوردهمان میکند.من که این بار با تردیدی جدی سراغ تماشای فیلمش رفتم و متأسفم که اخیرا میشود خیلی راحت او را پیشبینی کرد.
یک
زن جوان “مهناز افشار” به سینمای متروکهای پناه میبرد که سالن نمایش آن
تبدیل به انبار فروش موتور سیکلت شده و لابیاش را باشگاه بیلیارد
کردهاند.
این زن، صیغهای مردی به نام “ماندگاری” بوده و از او یک
فرزند دارد. “ماندگاری” حالا مرده و همسر نازای او با این زن صیغهای درگیر
میشود. پر واضح است که “خاتون لواسانی” (مهناز افشار) نمادی از گوگوش
“فائقه آتشین” است.
فائقه آتشین از “محمدرضا پهلوی” یک فرزند نامشروع
داشت که چندسال پیش توانست توسط آزمایش DNA نسبت فامیلیاش با خاندان
سلطنتی ایران را ثابت کند.برخوردی که از همسر “ماندگاری” (شقایق فراهانی)
با خاتون در این فیلم میبینیم، کاملا میخواسته طعنهای به برخورد “فرح
دیبا” با مسئلهی فرزند نامشروع شاه باشد.
این دیالوگ در طول فیلم
بارها از زبان یکی از صاحبان “متروپل” خطاب به خاتون شنیده میشود که (خیلی
کار خوبی کردی به سینما پناه آوردی…)
این قضیه اشاره دارد به ازدواج
“فائقه آتشین” با یکی از کارگردانهای سینمای ایران. در حقیقت کارگردان
“متروپل” خودش را هم در این اثر نمادسازی کرده و آنگاه که یکی از کاراکترها
، سینما را به عنوان پناهگاه خاتون- بخوانید گوگوش- معرفی میکند،
اشارهاش به همین معناست.
حتی از جایی به بعد که زن ماندگاری پشت در
متروپل رسید، جای پنجه خونین خاتون روی ستونی که به آن تکیه داده بود
میماند پنجه خونینی که یادآور تصویری بسیار معروف از ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ است و
البته ما نمیدانستیم که فائقه آتشین هم روزگاری انقلابی بوده.
اما در
مورد کیفیت کار باید گفت “مسعود کیمیایی” آنقدر سرگرم تطابق دادن دقیق بین
نمادهای فیلمش با صور واقعی آنها شده که قصه گفتن را رها میکند و به این
ترتیب “متروپل” فاقد درام است. خیلی مولفههای کلیشه شده در سینمای
کیمیایی هم دوباره و در اینجا تکرار میشوند اما از آن طرف خیلی جزئیات
ضروری در کار رعایت نشده.
مثلا چند نفر در فاصله نیم متری یک شیشه بزرگ
چند دقیقه با چوب و چماق زد و خرد خونینی میکنند اما هیچ اتفاقی نمیافتد
که شیشه بشکند، آنها حتی چندبار سر و صورت و دست خونیشان را روی شیشه
میگذارند اما شیشه نمیشکند، حتی میان دعوا مرتب صدای شکستن شیشه هم
میآید اما شیشه نمیشکند تا این که وقتی قرار است سکانس تمام شود نوبت این
شیشه هم میرسد.
از این موارد در فیلم زیاد بود و با روی هم گذاشتن
تمام این ایرادها میتوانیم خودمان را خلاص کنیم و بگوییم “متروپل” اصلا
فیلم نیست.مسعود کیمیایی مرتب در حال ادای دین به خودش است (یعنی بود) قبلا
میشد اسم این کار را (ادای دین به خود) گذاشت اما حالا باید به آن گفت
(ادای خود را درآوردن) در ضمن باید به آقای کیمیایی این را هم گفت که
ناگفتههای شما از گوگوش آنقدرها هم مخاطب جمع کن نیست که فکر میکنید و
این خرده خاطرات بهم پیوسته و ناپیوسته را تا قصه نکنید طرفداری پیدا
نخواهند کرد.
چه عجیب. واقعا از یه همچین فیلمی، یه همچین نقدی هم انتظار میره
فیلم که خوب نبود ولی این نقدم ....